دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
نهاد مذهب در جهان اسلام
مقاله حاضر به بررسی سیر تاریخی نهاد مذهب در جوامع اسلامی از صدر اسلام تا کنون، بهویژه با تأکید بر تحولات این نهاد در دوران حاکمیت امپراتوری عثمانی میپردازد. نویسنده در پی اثبات این مدعاست که نهاد مذهب و عالمان دینی در کشورهای مختلف اسلامی و در خلال دو قرن اخیر، در حوزههای مختلفی مانند مشارکت در حاکمیت سیاسی، تنظیم و اجرای قوانین و نیز آموزش، قدرت و اقتدار پیشین خود را از دست داده است.
در قرآن تعداد نسبتاً کمی قانون شرعی وجود دارد که بعضی از آنها کلی هستند و بعضی، مانند قوانین ارث، جزئیاند. این قوانین به وسیله گفتهها و سرمشقهای [ حضرت] محمدصلی الله علیه وآله وسلم که در احادیث مضبوط است، تکمیل شده است. علمای دینی در اوایل تاریخ اسلام بهشدت بر این امر تأکید داشتند که اداره حکومت اسلامی و نظام قضایی آن باید بر اساس اصول اسلامی باشد، نه رسوم متداول اعراب. آنان مباحثی طولانی در این مورد که این اصول چه هستند و چگونه در عمل پیاده میشوند انجام دادند. در نهایت، رسالههای زیادی تدوین شد که اگرچه در حوزه وسیعی با یکدیگر مطابقت داشتند، در موضوعات گوناگونی نیز با یکدیگر اختلاف داشتند.
تا زمانی که فقه محور آموزش عالی بود و تا زمانی که علما بین قاضی و استاد بودن مدام در نوسان بودند، سیستم آموزشی امپراتوری عثمانی را نهاد مذهب کنترل میکرد و با استفاده از این ابزار میتوانست جهانبینی و تفسیر و تصور سنتی از اسلام را بر جامعه مسلط کند.
● استراتژی نهاد مذهب
اکنون میتوانیم به شیوههایی نظر افکنیم که نهاد مذهب از طریق آنها با جهانبینیی که ارائه میداد، بر اندیشه اسلامی مسلط شد. نهاد مذهب، در حالی که علیه بدعتگذاران استدلال میکرد، سعی داشت از دسترسی بدنه اصلی مسلمانان به هرگونه پیشنهاد دلسوزانه در مورد عقایدشان جلوگیری کند. هرکس به بررسی آثار متألهان سنی بپردازد، درمییابد که آنها عقاید نسل اول بدعتگذاران را به تفصیل به بحث میگذاشتند و رد میکردند، اما عقاید معاصران را بحث و بررسی نمیکردند. در قرون دهم و یازدهم میلادی، متألهان، از جمله متکلمان که از آنها انتظار میرود به فلسفه علاقهمند باشند، سعی کردند با فلسفه یا نوافلاطونگرایی عربی با بیتوجهی برخورد کنند؛ اما از سال ۱۱۰۰ میلادی برخی دریافتند که این استراتژی چندان موفقیتآمیز نبوده و فلسفه از جانب متفکرانِ خارج از حوزه علمای دینی مورد حمایت قرار گرفته است.
در این وضعیت، غزالی دریافت که باید از منظر الهیات دلیلی بر بدعتآمیز بودن بعضی از عقاید فلاسفه اقامه شود و از این رو کتاب تناقض فلسفه [ظاهراً همان تهافت الفلاسفه] را نوشت که ردّی بر نظریاتی بود که از دید او به کفر منجر میشد.
بهتدریج فلسفه به عنوان یک علم مستقل و متمایز به همراه استادانش در نقاط اصلی جهان اسلام رو به زوال رفت و اکنون نابود شده است. تنها در ایران شکلی از فلسفه به حیات خود ادامه داد که آن نیز بیشتر به حکمت الهی شبیه بود.
از دوره قرون وسطا تا قرن حاضر، مسلمانان ردیههایی بر تعالیم مسیحی نوشتهاند؛ اما به دلیل نظریه تحریف کتابهای تورات و انجیل، مسلمانان با مسیحیان و یهودیان به بحث نمیپرداختند و از این رو فرصتی برای فهم آنچه واقعاً یهودیان و مسیحیان اعتقاد داشتند نیافتند. جدا از تصور جامعیت اسلام در همه دانشهای ضروری زندگی، مطالعه ادیان دیگر از سوی قرآن منع شده (نحل: ۱۰۶؛ غاشیه: ۲۳) و برای مسلمانانی که به ادیان دیگر میگروند مجازات مرگ تعیین شده است واین مجازات علیرغم آیه قرآنی است که میگوید: «هیچ اکراهی در دین نیست»(بقره: ۲۵۶).
در قرن حاضر، نهاد مذهب برای حفظ جهانبینی سنتی و جلوگیری از تغییر آن، مقررات انضباطی شدیدی وضع کرد که برای نمونه میتوان به برخورد انضباطی با علیعبدالرزاق به دلیل نگارش کتاب الاسلام و اصول الحُکم و واکنش شدید در قبال کتاب فی الادب الجاهلی تألیف طه حسین اشاره نمود. همچنین نهاد مذهب تأثیر زیادی در ضعف زبان عربی داشته است. علمای اسلامی به دلیل بیعلاقگی به چیزهای غیراسلامی یا شاید غفلت از مطالعه آنها، به اندیشه اروپایی و مسیحی در دوره جدید (از قرن شانزدهم) توجهی نکردند. هیچ اثر خلّاقی به زبان عربی در خصوص مسائل مطرحشده به وسیله دکارت و فلاسفه پس از او یا نظریهپردازان جامعهشناسی وجود ندارد. در نتیجه، امروزه ترجمه بسیاری از آثار اروپایی به عربی غیرممکن است؛ زیرا عربی فاقد اصطلاحات و واژههای دقیق و مناسب است. کمبودهای زبان عربی موانع بیشتری برای تودههای عربزبان مسلمان جهت گذار از جهانبینی سنتی ایجاد کرد.
● وضعیت کنونی
در طول قرنها، هنگامی که جهان اسلام کم و بیش وحدت یافته بود، نهاد مذهب الگوی جهانبینی واحدی از اسلام ارائه داد و آن را بر تفکر مسلمانان سنیمذهب مسلط ساخت. در بین سالهای ۱۸۵۰ و ۱۹۵۰، نهاد مذهب در امپراتوری عثمانی بخش بزرگی از قدرتش را از دست داد. این امر تا حد زیادی به این علت بود که علما مایل نبودند در حوزههای تحت کنترل خود، مانند تنظیم قوانین، اجرای عدالت و آموزش، که به نظر دولتمردان تحول در آنها برای مواجهه با مشکلات معاصر ضروری بود، امتیاز بدهند. اما دولتمردان بدون کاهش ظاهری قدرت علما، نهادهای جانشینی خلق کردند که بهتدریج بخش بزرگی از وظایف و کارهای علما را در اختیار گرفتند.
در بسیاری از کشورهای مسلمان تازه استقلال یافته، نهادهای انتخابی مدعی شدند که حق دارند بدون اینکه تسلیم مخالفتهای علما شوند، به ابتکار قانونگذاری دست زنند. بعضی سازشها بین نظامهای حقوقی و قضایی قدیم و جدید وجود داشت که البته از کشوری به کشور دیگر متفاوت بود. افراطیترین آنها ترکیه بود که در آن یک نظام حقوقی غیردینی برقرار شد و قدرت علما بهکلی نابود گشت. از طرف دیگر، در عربستان، نظام حقوقی اساساً از شاخه حنبلی شریعت پیروی میکرد. دیگر کشورها نیز بین این دو حد افراط و تفریط قرار داشتند.
در حوزه آموزش، علما بخش بزرگی از قدرت خود را از دست دادند. همه کشورهای اسلامی از سیستم آموزشی به سبک غربی تا سطح دانشگاه برخوردارند و اغلب نخبگان فکری در این دانشگاهها آموزش میبینند. یکی از نتایج این فرایند، خلق طبقه جدیدی از تحصیلکردگان غربی است که اغلب آنان جهانبینی اسلامی سنتی را قبول ندارند.
شاید بهجز عربستان، تقریباً در همهجا علما بر این امر وقوف دارند که دیگر موقعیت سیاسی - اجتماعی گذشتهشان را ندارند. آنها برای بهدستآوردن موقعیت گذشتهشان دفاع از بنیادگرایی اسلامی را در بین تودهها تشویق میکنند و حتی بعضی از مسلمانان تحصیلکرده نیز به دلایل گوناگون به درون این جنبش رانده میشوند. نمیتوان گفت که علما در دو دهه اخیر بخش زیادی از پایههای قدرتِ از دست رفتهشان را دوباره به دست آوردهاند؛ بلکه تسلط جهانبینی سنتی را بر اذهان مسلمانان تقویت کردهاند. اما در همین حال، بسیاری از جنبشهای اصلاحگر نیز ظهور کردهاند که سیاستشان را بر پایه جهانبینی سنتی قرار دادهاند و از علما به دلیل پشتیبانی از حکومتها انتقاد میکنند.
● اشاره
آقای مونتگمری وات از شرقشناسان معروف غربی است که تألیفات فراوانی در حوزه مطالعات اسلامی دارد. آثار تألیفی وی عموماً مبتنی بر مطالعات تاریخی گسترده است؛ اما پارهای از تحلیلها و داوریهای وات، همسان با عموم شرقشناسان مسیحی، بهدور از موضعگیریهای علمی مینماید که گاه از عدم اطلاع عمیق وی از مبانی و اصول اسلامی سرچشمه میگیرد. با این حال، انتقال، مطالعه و نقد علمی و مستمر آرای وات و دیگر شرقشناسان به نام غربی در مجامع دینشناسی ما کاری بایسته و حیاتی است که ضرورت و فواید آن بر کسی پوشیده نیست. یکی از نکات مثبت رهیافت شرقشناسان غیرمسلمان، توجه بلیغ آنان به تحولات تاریخی جنبههای گوناگون فرهنگ و تمدن اسلامی است که معمولاً چندان مورد توجه اندیشمندان و دینپژوهان داخلی قرار نمیگیرد. شایسته است این نقیصه بهتدریج در تحقیقات دینشناسانِ ما برطرف شود.
در پارهای از تحلیلها و دادرسیهای نویسنده نکات قابل تأملی به چشم میخورد که به برخی از آنها اشاره میشود.
۱) این مدعا که فلسفه در نقاطی از جهان اسلام در سدههای متأخر رو به افول نهاده و تنها در ایران به حیات خود ادامه داده، تا حدی قابل تصدیق است؛ اما این سخنِ نویسنده که فلسفه در ایران بیشتر به حکمت الهی شبیه است قدری غریب مینماید. آشنایان با فلسفه اسلامی نیک میدانند که بخش عمدهای از مباحث فلسفه اسلامی که امروزه در ایران رایج است، به مسائل عام در حوزههای وجودشناسی، معرفتشناسی، نفسشناسی و... مربوط میشود که نمیتوان آن را حکمت الهی به معنای خاص دانست.
۲) این مدعای نویسنده که مسلمانان به دلیل نظریه تحریف تورات و انجیل با مسیحیان و یهودیان به بحث نمیپرداختند، قابل تأمل است. هرچند نظریه تحریف، نظریه مورد قبول عموم علمای اسلامی است و ریشههای آن به پارهای آیات قرآن باز میگردد، ولی این واقعیت ارتباطی با احتراز مسلمانان از مباحثه با یهودیان و مسیحیان ندارد؛ بلکه بالعکس میتواند ضرورت آن را جهت روشنتر نمودن حقانیت اسلام تأکید کند. از قضا، در تاریخ اسلام به موارد متعددی برمیخوریم که شخص پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم و امامان معصومعلیهم السلام و شاگردان ایشان و در قرون بعدی، عالمان اسلامی با علمای اهل کتاب، بهویژه مسیحیان و یهودیان، به بحث و احتجاج میپرداختند که مضمون بخشی از این مباحث در تاریخ ثبت شده است.(۱)
۳) آقای وات در بخش دیگری از مطالب خود ادعای بسیار عجیبی را مطرح کرده مبنی بر اینکه قرآن مطالعه سایر ادیان را برای مسلمانان منع نموده است و برای اثبات این ادعا به آیه ۱۰۶ سوره نحل و آیه ۲۳سوره غاشیه تمسک کرده است. نکته جالب توجه این است که هیچ یک از این دو آیه سخنی درباره مطالعه و بررسی علمی سایر ادیان ندارد؛ بلکه صرفاً بیان میدارد که اگر مسلمانی از اسلام روی گرداند و کافر شود، شایسته عذاب سخت الهی خواهد شد.(۲) بنابراین، این آیات و امثال آن، در واقع مسلمانان را از گرویدن به سایر ادیان باز میدارد، نه از مطالعه و بررسی آنها. از سوی دیگر، آیاتی در قرآن هست که به نوعی میتوان از آن تشویق مسلمان به مطالعه آرای دیگر ادیان را استنباط کرد.(۳) البته بدیهی است که این کار صرفاً برای آن دسته از مسلمانان که از حد نصاب معرفتی و علمی لازم برخوردارند و قدرت تمیز حق از باطل و تجزیه و تحلیل آرا و عقاید را دارند تجویز میشود.
۴) این مدعای نویسنده که عالمان اسلامی در سدههای اخیر فیالجمله به دستاوردهای فلسفی و فرهنگی مغربزمین کمتوجه بودهاند، سخنی است درست که از یکی از ضعفهای تاریخی فرهنگ و تمدن اسلامی در قرون اخیر پرده برمیدارد؛ اما این که این واقعیت، به ادعای نویسنده، سبب شده باشد که ترجمه بسیاری از آثار اروپایی به عربی غیرممکن شود، زیرا عربی فاقد اصطلاحات مناسب است، محل تأمل است. رسم معمول آن است که مترجمان هنگامی که در زبان مقصد معادل مناسبی پیدا نمیکنند، دست به کار شده، از راههای مختلفی، از جمله جعل اصطلاحات جدید در زبان مقصد، درصدد رفع این نقیصه برمیآیند. به نظر میرسد که این چارهجویی در هر مقطعی از زمان ممکن است و برای مثال، همان کاری که مترجمی در قرن هجدهم در ترجمه متن فلسفی دکارت به زبان عربی میتوانست انجام دهد، در حال حاضر نیز امکانپذیر است و تأخیر در ترجمه آثار، نقشی در غیرممکن کردن ترجمه ندارد. آری، حداکثر میتوان گفت که این تأخیر، تا حدودی کار ترجمه را (به دلیل انبوه شدن مفاهیم جدید یا....) دشوارتر میگرداند.
۵) به نظر میرسد که آقای وات کوشیده است در پایان مقاله خود با زیرکی تصویری غیرواقعی و تحریفشده از جریانهای بنیادگرایی اسلامی معاصر به خواننده خود القا کند و این جریانها را در حد تلاشهایی برای کسب مجدد قدرت سیاسی - اجتماعی از سوی علمای اسلامی تقلیل دهد. بررسی ماهیت و اهداف جریانهای موسوم به بنیادگرایی اسلامی بحثی مستقل میطلبد؛ ولی در هر صورت، تحلیل آقای وات از این جریانها یا ناشی از سادهانگاری موضوع است و یا پرده از این حقیقت برمیدارد که آقای وات بهعمد چشمان خود را بر روی برخی تحولات جهان اسلام در دهههای اخیر فروبسته است.
۶) در پایان مناسب است بار دیگر بر ضرورت و اهمیت مطالعات تاریخی در باب حکومتهای اسلامی در گذشته و علل و عوامل اقتدار و افول آنها تأکید کنیم. بیتردید عبرتآموزی از حقایق تاریخی که در این مقاله برخی از آنها مانند ظهور اریستوکراسی ممتاز در میان عالمان دینی در حکومت عثمانی و نقش آن در تضعیف این امپراتوری مورد اشاره قرار گرفت، میتواند ما را در حفظ و تداوم جمهوری اسلامی به مثابه یک حکومت دینی یاری رساند.
پی نوشت:
۱) برای نمونه، کتاب احتجاج شیخ طبرسی مشحون از مباحث علمی پیشوایان دین با سرکردگان فکری سایر ادیان و آیینهاست.
۲) برای مثال ترجمه آیات ۲۲ و ۲۳ سوره غاشیه چنین است: «مگر کسی که روی برگرداند و کافر گردد که خدا او را به آن عذاب بزرگتر عذاب کند».
۳) برای مثال میتوان آیه شریفه «الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر: ۱۸) را یادآور شد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست