دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
تم اصلی
تم اصلی، در فنون ادبی، به قصه و تسلسل حوادث آن میگویند. ولی مفهوم تم اصلی یك اصطلاح است در ادبیات كه شامل همهٔ ارتباطات میشود با آنچه كه ساختگی است. وقتی كه تم اصلی فقط یك مسئله ریاضی بدون پایههای رمزی و اخلاقی و ادبی باشد بد و بیگانه با صنعت ادبی ماست. در چنین قالبی شكل ادبی در حقیقت به دادگاهی میماند كه چیزی برای كشف جنایت خود در پایان ندارد یا به امتحانی میماند كه ذوق و استعداد ما را فرسوده میكند؛ درحالیكه عناصر ادبی آن را شكوفاتر و زندهتر میسازد.تم اصلی یا گرهٔ دراماتیك در جهان ادب وقتی قابل قبول است كه به دوردستها، و فراتر از یك تئوری ریاضی یا شكل ساختگی كه نویسنده در مضمون آن به كار میبرد، بپردازد. از نظر ارسطو، تم اصلی، روح روایت است. و مترادف اسطوره، در تراژدی است. و اگر كه به اسطوره اشاره میشود پرداختن و بررسی شاعر به آن است. گرهٔ دراماتیك همان حوادث است و هر كار ادبی به وسیلهٔ آن كامل میشود. همانطور كه ارسطو به آن اشاره كرده است عنصر «گره» یا «تم» یكی از عناصر تراژدی در طبیعتها، نظم، عواطف، منظر موسیقایی است و مهمتر از هر چیز اینكه، خوشبختی و شقاوت بر پایه حوادثی كه در زندگی جریان دارد استوار است.
تم اصلی نزد ارسطو، از نظر ساختاری، از درونِ سه عنصر به هم تنیده و جداییناپذیر، متولد میشود و آن عناصر شامل اسطوره، بافتها، بررسی و ارتباط است. و رابطه بافتها با یكدیگر چنانكه نویسندگان رئالیست عقیده دارند بیوگرافی نیست، بلكه مجموعه حوادثی است كه دارای آغاز، میانه و پایان است. از نظر ارسطو شاعر آن نیست كه فقط مجموعهای از قصاید بسراید بلكه باید تمها و گرههای مختلفی به وجود آورد. وظیفه شاعر زمانی آغاز میشود كه او آنچه را كه عام است به ما بدهد نه آنچه را كه خاص است. آنچه كه خاص است به تاریخ مربوط میشود درحالیكه هنر به آنچه كه عام است میپردازد. به همین دلیل فلسفه در جایگاهی فراتر قرار میگیرد. وقتی شاعر به تاریخ میپردازد آنچه را كه هست به ما نشان نمیدهد بلكه بنا به ضرورت یا احتمال؛ و یا آنچه كه از او شاعر ساخته میسازد، میپردازد. ارسطو كاملاً آگاه به دشواری آفرینش یك تم است. وقتی یك شاعر اثری را میآفریند پایه آن اثر بر اساس جمال، سودمندی و لذّت است، بنابراین كار او مركب است ـ نه ساده ـ و شامل اكتشاف یا دگرگونی یا هردوی آنها میشود. در تراژدی، این غمنامه به گونهای به پایان میرسد كه ضعف درونی شخصیت در حالِ سقوط را، به ما نشان میدهد. در اینجا، شاعر در خلق اثر خود از عام شروع میكند و به خاص منتهی میشود. او در آغاز خطوط كلی را ترسیم میكند؛ سپس روی به تفاصیل میآورد كه در تراژدی بسیار كوتاه است و در حماسه طولانی. تكیه او در پیشبرد حوادثِ آغاز و میانه و پایانی، بر دو مرحله است: تعقید و پیشرفت حوادث. بالنسبه، برای یك پژوهشگر، افكار و آموزههای ارسطو، در كتاب فن شعر بسیار دشوار و شگفتانگیز است. او خود را در برابر پرسشهایی میبیند كه صاحب نظریه او را در پاسخ دادن به حال خود میگذارد، تا آنجا كه این پژوهشگر خود را ناگزیر میبیند كه به اجتهادات او اعتماد كند، تا آنجا كه مراحل تاریخی كه نظریه آن را قطع كرده است و تراكم و تفسیرات مختلف و ناهمگون و در ستیز آن را از جوهر اصلیاش دور میكند. برای مثال زمانیكه ارسطو به حوادثی كه دارای آغاز و میانه و پایان است اشاره میكند، شامل دو مرحله تعقید و تطور است؛ بین این دو مرحله اتفاقاتی میافتد كه به سمت بدی یا خوبی تغییر مسیر میدهد. او طبیعت این لحظات مهم را توضیح نمیدهد. در این رابطه سوزان لانگر زیباشناس مشهور آن را لحظهٔ «هارمونیك» در تراژدی توصیف میكند. دیگر اینكه ارسطو جایگاه حوادث دراماتیك را دقیقاً مشخص نمیكند و ناقدان عصر نهضت معتقدند كه این جایگاه تماماً در نیمه نمایشنامه واقع است. هریك از مراحل تعقید و تطور شامل دو فصل میشود و نصف روایت تقلیدی دارای پنج فصل است. ارسطو در یكی از نمایشنامههای تیودكتیس مفقودشده این مسئله را پیچیدهتر میكند و به مرحله تعقید قبل از آغازِ روایت اشاره میكند و همانطور كه اشاره میكند در روش مقید بودن به قواعد نمایشنامه این امكان را به وجود میآورد كه بر یك مرحله استوار شود و آن مرحله تطور است؛ او به این مسئله اشاره میكند كه در روش پایبندی به قواعد این امكان را به نمایشنامه میدهد كه بر یك مرحله استوار شود و آن مرحله تطور یا تكامل است؛ درحالیكه روش ساختاری آغاز، میانه، و پایان را انكار نمیكند، و این فقط ـ در حالتی است كه تحول روش به دو مرحله تحول تطور و تعقید ـ بهطور منطقی ـ تقسیم نمایشنامه در وسط آن است. این نوعی تفكر است كه تاكنون پابرجاست، تا آنجا كه بعضی ناقدانِ شكسپیر ـ همیشه ـ به دنبال لحظهٔ تغییر سرنوشت شخصیت در نمایشنامههای پنج پردهای آن هستند. نزدیك صحنه سوم از پردهٔ سوم: و آن را با تصور خود تفسیر میكنند ـ كه باید گفت این تصور در رابطه با نمایشنامههای بزرگی ـ كه ملتزم به احكام هستند ـ برای مثال نمایشنامههای كورنی و راسین صادق است. در نمایش امروز، دربارهٔ عناصر تراژدی (تم دراماتیك، طبیعت، نظم، عواطف، موسیقی صحنه) تم دراماتیك، مهمترین آنهاست؛ ارسطو تأكید میكند كه علیرغم همه اینها شخصیت و اندیشه عناصری هستند كه ضامن پیروزی یا شكستاند برای اینكه این شخصیت و اندیشه است كه عامل حادثه است. و آنها حالتیاند كه این عناصر را بهعنوان عناصری جداییناپذیر به یكدیگر مرتبط میسازند. چون عناصر بهطور مستقل در تكوین یك اثر هنری واحد عمل نمیكنند. آیا ارسطو هدفش جداسازی وحدتها در این حالت است؟ و اگر كه تم اصلی همانطور باشد كه بر آن تأكید میورزد آیا منظورش این است كه شخصیت و اندیشه صرفاً تكوینكنندگان زهدان پارسایی اندیشه برای حوادث در وضعیت فیزیكی آن است؟ منتقد معاصر (ر.س.كرین) این مسئله را بدین شكل روشن میسازد كه تم اصلی اصطلاحی است مركب از سه عنصر: شخصیت، اندیشه و حوادث؛ كه سه گونه پردازش موافق با حاكمیت هریك از این سه عنصر به ما میدهد. پردازش اول دگرگونی در مركزیت قهرمان كه كاملاً محسوس و موافق با عناصر شخصیت و اندیشه است، پردازش دوم تحول و پیشرفتی است كه در كنار آفرینش شخصیت قهرمان رخ میدهد، كه به آن شتاب میبخشد و عنصر حوادث را میآفریند و در فكر و شعور متجلی میشود و پردازش سوم، آن دگرگونی است كه در فكر قهرمان به وجود میآید كه دو عنصر حوادث و شخصیت میبایست بر طبق آن عمل كنند. آنچه كه در ارتباط با اندیشه وحدت حوادث است ـ كه قبلاً به آن اشاره شد ـ و آنچه كه در كتاب فن شعر آمده است از نظریات گرفته ـ تا بحث و جدلهای گسترده ـ منجر به صدور احكام سهگانه دربارهٔ وحدت زمان و مكان و حوادث شده؛ ولی آنچه كه كار را دشوار میكند از وحدت سهگانه نیست؛ بلكه ابزاری است كه حوادث باید در قرار گذاشتن زمان و مكان به كار گیرد. اگر چنین باشد این سؤال مطرح میشود كه رابطهٔ بین هنر و طبیعت چیست؟ آیا منظور ارسطو تقلید كامل از طبیعت است؟ اگر چنین باشد اجرای یك تراژدی روی صحنه ما را قانع میكند كه در آنجا بالفعل وحدت مكان و زمان اتفاق میافتد. ولی ارسطو پاسخ قاطعانه به ما نمیدهد بلكه مختصر میگوید: «حركت بنا به ضرورت یا احتمال در زمان لازم متوقف میشود تا شفقت و شقاوت را كامل كند.» ولی منتقدان نئوكلاسیسم بر وحدتهای سهگانه اصرار میورزیدند.» بالنسبه شفقت و شقاوت مسئلهٔ مهمی است كه ارسطو ما را با آن مواجه میكند: یك نویسندهٔ تم دراماتیك چه كار باید بكند تا تأثیر شفقت و شقاوت را نهفقط در خلال اجرا بلكه از طریق شنوایی نیز یا خواندن نیز منتقل كند؟ ارسطو سریعاً پاسخ میدهد كه شفقت و شقاوت از خلال آشكارسازی و دگرگونسازی چیرهدستانه حاصل میشود؛ و این یعنی اینكه این دو از طریق ارگانیك رخ میدهند. البته ارسطو صددرصد با آن موافق نیست (در این زمینه ای.ام. فورستر در نقدی بر كارهای هاردی میگوید كه سرنوشت محتوم شخصیتهای محكوم خارج از محدودهٔ حوادث اتفاق میافتد.)
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست