دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

زندگی با کتاب


زندگی با کتاب

بیایید در هفته کتاب به این فکر کنیم که چگونه می شود کتاب خوان تر باشیم

● توی ده شلمرود حسنی تک و تنها بود

عجب دهی بود این شلمرود شعرهای زنده‌یاد منوچهر احترامی! هر کدام از ما هیچ‌کدام از قصه‌های حسنی را هم که نشنیده باشیم حتما این یکی را شنیده‌ایم. که...«توی ده شلمرود حسنی تک و تنها بود...حسنی نگو، بلا بگو، تنبل تنبلا بگو...موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه، واه، واه...تنها روی سه پایه، نشسته بود تو سایه!»

البته دور و زمانه حسنی فرق داشت با عصر اینترنت و ارتباطات. آن وقت‌ها حسن توی سایه لم می‌داد و چرت می‌زد ولی حسنی‌های این دوره زمانه، دست‌شان بند است و وقت سرخاراندن ندارند این کامپیوتر و تلفن همراه و تلویزیون، وقت خوابیدن برای آدم نمی‌گذارد. راستی چرا حسنی به جای التماس و منت‌کشی به فلفلی و قلقلی و مرغ زرد کاکلی، برای بازی کردن؛ نمی‌نشست در سایه‌گاه خنک ایوان کوچک خانه باصفای‌شان در شلمرود -آن هم در حالی که یک قوری چای مامان حسن‌پز کنار دستش است- کتاب بخواند و از تنهایی درآید؟ (شرط می‌بندم تا حالا عقل هیچ بنی بشری به این سوال سرنوشت‌ساز نرسیده!) البته اگر فرض کنیم در آن دوره کتاب وجود داشته است و سواد نیز هم، حسنی قصه ما هم -که زورش می‌آید یه تک پا برود حمام- مکتب رفته؛ باز هم حسنی بی‌تقصیر است! لابد می‌پرسید چرا؟ خب واضح است دیگر، لابد حسنی فکر می‌کرده کتاب خواندن وقت می‌خواهد که او ندارد! قصه ما همان قصه پر غصه حسنی شلمرود است! «وقت نداشتن» آن‌قدر وقت‌هایمان در مسیرهای شلوغ و پر ترافیک شهرمان که متاسفانه اندک شباهتی به شلمرود قصه‌ها ندارد، به هدر می‌رود که نپرس! ‌این که خوب است... رایانه و تلویزیون و تلفن همراه و خواب، آن‌قدر وقت‌مان را می‌گیرد که نگوووو! البته ما بر خلاف حسنی، ممکن است آرایشگاه رفتن‌مان نصف روز طول بکشد.

● حسنی دیگه تنها نبود

عجب حکایتی دارد این کتاب...که مجبوری برای دو کلمه حرف زدن، کلی صغری و کبری بچینی و پای حسنی و اهل و عیالش را بکشانی وسط و این بنده خدا را هم بدنام و بی‌آبرو کنی!! البته مشکل حسنی نیست که «کتاب نخوانی» در مملکت ما شده است نوعی سبک زندگی! زندگی بدون کتاب هم مثل زندگی بدون آب و غذا نیست که آدم را فوری متوجه خودش کند و قضیه را بکشاند به مرگ و زندگی... گاهی روح‌مان از گرسنگی رو به مرگ است و ما همین‌طور بی‌خیال، بازارگردی می‌کنیم یا جدیدترین نماهنگ را برای هم بلوتوث می‌کنیم و می‌گذاریم روح‌مان دل‌ضعفه بگیرد. روح‌های نحیفی را دیده‌ام که از گرسنگی مرده‌اند و صاحبان‌شان، هم‌چنان بی‌خیال و سرخوش زندگی می‌کنند. گاهی وقت‌ها مجبور می‌شوی پا بگذاری جای دکترها و برای هر دردی نسخه‌ای بپیچی! این درد اگر چه زیاده مزمن شده است ولی هم‌چنان امید درمان هست.

