چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مجله ویستا

جامه درانِ جوانانِ جویای نام در موسیقی ایرانی


جامه درانِ جوانانِ جویای نام در موسیقی ایرانی

اساساً شیوه انتقال هنر و شیوه آموزش بسیار تفاوت پیدا کرده و همین امر باعث شده است که قدیمی تر های موسیقی, عادت به این داشته باشند که شاگردان شان برای رسیدن به مقصد و طی کردن مسیر وقت و زمان بیشتر صرف کنند و تأمل بیشتری داشته باشند و چون این امر کمتر رخ می دهد پس ارتباط بین استاد و شاگرد کم و کمتر می شود و نتیجه اینکه استاد التفاتی ندارد که شاگرد بتواند از جایگاه های ارتباطی او برای معرفی خود استفاده کند

در موسیقی و هنر امروز سوءتفاهمی رخ داده که به تبع آن؛ جوان‌ها از این گلایه دارند که مجال و فرصتی در هنر به آنها داده نمی‌شود و کهنسال‌ها و سپیدموهای موسیقی هم گلایه دارند که یادی و نامی از آنها نمی‌شود و از دیده رفتن‌شان مساوی شده است با از یاد رفتن‌شان؛ ضمن اینکه گلایه‌ هم دارند از اینکه جوان‌ها هم حرمت هنر و اخلاق قدما را نگه نمی‌دارند؛ اما در این میان می‌خواهیم به آسیب‌شناسی این پدیده بپردازیم که آیا اساساً در هنر و بویژه در موسیقی به جوان‌های مستعد میدانی داده می‌شود که خود را معرفی کنند و سپس اینکه آیا مردان کهن موسیقی باید این فرصت را بدهند یا ایجاد کنند و اگر این اتفاق رخ نمی‌دهد، انگشت تقصیر باید به سوی آنها نشانه ‌رود؟ از سوی دیگر آیا تشکیل یک شبکه قدرتمند آموزشی و حمایتی در کشور می‌تواند در بسامان کردن این شرایط مؤثر باشد و آیا چنین شبکه آموزشی در کشور وجود دارد؟

برای یافتن پاسخ این سؤال‌ها باید چند مقدمه مطرح کرد و سپس از این مقدمه‌ها نتایجی گرفت تا اندکی مسئله روشن شود.

نخستین موردی که می‌توان طرح پرسش کرد و به آن پرداخت این است که آیا واقعاً پیرهای موسیقی؛ راه به جوانان نمی‌دهند؟ و اگر این اتفاق می‌افتد چگونه آنها به این جایگاه‌ها دست یافته‌اند و چگونه دارند جوان‌ها را از رسیدن به مقصد دور می‌کنند؟

در پاسخ باید گفت اساساً شیوه انتقال هنر و شیوه آموزش بسیار تفاوت پیدا کرده و همین امر باعث شده است که قدیمی‌تر‌های موسیقی، عادت به این داشته باشند که شاگردان‌شان برای رسیدن به مقصد و طی کردن مسیر وقت و زمان بیشتر صرف کنند و تأمل بیشتری داشته باشند و چون این امر کمتر رخ می‌دهد پس ارتباط بین استاد و شاگرد کم و کمتر می‌شود و نتیجه اینکه استاد التفاتی ندارد که شاگرد بتواند از جایگاه‌های ارتباطی او برای معرفی خود استفاده کند. به بیان دیگر؛ استادهای موسیقی ما در دوران گذشته و زمانی که شاگرد بودند بسیار مشقت می‌کشیدند، برای اینکه بیاموزند و بنوازند. برای مثال در مورد «میرزا عبدالله، پسر آقاعلی‌اکبر و ناقل میراث معنوی پدر در قالب ردیف میرزا عبدالله، نوشته‌اند که او نه تنها بزرگترین سه‌تارنواز و استاد مسلم تارنوازی در دوران خودش بود و یک کتاب موسیقی به حساب می‌آمد، بلکه معتقد بود که موسیقی ایرانی یک موسیقی معنوی است و تا شخص به عالم معنا راه نیابد نمی‌تواند چیزی از آن بیاموزد. استاد عبدالله دوامی نیز می‌گوید که میرزا عبدالله توصیه می‌کرد که هر کس می‌خواست نزد شما کار کند ابتدا او را بفرستید تا وارد عالم معنا شود و بعد موسیقی ایرانی یاد بگیرد». این یعنی موسیقی تنها نواختن و مهارت در ساز زدن نیست، موسیقی رفتاری انسانی با هنر است برای تعالی روح و این مسئله در بیشتر موارد مورد توجه استادهای موسیقی ایرانی بوده است؛ اما امروز به دلیل تغییر در تمام ساحت‌های زندگی اعم از علم‌آموزی، هنرآموزی و سایر آموزش‌ها و مهارت‌ها، دیگر جوان‌ها حوصله و صبر به شیوه قدیم ندارند که بابت آموزش صرف کنند، جدای از این توان فکری و قوای عقلی جوانان امروز هم با جوانان دهه‌های گذشته بسیار متفاوت است و نگاه آنها به هنر از دریچه معنویت هم کمی دچار خلل شده است. جوان‌های امروز معتقدند می‌توانند در زمان کوتاه‌تری فنون را یاد بگیرند، پس اصراری بر آموزش قدم به قدم در مدت زمان طولانی ندارند غافل از اینکه آموزش قدم به قدم آموزش نواختن ساز نیست بل آموزش نواختن زندگی است. همین امر، یعنی تلاش جوانان برای سرعت گرفتن در آموزش و طی کردن مراتب یادگیری یکی از دلایلی می‌شود‌ که موجب اختلاف استاد و شاگرد شده و محصول آن، این که استاد، اگر دسترسی به ابزارهایی جهت معرفی عمومی‌تر شاگردش داشته باشد، [به خاطر طی نشدن مراتب معنوی] از آن به راحتی استفاده نکرده و در اختیار شاگرد قرار ندهد.

دومین مقدمه‌ای که می‌توان در این حوزه به بحث گذاشت این است که جوان‌ها هم در بسیاری موارد آنگونه که شایسته هنر [در اینجا موسیقی] است برای آن فرصت نمی‌گذارند. در مقدمه نخست، انگشت نشانه آسیب‌شناسی رو به کهن‌سال‌های موسیقی بود؛ اما در مقدمه دوم، به این نکته تأکید می‌کنیم که جوان‌ها هم در اغلب مواقع تلاشی که شایسته موسیقی ایرانی است، برای یادگیری آن به خرج نمی‌دهند و اغلب در پی این هستند که به سرعت پله‌های ترقی و شهرت را پیموده و به عنوان مرجع به آنها رجوع شود. این رویکرد، رویکردی است که در هنر ایران بشدت گسترش یافته و بیش از هر چیز؛ پیشکسوتان هنر را آزرده خاطر می‌کند.

به‌ دیگر معنا؛ می‌توان گفت موسیقی ایرانی آدابی دارد که موزیسین دهه‌ها و اگر بیشتر عقب برویم یک‌سده پیش، با آن طی طریق کرده و خود را تزکیه داده و تطهیر می‌کند و این روش و صراط همراه با یادگیری موسیقی است؛ در واقع بیشتر هنرمندان این عرصه با ساز خود زندگی می‌کنند و در پی این هستند که تجربه‌های زندگی خود را با زبان ساز حتی، به دیگران انتقال دهند؛ اما جوان مشتاق امروز چندان توجهی نمی‌کند که هنر موسیقی؛ اساساً همین چوب و سیم و مهارت نواختن نیست؛ بلکه شیوه‌ای و رویکردی فرازمینی است به جهان پیرامون و او قرار نیست وقتی توانست تمام دستگاه‌های‌سازی یا آوازی را با گوشه‌ها بنوازد و بخواند، پس توانسته تمام مکاشفه‌های موسیقی ایرانی را دریابد و به کار بندد. در این موسیقی گوش نامحرم نمی‌تواند پیغام سروش را دریابد.

مقدمه سوم آموزشگاه‌های موسیقی و عدم نظارت درست بر فعالیت آن‌هاست به گونه‌ای که بسیاری از مشکل‌های ساختاری سوءتفاهم در ارتباط استادهای پیشکسوت با جوان‌ها از همین جاها رقم می‌خورد. شیوه‌های آموزشی مدرسه‌ای و توجه به بخش اقتصادی بیش از هنر؛ این محور مهم آموزش موسیقی در کشور را، به سمت و سویی کشانده که هنرآموز موسیقی در آن، به جای اینکه به موسیقی به عنوان یک هنر متعالی نگاه کند، و بیاموزد که موسیقی وسیله‌ای است که با آن می‌توان به تطهیر نفس پرداخت، به سمت و سویی می‌رود، که نه خود موسیقی ذاتاً علاقه و گرایش به آن دارد و نه استادهای موسیقی می‌پسندند.

آموزشگاه‌های موسیقی به عنوان محلی برای ارتباط نسل‌های مختلف با هم نتوانسته آنگونه که باید وظیفه خود را انجام دهد. آموزشگاه‌ها هستند که پیر و جوان موسیقی را در کنار هم نگه می‌دارند و البته باید به گونه‌ای عمل کنند که هم موسیقی در راه حرکت صیرورتی خود به تغییر مثبت برسد و هم استاد و شاگرد نو به نو شوند. در حالی که این آموزشگاه‌ها در نهایت و در بسیاری از موارد افرادی را تحویل جامعه موسیقی می‌دهند که ممکن است در فن و تکنیک از توان خوبی برخوردار باشند اما هنوز مراتب اخلاق هنری را طی نکرده‌اند و همین امر باعث می‌شود که این مسئله را پیاپی در جامعه هنری مطرح کنند که به ما بها داده نمی‌شود و برخی فقط می‌خواهند تمام امکانات در اختیار خودشان باشد.