دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

۲شماره یک در ترازوی منتقدان


۲شماره یک در ترازوی منتقدان

برخی از منتقدین سخت‌گیر و دیرپسند تئاتر عقیده‌ای دارند؛ مبنی بر این که تئاتر قرن بیستم از دو رهیافت کلی پیروی می‌کند، دو تئوریسین متفاوت با دو نگاه متفاوت در این قضیه دخیل …

برخی از منتقدین سخت‌گیر و دیرپسند تئاتر عقیده‌ای دارند؛ مبنی بر این که تئاتر قرن بیستم از دو رهیافت کلی پیروی می‌کند، دو تئوریسین متفاوت با دو نگاه متفاوت در این قضیه دخیل هستند. آنها از دو خاستگاه جغرافیای مختلف بوده‌اند، اما تقریباً می‌توان گفت هردو همزمان می‌زیسته‌اند. این دو هنرمند استانیسلاوسکی از روسیه و برتولت برشت از آلمان هستند. اگرچه آنها از دو سرزمین مختلف پابه عرصه تئاتر گذاشته‌اند اما موضوع مورد بحث هردو تئاتر است و این یعنی یک آغاز مشترک. اشتراکات استانیسلاوسکی و برشت از آنجایی شروع شد که هردو در هنرشان مدافع پیشرفت و ترقی و انسان‌دوستی بوده‌اند اما هرچه قدر که دنبال وجوه اشتراک در آثار این دو هنرمند باشیم باز آنجایی که به تئوری می‌رسیم دیگر اشتراکات رنگ می‌بازد. این دو در قرن بیستم تئاتر را در دو جهت مختلف هدایت کردند بنابر این تئاتر قرن بیستم؛ تئاتری دومحوری است.

اما قبل از هر چیز در یک نگاه کلی باید بدانیم که تفاوت‌های نظری این دو چیست؟ استانیسلاوسکی درباره «فرو رفتن بازیگر در نقش» نظریه‌پردازی کرده است و برشت در مورد «بیگانه» ماندن نسبت به نقش نظریاتی دارد. سؤال این است؛ راه کدام یک پرترافیک‌تر بود و پیروان بیشتری دارد؟ پاسخ سؤال را باید در هدف‌های مختلف تاریخی و سنت‌های مختلف ملی آنها یافت. استانیسلاوسکی می‌خواست که از تئاتر به زندگی تاریک طبقه فقیر روشنایی بخشد. و در میان آن تاریکی که آنها را در خود غرق ساخته است دقایقی از شادی و خوشبختی و زیبایی به وجود آورد. او در جست‌وجوی آن امکانات و طرقی برآمد که بتواند هنر را هرچه بیشتر به زندگی نزدیک کند. هنرمند روسی می‌خواست که انسان زنده را روی صحنه نشان دهد. وی همچنین با ایجاد سیستمی که شکافنده قوانین کار و هنر بازیگری و کارگردانی است می‌خواست ضرورت درک هنر و تسلط بر هنر را به بازیگر بیاموزد. اما اساس نظریات برتولت برشت بر این نکته متکی است که هنر را به سلاح مستقیمی مبدل نماید و از هنر انتظار جدیت و خلاقیت شدیدی داشت. به همین دلیل، آگاهی تاریخی و هنری او همچون اعتراضی بر ضد واقعیات سرمایه‌داری شکل گرفت، هنرمند آلمانی به تئاتر قدیمی کشورش نگاهی خوشبینانه نداشت و همین نگاه سرچشمه نگرش او به تئاتر بود. هنری که به نظر برشت فاقد نیروی انتقادی نسبت به واقعیات بود. وی بر این باور بود که ادبیات و هنر زاده شرایط زمان و مکان هستند. برتولت برشت در مواجهه با نظریات استانیسلاوسکی می‌گوید: «سیستم هنرمند روسی مترقی است و از لحاظ کارگردانی در تاریخ تئاتر درجه یک محسوب می شود.» نکته حائز اهمیت این است که برشت با متون کامل استانیسلاوسکی آشنا نبود؛ درواقع او دو کتاب «کار هنر پیشه روی خود» و «کار هنرپیشه‌روی نقش» را ندیده بود. یکی از نقاط اشتراک این دو هنرمند در قضیه انتقادی بودن نگاهشان است. استانیسلاوسکی هم مثل برشت با دیدی انتقادی به کلاسیک‌های تئاتر روسیه نگاه می‌کرد. اما صاحبنظران حوزه تئاتر و تاریخ تئاتر بر این باور هستند که اگر برشت با دیگر نوشته‌های استانیسلاوسکی آشنا بود خواندن این آثار در او تأثیری چشمگیر می‌گذاشت و او اساساً فکر می‌کرد که هنرمند روسی فقط در مورد کارگردانی صاحب اثر بوده و تنها کتاب دروس کارگردانی را مورد مطالعه قرار داده بود. یکی از مباحثی که نگاه برشت را از استانیسلاوسکی جدا می‌کند استفاده از متد فاصله‌گذاری است که در آثار برشت مشاهده می‌شود. این متد باعث منحصر به فرد شدن آثار برشت در تئاتر شده است. از طرفی نثر بی‌پروا و انتقادی برشت به پیرامونش باعث شد که او بیشتر از هر کارگردان و درام‌نویسی مورد نقد قرار گیرد. با این حال وی در زمینه کشف ماهیت شاعرانه نمایشنامه، احساس مسئولیت در مقابل اجتماع، ایجاد یک گروه هنری در سطح بالای آلمان، درک مناسبات خط سیر اصلی یا خطوط فرعی نمایش، هماهنگی بین استیل و طبیعت صاحب سبک و نگاهی خاص وکامل بود. در دفاع از استانیسلاوسکی در برابر تهاجم برخی از شاگردان برشت باید به این مطلب اشاره کرد که در تئاتر هنرمند روسی انسان‌دوستی عنصری بارز است. نادیده گرفتن علم او کاری غلط و مضر است. در پایان می‌توان گفت: برشت و استانیسلاوسکی یکسان نیستند؛ اما یکدیگر را نفی نیز نمی‌کنند. اندیشه و شرایط دنیای معنویات انسان معاصر از لحاظ محتوا، شکل هنری و تنوع و انتخاب جهات مختلف را ایجاب می‌کند.