● شما از کدام دسته‌اید؟

آدم‌های کتاب‌نخوان اصولا چند دسته‌اند: اول آن‌هایی که به طور کلی با کتاب پدر‌کشتگی دارند و می‌خواهند سر به تن هیچ کتابی نباشد و علت‌اش را هم بیش‌تر خاطرات بدشان از کتاب‌های درسی می‌دانند. دسته دوم کسانی هستند که مصرانه ادعا دارند عاشق کتاب‌اند اما وقت ندارند! دسته سوم و چهارم و پنجمی هم هستند که می‌گویند: کتاب خوب نداریم، گرونه، کتابخونه کم داریم و... البته دسته‌های معلوم‌الحال دیگری هم هستند از هرجا شده بهانه جور می‌کنند و هیچ مدل کم نمی‌آورند. اما از قضای روزگار ما با دسته دوم کار داریم و قرار است برای آن‌ها نسخه بپیچیم... «کسانی که وقت ندارند.»

جراحی، بدون درد و خون‌ریزی

● توصیه‌های قبل از عمل

۱. وقت‌های اضافه خود را فهرست کنید. شک نکنید که هیچ بشری بدون وقت‌ اضافه نمی‌تواند زندگی کند. به طور مثال: در انتظار اتوبوس یا مترو(که انصافا این یکی آن‌قدر زیاد است که می‌شود یک دوره تاریخ ویل دورانت را خواند!)، داخل اتوبوس، در تاکسی، در مطب پزشک، در انتظار دوست بدقول‌تان در خیابان، در میهمانی‌های کسل کننده با غیبت اضافه! در رستوران در انتظار آوردن پیتزا، در صف‌ خرید نان (که البته کمی تا قسمتی رو به انقراض است) در زمان استراحت‌های مابین کلاس در دانشگاه، در کلاس‌های کسل کننده و خواب‌آور برخی اساتید به جای این‌که چرت بزنید یا با دوستان‌تان نامه‌نگاری و گپ داشته باشید، به صورت یواشکی، کتاب مورد نظر را لای یک کتاب درسی قرار دهید و میل کنید! (البته در این یک قلم کسی را می‌شناسم که یک رمان چهارجلدی را درست سر همین کلاس‌ها تناول کرده!) و...

● دیدید چه‌قدر زمان دارید که همین‌طور الکی به کام مرگ می‌فرستیدشان!

۲. کتاب‌هایی که دوست دارید بخوانید را بر اساس تعداد صفحه، موضوع، فونت و وزن و قطع لیست کنید. توجه داشته باشید که هر کتاب جایی و هر خواندن مکانی دارد! بعضی کتاب‌ها کم حجم‌تر و سبک‌ترند و به راحتی می‌توان داخل جیب قرارشان داد؛ موضوع‌شان هم ساده‌تر است و نیازی به تمرکز ندارند، این کتاب‌ها جان می‌دهد برای ایستگاه اتوبوس و تاکسی و مکان‌های شلوغ. بعضی دیگر در مقایسه با قبلی‌ها نیاز به تمرکز بیش‌تری دارند و فضای آرام‌تری، و البته پرپشت‌تر هم هستند که می‌شود در سکوت یک مطب یا در پارک در انتظار یک دوست بدقول خواندشان... در هر صورت هر کسی باید سلیقه‌اش را خودش کشف کند. بدون شک برای هر ذائقه‌ای در بازار و کتاب‌خانه کتاب پیدا می‌شود، حتی اگر اهلش باشید کتاب‌های نایاب، قابل دسترسی‌اند.

● مراقبت‌های حین عمل

۱. از کتاب‌های کوچک‌تر و آسان‌تر شروع کنید. البته علاقه‌تان حرف اول را می‌زند، کم‌کم بخوانید اما پیوسته!

۲. ممکن است اوایل کار تمرکز نداشته باشید، این مهارت به زمان نیاز دارد، ‌تحمل داشته باشید.

۳.ممکن است در بعضی مکان‌ها مثل اتوبوس حین حرکت، دچار حالات گلاب به رویی شوید، پس در آن مکان‌ها کتاب نخوانید. به کتاب گوش دهید یا به آن فکر کنید. (البته بنده کسی را می‌شناسم که یک رمان ۸۰۰ صفحه‌ای را در مسیر‌های رفت و آمد از خانه به دانشگاه در اتوبوس، آن هم در حالی که یک دست به میله داشته و یک دست به کتاب، خوانده است!)

۴. اوایل کار احتمالا دچار خستگی زودرس چشم خواهید شد،گولش را نخورید چه طور اگر پنج ساعت چهار چشمی به تلویزیون زل بزنید چشم‌تان آخ هم نمی‌گوید آن وقت با چهار خط کتاب دو دو می‌زند!

● اولین علامت بهبودی

کتاب یواشکی خودش را سرانده در زنبیل خریدتان!

نویسنده: الهام یوسفی