سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

ترس ناتوان


ترس ناتوان

روزی توانایی نزد ناتوانی آمد. ناتوان از ترس افتادن سخت مشغول درس خواندن بود.‏
توانا که از نمره آوردن به سبب توانایی، خیالی بس آسوده داشت، گفت: خودکارت را به من قرض ده...‏
ناتوان …

روزی توانایی نزد ناتوانی آمد. ناتوان از ترس افتادن سخت مشغول درس خواندن بود.‏

توانا که از نمره آوردن به سبب توانایی، خیالی بس آسوده داشت، گفت: خودکارت را به من قرض ده...‏

ناتوان فکری کرد و با چهره‌ای غرق در تفکر گفت: به کدام رنگ نیاز داری؟

توانا گفت: آبی

ناتوان لبخند ملیحی زد و با حالتی پیروزمندانه گفت: آنکه من دارم تو را به کار ناید، زیرا خودکاری که نزد من است، قرمز است وآنچه تو را نیاز است آبیست... قرمز مرا به کار‌‌ آید نه ترا پس رو و از کس دیگر بستان!‏

توانا در حالی که خودکار را با زور بازو از ناتوان نگون‌بخت می‌ستاند، گفت: نیاز من به رنگ آبی، مشکی و قرمز بود. از این رو یک به یک بازگو کردم تا ببینم کدام‌ها نزد توست!‏

احمد طحانی دانشجو از یزد