یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا

مهریه یک داستان ناتمام


مهریه یک داستان ناتمام

خانواده عروس و داماد در میان هیاهوی آماده شدن برای خوانده شدن خطبه عقد دست از پا نمی شناسند و مراسم نقل و شیرینی پخش کنان همچنان ادامه دارد

خانواده عروس و داماد در میان هیاهوی آماده شدن برای خوانده شدن خطبه عقد دست از پا نمی‌شناسند و مراسم نقل و شیرینی پخش‌کنان همچنان ادامه دارد.

بچه‌های کوچک میان سالن در حال هیاهو و دویدن هستند و بزرگ‌ترها و محارم عروس و داماد اطراف عروس و داماد و عاقد جمع شده‌اند. عاقد شروع می‌کند درخصوص یک مساله توضیح بدهد.

با فریاد دایی عروس، جمعیت ساکت می‌شود. عاقد، دایی عروس را دعوت به آرامش می‌کند. مادر عروس سراسیمه خود را به نزدیک عاقد می‌رساند و از موضوع می‌پرسد. همه سراپا گوش‌اند.

دایی عروس بلندتر می‌گوید: کدام آدم عاقلی هدیه به شرط توانستن می‌دهد؟ عاقد به دایی اشاره می‌کند که آرام باشد و رو به مادر عروس و پدر داماد دوباره توضیح می‌دهد که درخصوص مهریه تکلیف دارد که سوال کند آیا شرط مهریه عندالاستطاعه باشد یا عندالمطالبه؟ مادر داماد که محکم با دست راستش روی دست چپش می‌زند می‌پرسد: «اینها چی هست حالا که قرار است به مهریه اضافه شود؟ ما که در مهریه اینها را ننوشتیم.» عاقد شروع می‌کند به توضیح دادن که اینها شروطی است که باید یکی‌شان را برای اضافه شدن به مهریه قبول کنید. اگر عندالمطالبه باشد یعنی خانم هر وقت اراده کرد و مهریه را خواست مرد موظف است آن را بپردازد.

اما اگر شرط عندالاستطاعه بگذارید یعنی داماد فقط وقتی توانایی مالی داشت مکلف است بپردازد. همهمه عجیبی در جمعیت حاضر برپا می‌شود. داماد می‌گوید: شرط معقول شرط دوم است.

بنویسید عندالاستطاعه. وقتی توانش نباشد چه این یکی را بنویسید چه آن یکی را، قابل پرداخت نیست. عروس خانم از جایش بلند می‌شود و روبه داماد می‌گوید: این مهریه اندک دیگر توانایی و ناتوانی مالی‌اش چیست؟ اصلا مگر هدیه نیست؟

چه کسی برای هدیه شرط می‌گذارد؟ خب اگر این‌طور است من هم این هدیه مشروط را رد می‌کنم و حاضر نیستم در عقدنامه‌ام ثبت شود و رو به عاقد می‌گوید همان شرط اول یعنی عندالمطالبه را بنویسید لطفا.

مادر داماد به عاقد نزدیک می‌شود و با صدای بلندی می‌گوید خدا خیرتان بدهد حاج آقا. نمی‌شود هیچ‌کدامش را ننویسید؟ عاقد می‌گوید خیر. یکی از این دو شرط باید تعیین شود. پدر داماد از جایش بلند می‌شود و می‌گوید آن روزی که می‌گفتم مهریه را سنگین ننویسید برای همین چیزها بود. آنجا به نفع شما شد، حالا اینجا یک راه نفس‌‌کشیدن ‌ برای پسرم باقی بگذارید.

سپس رو به عاقد می‌گوید: آقای محضردار لطفا همان عندالاستطاعه بنویسید. دایی عروس لااله‌الاالله بلندی می‌گوید و رو به پدر داماد می‌گوید: آقا درست است عروس پدر ندارد، اما ما که نمرده‌ایم، بگذاریم حقش پامال شود. حضرت علی(ع)‌ تمام دارایی‌اش را فروخت تا مهر حضرت زهرا(س)‌ را ادا کند. شما جایی شرط و شروطی در ازدواج مولا درخصوص مهریه خوانده‌اید؟ آخر شما دیگر چرا؟

با این وضع زندگی‌ها حالا دیگر شما از روز عقد، کلنگ اختلاف و دلگیری جدید را در زندگی این دو جوان نزنید. تا بوده مهریه عندالمطالبه بوده. چه حرف بی‌منطقی است که شما می‌زنید! پدر داماد یک قدم رو به جلو می‌آید و بحث بالا می‌گیرد. صدای آقایان در هم گره می‌خورد و هیاهو تمام سالن را فرا می‌گیرد.

مادر داماد در حالی که صورتش قرمز شده با عجله به سمت عاقد می‌دود و سرش را پایین می‌آورد و آرام می‌گوید: خدا خیرتان بدهد حاج آقا، حالا چه وقت شرط و شروط گفتن بود؟ مراسم دارد به هم می‌خورد. هیچ‌کدامش را ننویس تا بعد در موردش تصمیم بگیریم. شما خطبه را بخوان و برو ما در مورد این مساله تصمیم می‌گیریم. عاقد همین‌طور که در دفترش چیزهایی یادداشت می‌کند می‌گوید: نمی‌شود مادرجان.

قانون این است که الان در این مورد تصمیم بگیرید. صدای گریه عروس و صدای پاشنه‌های بلندش که به سمت بیرون از سالن می‌دود جمع را ساکت می‌کند. داماد هم سریع برمی‌خیزد و به سمت عروس می‌دود ولی عروس نمی ایستد.

خانمی از این سوی سالن فریاد می‌زند که یکی آب قند بیاورد مادر عروس از حال رفته. خانم‌ها دور مادر عروس جمع می‌شوند.

بحث و جدل آقایان همچنان ادامه دارد. عاقد با نفر کنار دستی‌اش در حال صحبت است و مادر داماد در حالی که دنبال عروس و داماد می‌دود رو به عاقد می‌گوید: لطفا نروید. صبر کنید الان راضیش می‌کنم، برگردد.