چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
نگاهی دیگر به خشونت علیه زنان
چندی پیش با همكاری مركز امور مشاركت زنان وزارت كشور با انتشار جزوهای با نام «ارائه یافتههای ملی و استانی پژوهش خشونت خانگی علیه زنان»، كلیاتی از طرح ملی خشونت خانگی علیه زنان در ۲۸ مركز استان كشور را در معرض دید كارشناسان قرار دادند. اهمیت موضوع خشونت، هم به دلیل لزوم مقابله با این پدیده نامیمون، هم به دلیل پیگیری موضوع از سوی نهادهای دولتی به تبع دستورالعمل زمانبندی شده در سازمان ملل و هم به دلیل لزوم پالایش ذهنها از انگارههای غلط در برخورد با این پدیده و پدیدههای مشابه، توضیح نكاتی را، هرچند اجمالی و گذرا، بر عهده ما مینهد.
الف) بررسیهای مفهومی
خشونت زناشویی در معنای عام آن، به بدرفتاری هر یك از زوجین با دیگری اطلاق میشود كه به آسیبهای جسمی یا روانی در طرف مقابل منجر شود. برخی نیز خشونت زناشویی را استفاده یكی از زوجین از روشهایی میدانند كه برای وادار كردن طرف مقابل به انجام كاری و یا ترك فعلی علی رغم میل باطنی خود، به كار میرود.
گرچه خشونت زناشویی پیشینه تاریخی درازی دارد، اما از دهه ۱۹۷۰ مورد توجه ویژه دانشمندان علوم اجتماعی قرار گرفته است؛ پس از آن كه فمینیستهای رادیكال به فاش كردن جنبههای پنهان خشونت خانگی و تجزیه و تحلیل آن پرداختند.
▪ درباره مفهوم، گستره و انواع خشونت، توجه به نكاتی ضروری است:
۱ ) خشونت، مقولهای است كه پیوندی اساسی با فرهنگ دارد. توضیح آنكه خشونت در معنای دقیق آن، به هر عملی كه به ناراحتی و یا آسیب روحی و جسمی طرف مقابل منجر شود، اطلاق نمیشود؛ چه بسا ویژگی خاص یك فرد آن باشد كه از یك رفتار صحیح، منطقی و عقلایی و یا عملی كه در فرهنگ و عرف جامعه، متعارف و طبیعی تلقی شود، احساس رنجش روحی و یا حتی جسمی كند؛ به عنوان مثال حس خودبزرگبینی شخصی در وی انتظاراتی كاذب ایجاد كند كه در نتیجه، رفتار عادی دیگران را توهین به خود تلقی نماید. بلكه منظور آن است كه یك رفتار در عرف و در میان عقلا به گونهای باشد كه سبب یا زمینه آسیب به طرف مقابل گردد. از اینجا میتوان نتیجه گرفت كه مصادیق خشونت در فرهنگهای مختلف، كم و بیش متفاوت است و نمیتوان كلیشهای ثابت در تمام فرهنگها، برای تعیین خشونت به كار گرفت؛ به عنوان مثال در جوامعی كه قانون و فرهنگ مرد را موظف به تأمین هزینههای اقتصادی همسر میكند، عدم پشتیبانی اقتصادی میتواند مصداق خشونت باشد؛ اما در جایی كه چنین انتظاری از مرد نیست، عدم حمایت اقتصادی، خشونت تلقی نمیگردد، و یا مراقبت از پدر یا مادر همسر هنگام بیماری، در برخی فرهنگها وظیفه متعارف زن و مسئلهای پذیرفته شده است كه نه تنها مصداق خشونت علیه زن شمرده نمیشود، بلكه استنكاف از انجام این عمل، دلیلی بر بیكفایتی اوست، و یا انتظار انجام كار خانگی از زن در برخی مناطق، انتظاری نابهجا و در برخی مناطق دیگر یك وظیفهی عرفی، عملی متعارف و حتی نشاطآور تلقی میشود. و چه بسا در یك منطقه الفاظ تحقیرآمیز و ركیك چنان مورد استفاده قرار گیرد كه در همان محل به سبك عادی محاوره تبدیل گردد و مردم از مخاطب شدن به چنین الفاظی آزرده نمیشوند.
گرچه میتوان فرهنگها را در موضوع شخصیت زن، انتظار از زن و حقوق وی مورد تحلیل قرار داد و در مورد انحطاط و یا رشد فرهنگها به قضاوت نشست و بسیاری از موارد ناروا در حق زن را برشمرد، اما ناروا داشتن یك چیز، به معنای خشونت دانستن آن نیست. نگاهی به گونههای مربوط به شاخص میزان خشونت خانگی علیه زنان در طرح مذكور نشان میدهد كه تنظیم كنندگان طرح به این نكته دقت كافی مبذول نداشتهاند. از این رو مواردی چون نظارت بر رفت و آمد به خانه دیگران، اشتغال و فعالیت بیرون از خانه و انجام روابط زناشویی بدون رضایت همسر را كه به مقتضای اعمال سرپرستی در خانواده در فرهنگ اسلامی و ایرانی، بر عهده مرد گذاشته شده است، از مصادیق اعمال خشونت دانستهاند.
۲ ) خشونت را میتوان به فیزیكی (جسمی) و روانی تقسیم كرد. این تقسیمبندی از آن رو مفید است كه میتوان ابعاد روانی خشونت علیه زنان را نمایانتر ساخت و نگاه ما را از توجه صرف به خشونتهای ظاهری، به ابعاد پیچیده و نامرئی خشونت كه غالباً مورد غفلت واقع میشود، معطوف سازد.
۳ ) آیا خشونت، عملی مردانه است یا زنان نیز در این عرصه، فعال عمل میكنند؟ و آیا خشونت با جنسیت ارتباطی خاص برقرار میكند؛ به این معنا كه مرد و یا زن دارای استعدادها و زمینههایی خاص در اعمال خشونت هستند؟
گرچه استعدادِ تحكم و طغیانگری در نهاد تمامی انسانها، فارغ از جنسیت، وجود دارد، اما میتوان پذیرفت كه موقعیتهای متفاوت زنان و مردان و استعدادهای خاص هر جنس، آنان را برای گونهای خاص از رفتارهای خشن مستعدتر ساخته باشد. میتوان گفت مردان به دلیل قدرت بدنی و توانمندیهای خاص فیزیكی و به دلیل برخورداری از مسند مدیریت كه خود كانون اقتدار است، آمادگی بیشتری برای اعمال خشونتهای فیزیكی دارند، اما قضاوت در خشونتهای روانی چندان ساده نیست. برخی فمینیستهای جدید به این نكته توجه كردهاند كه تاكنون تحلیل خشونتهای خانگی با نگاهی مردانه انجام شده است، به گونهای كه صرفاً خشونتهای مردانه قابل شناسایی و محاسبه بودهاند و خشونتهای زنانه به دلیل ویژگی خاص آن كه غالباً «اعمال اقتدار از موضع ضعف» است، نادیده انگاشته شده است.
زنان نیز توانایی بالایی در وادار كردن مردان به انجام امور، علیرغم میل باطنی خود دارند، اما «اَشكال زنانه خشونت الزاماً باید بسیار پوشیده و رندانه باشد، به نحوی كه از جانب مردان به عنوان خشونت، تلقی و تعبیر نشود؛ در غیر این صورت، مانند مردان با او رفتار خواهد شد و چون فاقد نیروی فیزیكی، است از همان آغاز بازنده خواهد بود. اولین شكل عام خشونت زنانه، به ترتیبی است كه این تصور را در طرف مقابل به وجود آورد كه او موجودی شكننده و آسیبپذیر است كه اگر با او بدرفتاری شود، مانند ظرف بلورین خواهد شكست؛ به عبارتی دیگر، زن به نحوی رفتار میكند كه تعریف و توصیف عام و مردانه را از زن تقویت كند. خنجر و شمشیر زن، اشكهایش است، ناسزاگویی و نفرین، كمان و كمندش.»
از سوی دیگر، تمركز فمینیستها بر خشونتهای مردانه و پیشنهاد تغییر موازنه قوا به سود زنان به گونهای كه زنان را در موقعیتهای جدید قرار دهد، وضعیتی جدید از خشونتهای زنان را به همراه داشته است.
«هماكنون موج فزایندهای از موارد آزار جنسی توسط زنان به چشم میخورد. همچنین شواهد زیادی مبنی بر سوء استفاده جنسی زنان از كودكان و مردانی كه قربانی خشونت خانگی هستند، وجود دارد. زنان نیز مانند مردان، هنگامی كه قدرت دارند، قادرند از آن سوء استفاده كنند. اما مسئلهای كه در این میان قابل تأمل است اینكه، احتمالاً دگرگونی ارزشها در میان نسل جوانتر زنان، یعنی گرایش آنان به ارزشهایی كه به طور سنتی به مرد بودن نسبت داده میشد، به اشتیاق روزافزون آنها به قدرت و پدیدههایی مانند آزار جنسی تبدیل میشود.»
توجه به این نكته از آن رو حایز اهمیت است كه گمان نشود با تمركز بر ابعادی خاص از خشونت یا اصنافی خاص از خشونت گران، میتوان به وضعیت مطلوب دست یافت. اگر تدوین طرح ملی خشونت علیه زنان به معنای اعمال حساسیت به موضوعی كم و بیش مغفول باشد، به جاست، اما آنچه در سطح جهانی و به تبع آن در عرصه داخلی پیگیری میشود، نگاهی یك سویه و جزء نگرانه است كه گرچه میتواند تأثیرات جزیی مفیدی بر جای گذارد، میتواند به مغفول ماندن انواع دیگر ستم و جابهجایی انواع خشونت نیز منجر گردد.
۴ ) آزار جنسی و روحی، پدیدهای گسترده است. كدام دو دوست صمیمی را میشناسیم كه در طول مدت مدیدِ آشنایی سابقهای از آزردگی از یكدیگر نداشته باشند كدام دو دلدادهای را میشناسیم كه در طول زمان شیدایی، رنجشی از هم نداشته باشند. انتظار رفتار كاملاً خط كشی شده و كاملاً منطقی از دو شریك زندگی كه شادی و غم را پیوسته با هم سپری میكنند، آرمانی اما غیرواقعبینانه است. بیشتر افراد مهذَّب و متعادل در پرونده زندگی خویش، سابقهای از عصبانیت و پرخاش دارند. گستردن مصادیق خشونت و در نتیجه بالا نشان دادن آمار آن میتواند مصادیق اصلی خشونت را در لابهلای مصادیق متعارف و غیرحساس پنهان نماید. بهتر آن است كه در بررسی این پدیده، به مصادیق اصلی، حساس و خطرناك خشونت، ضرورت مهار روحیه خشونتطلبی، كم كردن زمینهها و علل خشونت و روبه رشد بودن خشونت، حساسیت نشان داده شود. از این رو لازم است به موارد حساس و مستمر، نگاهی متفاوت داشت.
۵ ) آیا میتوان خشونت رابه روا و ناروا تقسیم نمود، یا آنكه باید هرچه را كه سبب رنجش روحی یا آسیب جسمی گردد، از میان برد؟ آنچه عقلا بر آن صحه میگذارند، پذیرش خشونتهای قانونی در مواردی است كه چارهای از آن نیست. این خشونتها ممكن است در جعل قوانین محدود كننده و وادارنده و یا اعمال جریمه بر عملكرد افراد خاطی، باشد. در اسلام نیز اعمال خشونت در مقابل ارتكاب گناه از سوی حكومت، پدر، همسر و اقشار مختلف جامعه پیشبینی شده است. اقشار جامعه در مقابل گناه موظف به انجام امر به معروف و نهی از منكرند كه در برخی مراتب آن، رنجش روحی شخص را در پی دارد؛ هرچند اقدام فیزیكی از طرف حكومت انجام میپذیرد.
پدر نیز درراستای نقش تربیتی خود به عنوان سرپرست خانواده میتواند در چارچوبی خاص، فرزندان را تأدیب نماید. زوج نیز در برابر عدم تمكین خاص زوجه میتواند اقداماتی از جمله هَجْر (جدا كردن بستر خود از بستر بانو و یا پشت كردن به وی در محل استراحت) انجام دهد كه نوعی آزار روحی به منظور اصلاح است.
به نظر میرسد طرح مذكور از آنجا كه تفكیكی میان موارد خشونت از حیث روایی و ناروایی، قائل نشده و مواردی چون نهی زوجه از برقراری ارتباط با دیگران و نامناسب بودن پوشش، جلوگیری از نگهداری فرزندان از سوی زوجه در زمان متاركه، در صورتی كه طبق قانون، حضانت فرزند بر عهده پدر باشد و یا از مادر سلب صلاحیت شده باشد و ممانعت از اشتغال به حرفههایی كه با مصالح خانوادگی ناسازگار است را نیز، در زمره خشونتهای خانگی مورد بحث قرار میدهد، نمایی از فرهنگ لیبرالیستی را در جامعه ایران نمایش میدهد.
۶ ) در یك تقسیمبندی دیگر میتوان خشونت را به خشونتهای اجتماعی و خانگی تقسیم كرد. تقسیمبندی فوق میتواند این فایده را در پی داشته باشد كه توجه ما را به نوعی خاص از خشونت جلب نماید كه دارای حساسیتها و ویژگیهایی است. ویژگی خشونتهای خانگی آن است كه در حریم خصوصی، كه به دلیل فقدان شهود و مستندات و یا ملاحظات دیگر، اثبات اتهام در مورد آن غالباً ممكن نیست، و یا ملاحظات عاطفی، حیثیتی، جانی و مالی در آن چشمگیر است، واقع میگردد. از این رو میتوان انتظار داشت كه دامنه خشونتهای خانگی فراگیرتر و مقابله با آن مشكلتر و پیچیدهتر باشد. همچنین نباید فراموش كرد كه ویژگی محیط خانوادگی به دلیل حاكمیت روابط عاطفی در آن به گونهای است كه راهكارهای اصلاحی را تا حدودی متمایز از راهكارهای اصلاحات اجتماعی مینماید.
اما باید به این مهم توجه نمود كه ملاحظه آمارهای خشونت خانوادگی و اجتماعی نشان میدهد كه این دو مقوله نسبتی محسوس با یكدیگر دارند، به گونهای كه آمار خشونتهای اجتماعی علیه زنان همراه با ازدیاد خشونتهای خانگی افزایش مییابد. این نكته نشان میدهد كه احتمالاً خشونت اجتماعی و خانگی علیه زنان، از عوامل مشتركی نشأت میگیرد و یا حتی خشونتهای اجتماعی میتواند منشأ برخی خشونتهای خانگی نیز باشد.
نكته دیگری كه نمیتوان از كنار آن نیز به سادگی گذشت آن است كه، خشونتهای اجتماعی، كم و بیش تهدید كنندهتر از خشونتهای خانگی بودهاند. آمارها وضعیت نسبتاً یكسانی را در كشورهای مختلف بیان میكنند؛ به عنوان مثال در یك بررسی، در كشور ما، از مجموع ۷۸۹ پرونده قتل، فقط در ۸/۱۵% آنها رابطه قاتل و مقتول، رابطه خانوادگی درجه اول (پدر، مادر، همسر، فرزند، خواهر و برادر) بوده است، كه علیالقاعده در یك خانه به سر میبرند.
آمار خشونت در دنیای غرب هم نشان میدهد ناامنی اجتماعی چه در محل كار و چه در دنیای خارج، بهویژه آزار جنسی زنان و قتل آنان از سوی شریكان جنسی نامشروع و تجاوز به عنف، نگران كنندهتر است. از اینجا میتوان بر این مطلب پای فشرد كه تأكید بر خشونت خانگی اگر به معنای در حاشیه قراردادن انواع دیگر خشونت علیه زنان و یا نادیده گرفتن تأثیرات نگرش اجتماعی غلط به زن به عنوان ابژه جنسی در روابط خانوادگی باشد، رهزن، و ناتمام است.
ب) علل و عوامل خشونت آفرین
جامعهشناسان، روانشناسان و زیستشناسان هر یك از زاویه دید خود به تحلیل علل بروز خشونت پرداختهاند. از نگاه اجتماعی، عواملی چون: الگوهای رفتاری و تأثیر یادگیری هنجارها، ارزشها و رفتارهای مرتبط با این پدیده از والدین، پدرسالاری آشكار و پنهان در روابط زناشویی، عوامل اقتصادی از جمله: فقر، قوانینِ تبعیضآمیز، اعتیاد و ضعف عوامل كنترل اجتماعی را از عوامل خشونت خانگی شمردهاند؛ چنان كه روانشناسان نیز ضعف عوامل كنترل فردی را از عوامل مهم كجروی از جمله خشونت میدانند. فیزیولوژیستها هم همچون برخی رادیكال فمینیستها، تأثیرات هورمون مردانه ـ تستوسترون ـ در مردان را مورد توجه قرار دادهاند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست