چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مکاشفه ای در داستان یک زندگی
جدای از ارائه یک تعریف و القاء معنا، آنچه در ارتباط با "مونولوگ" به عنوان یک شیوه گفتاری نمایشی اهمیت دارد، بهانهای برای تکگویی است. یعنی ما بفهمیم یک شخصیت به چه علت در قسمتی از یک نمایش یا در نمایشنامهای مستقل شروع به صحبت میکند.
به این موضوع هم کاری نداریم که این اتفاق به چند صورت رخ میدهد و بهانههای مختلف یک شخصیت برای تکگویی چه اشکالی میتواند داشته باشد.
در این ارتباط، دیدگاه روانشناسانهای وجود دارد که "مونولوگ" را به سفری مکاشفهای در وجود یک شخصیت نمایشی تشبیه میکند. یکی از دلایل رواج "منودرام" به عنوان یک شکل نمایشی مستقل در عصر حاضر نیز همین موضوع است. اهمیت اندیشمندان و فلاسفه به انسان در عصر حاضر و بیان واگویههای درونی و بیرونی او. زیرا واگویههایی انسانی تاثیرگذارترین شکل در انعکاس تنهایی، وحشت، اضمحلال، روانپریشی و عصبانیت و انسان این زمانی است.
با این مقدمه به سراغ مصداقی میرویم که این رویکرد را نه در مورد شخصیتی از جنس شخصیتهای عصر حاضر با تمام دغدغههایشان بلکه در مورد زنی عرب در عصر پس از جاهلیت (همزمان با بعثت پیامبر اکرم) به کار برده است. نمایش "گفتوگو با باد" از زندگی "اروی" (ام جمیل) میگوید. دختر یکی از غزلسرایان بزرگ عرب که خود سخنوری قهار است. وی علیه سخنان پیامبر (ص) و قرآن کریم اشعاری میسروده و به همراهی شوهرش ابولهب با پیامبر مقابله میکرده است. آنچه اهمیت دارد این است که چرا نمایشنامهنویس در پردازش داستان و شخصیت خود به سراغ "منودرام" آن هم در چهارچوب توضیحاتی که ارائه شد، رفته است. به عبارت بهتر چه زمینهای در اختیار نویسنده است که شخصیت و داستان را در قالب یک منودرام عرضه کند و آیا در این مسیر موفق است؟
وضعیت زن در عصر عرب دوران جاهلیت نیازمند توضیح نیست. اینکه اگر دختری زنده بماند و نقشی ایفا کند که حضور پررنگ او در مواجهه با پیامبر را حتی در قرآن کریم (آیات ۴ و ۵ سوره "مسد" به شکلی مشخص به عاقبت اروی همسر ابولهب اشاره دارد) هم بتوان دید، تقابلی را شکل میدهد که خود زمینه اولیه یک پرداخت نمایشی را مهیا میکند. اما در قالب یک منودرام اصغر خلیلی در مقام نمایشنامهنویس، داستان را درست از نقطهای شروع میکند که انگیزه لازم را برای واگویی زن فراهم کند. در روزگار پیری "اروی" در بیابانی زندگی میکند که هر بنایی برای خود میسازد در برابر باد دوامی ندارد و از بین میرود. زمانی که او واگویهاش را شروع میکند درست زمانی است که خشت خانهاش را با فرمولی میسازد که به او گفتهاند در برابر باد دوام دارد. "اروی" این فرمول را به شکل یک راز با تماشاگران در میان میگذارد و به این شکل مخاطب را در قسمتی از انگیزه ادامه واگویه خود شریک میکند. زمانی که او به رازداری مخاطبانش شک میکند، دقیقاًٌ زمانی است که سفر مکاشفهای او به درون و پرده برداری از سرگذشتش آغاز میشود.
در اینجا نمایشنامهنویس داستان زندگی شخصیت را موازی با انگیزههای روانشاسانه پیش میبرد. به این معنا که اگر شخصیت مخاطب را عتاب میکند که به پیری و فرتوتی او نگاه نکند و جوانی و زیبایی او را در نظر بیاورد، نمایشنامهنویس همزمان داستان زندگی او را از زمانی که دختری چالاک بوده و بر اسبی ابلق سواری میکرده شروع میکند. در ادامه به زندگی او به عنوان مثال نحوه آشناییاش با ابولهب، نحوه راضی کردن پدرش برای ازدواج با او و ... میپردازد. در این میان حد فاصل انگیزشهای روانشناسانه فراموش میشود و شخصیت، گویی روایتگری میشود که تنها قرار است داستان را بیان کند و بگذرد. در چند جای نمایش، مخاطب دوباره با پیرزنی فرتوت روبه رو میشود تا ظاهراً از دید نمایشنامهنویس راوی اصلی و وضعیت او فراموش نشود. در ارتباط با پردازش یک "منودرام" همانطور که گفته شد آنچه که بیشتر از داستان به نمایشنامهنویس کمک میکند رسوخ به درونیات و حالات شخصی کاراکتر است. در "منودرام" ما با ابزار بصری محدودی روبرو هستیم و در واقع ورود به لحظه لحظه اکتشاف درونی شخصیت را تنها ما در حرکت و حالات چهره بازیگر کشف میکنیم. در نمایش "گفتوگو با باد" ما با بازیگری توانا روبه رو میشویم که از خطوط چهره و ژستهای خود برای روایت سرگذشت ادوار مختلف زندگی شخصیت استفاده میکند؛ در حالی که میتوانست بیشتر از ابزار وجودی خود به عنوان بازیگر برای بیان حالات و احساس آن شخصیت استفاده کند. چون ما پذیرفتهایم که با یک "منودرام" رو به ور هستیم نه یک روایت صرف، بعضاً به شیوه نقالی.
این موضوع را در طراحی میزانسهای نمایش هم میتوان دید. طراحی فضا و استفاده از یک در که پردهای آن را پوشانیده در مرکز این طراحی، امکانات خلاقانهای را برای نشان دادن موقعیتهای متفاوت در اختیار کارگردان قرار داده است، ولی نباید فراموش کرد در لحظاتی از نمایش بازیگر همانند یک نقال و با حرکاتی شبیه به او، تنها روایت میکند. این روایتگری صرف برابر است با فراموشی سیالیت در فضا و استفاده خلاقانهای که از در و پرده در طول نمایش میشد. اگر کارگردان هم در کنار نویسنده تاکید بر پردازش اثر در قالب یک "منودرام" داشت ما با بهرهبری بهتری از صحنه در جهت ارائه فضاهای متنوع رو به رو بودیم. در پایان نباید فراموش کرد که روحیات و حالات درونی یک شخصیت زن از دل تاریخ (ام جمیل) نیز که کاملاً عقدههای روانی او از روایات موجود مشهود است، میتواند در متن یک "منودرام" خلاقانهتر قرار گیرد.
محسن حسنزاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست