پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

عدل فراگیر


عدل فراگیر

ابوالحسن علی بن محمد بن حبیب البصری الماوردی ۴۵۰ ۳۶۴ه ۱۰۵۸ ۹۷۴م , فقیه, ادیب, لغوی و سیاستمدار عصر عباسی است كتاب «البغیه العلیا فی ادب الدین والدنیا» ی او را كه اینك به نام «ادب الدنیا و الدین» معروف است

ابوالحسن علی بن محمد بن حبیب البصری الماوردی (۴۵۰-۳۶۴ه ۱۰۵۸-۹۷۴م)، فقیه، ادیب، لغوی و سیاستمدار عصر عباسی است. كتاب «البغیه العلیا فی ادب الدین والدنیا» ی او را كه اینك به نام «ادب الدنیا و الدین» معروف است، در شمار آثار ادبی او جای داده اند. موضوع این كتاب، اخلاق، فضایل دینی و آداب اجتماعی و یا به تعبیر ماوردی «اخلاق المواضعه» است. كتاب با نثری ادیبانه نگارش یافته است و مشتمل است بر: آیات و احادیث، میراث ادبی عرب و نیز فرهنگ و ادب پیش از اسلام. شیوه ماوردی در این كتاب، چیزی است میان شیوه اهل حدیث و لغت و شیوه پژوهشگران مباحث نظری.

كتاب در پنج باب ترتیب یافته است:

باب اول: فی فضل العقل و ذم الهوی

باب دوم: فی ادب العلم

باب سوم: فی ادب الدین

باب چهارم: فی ادب الدنیا

باب پنجم: فی ادب النفس

این نوشته، ترجمه قسمتی از باب چهارم كتاب است. در این مختصر سعی شده است سیاق ادبی كتاب حفظ شود. (۱)

ترجمه چنین متن هایی می تواند دستمایه ای باشد برای طبع آزمایی، برای ترجمه متون ادبی اسلامی كهن از زبان عربی كه بسیاری از آنان اینك در محاق ترجمه به سرمی برند.

ماوردی در بحثی با عنوان «ما تصح به حال الدنیا» می گوید: «بدان كه آنچه كار دنیا با آن بهبود یابد، چندان كه احوالش بسامان و امورش شایگان شود، شش چیز است كه اصولند گرچه شاخه شاخه شود: دین پیروی شده، پادشاه چیره، عدل فراگیر، ایمنی همگانی، فراوانی پایدار و امید بی پایان...» . (۲)

...اصل سوم: «عدل فراگیر» است؛دعوتگر به الفت و وادارگر بر طاعت است؛ سرزمینها به آن آبادان شود، خواسته ها (۳) به آن افزونی گیرد، و دودمان به آن فراوانی پذیرد، و پادشاه با آن آسودگی بیند. «هرمزان» ، «عمر» را حالی كه با تن پوشی فرسوده در خواب می شد گفت: «عدل پیشه كرده ای كه آسودگی می كنی و می خسبی» .

تیزتر از ستم، چیزی هستی را بر باد ندهد و هم تباه گرتر از او اندیشه مردمان را به تباهی نبرد؛ زیرا نه مرزی می پذیرد و نه فرجامی می گیرد، و هر پاره ای از آن را بهره ای از تباهی است تا آن كه سراسر شود.

از حضرت پیغامبر درود و سلام خداوند بر او باد؛ بازگو شده است كه فرمود: «بدترین ره توشه آن جهان، ستم بر بندگان است» ، و فرمود: «سه چیز رستگاری آورد و سه چیز به هلاك افكند، اما آنچه رستگاری آورد: عدل در خشم و خوشدلی، خشیت خدا در نهان و عیان، و میانه كاری در فراخی و تنگدستی است؛ و آنچه به هلاك افكند: پیروی آز، هواپرستی و خویشتن خواهی است» .

حكایت شده است كه اسكندر چون به هندوستان قانونها را اندك شمار دید از حكیمان آن دیار پرسید: «چرا سنتهای (۴) سرزمینتان اندك است؟» ، پاسخ گفتند: «زیرا هم خود، حقگزاریم و هم حكمرانانمان بر ما عادلند» ؛ اسكندر ایشان را پرسید: «كدام والاتر است: عدل یا شجاعت؟» ، گفتند: «چون عدل در كار آید، بر شجاعت حاجت نیفتد» . حكیمان گفته اند: «پیوستگی تا آن گاه برقرار است كه عدل و انصاف در كار است» ، و سخن ترازان گفته اند: «عدل، تراز خداوند است كه بر خلق نهاد و از بهر حق برپای داشت؛ پس در تراز او خلاف میاور و در پادشاهی او ستیزه مكن و برای [برپایی] عدل از دو یاور، یاوری بگیر: اندكی آز و بسیاری پارسایی» .

پس، از آن رو كه عدل یكی از اصول دنیاست كه دنیا جز به آن سامان نگیرد و با هیچ چیز جز او صلاح نپذیرد نخست باید از عدل انسان با خود سخن در میان آید و آن گاه از عدل ورزی اش با دگران. اما عدل انسان بر خود، [نخست] به واداری خود است بر شایستگیها و پرهیزش از ناشایستیها، آن گاه به پایداری بر یكی از دو چیز كه از عدل مایه ورترند در حال تجاوز و تقصیر، كه در تجاوز، بیدادگری است و در تقصیر، ستمكاری، و آن كه بر خود ستم كند بر دیگری ستمكارتر است و آن كه بر خود بیداد روا دارد، بر دیگری بیدادگرتر است. حكیمان گفته اند: «هركه بر خود سستی روا دارد، تباه شود» .

اما حال انسان در عدل ورزی با دگران بر سه گونه است:

▪یكم: عدل بر آن كه فروتر است; چون پادشاه با رعیت، و چون امیر با یاران، و عدل ورزی با ایشان به چهار چیز است: فراآوردن آنچه فراهم آوردنی است [برای آسودگی مردمان]، برداشتن دشواری، بازنشستن از سلطنت زورمندانه و سرشت حقجو داشتن؛چرا كه فرا آوردن آنچه فراهم آوردنی است، ماناتر است، و برداشتن دشواری، آرامبخش تر است، و بازنشستن از سلطنت زورمندانه، رغبت زای بر محبت است، و حقجویی برانگیزاننده یاری است. اینها فرمانهایی است كه اگر پیشوای كاردان آنها را برنگیرد، تباهی رای او بیشتر و خلاف در كاردانی او نمایانتر شود.

از حضرت پیغامبر درود و سلام خداوند بر او باد؛ بازگو شده است كه فرمود: «در روز رستاخیز، عذاب آن كس كه خدای را در سلطنت، بی همتا ندانست و در حكمرانی، ستمكاری پیشه كرد، از همگان تیزتر است» . حكیمان گفته اند: «پادشاهی، با كفر برقرار می ماند و با ستم، نه» ، و سخنوران گفته اند: «ستمكار را همجواری نباشد و سرایی از بهر او آبادان نشود» . برخی سخن ترازان گفته اند: «زود آینده ترین چیزها، نابودی ستمگر است و خلنده ترین ناوكها، فریادخواهی ستمدیده است» . یكی از حكیمان [دربار] ملوك گوید: «شگفتا از پادشاهی كه رعیت خویش را به تباهی می افكند، حالی كه می داند شوكتش به فرمانبرداری ایشان است» . اردشیر، پوربابك گوید: «سلطان چو از عدل روی گرداند، رعیت از فرمان او سرپیچد» . چون انوشیروان به دست فروداشتن از كیفر خطاكاران نكوهش شد، گفت: «ایشان دردمندانند و ما طبیبانیم؛چون ما ایشان را درمان نكنیم به عفو، چه كس دریابدشان؟» .

▪دوم: عدل بر آن كه فراتر است؛ چون رعیت با پادشاه و چون یاران با امیر كه به سه چیز است: طاعت پاكدلانه، آستین افشاندن به یاری و دوستی راستین؛كه طاعت پاكدلانه، فراهم آورنده یكدلی است، و آستین افشاندن به یاری، واپس زننده خواری است، و دوستی راستین، بردارنده بدگمانی است. اینها اموری است كه اگر در مرد فراهم نیاید، كسی بر او چیره شود كه واپس زده می شد و ناگزیر به پناهجویی از كسی شود كه از وی پرهیز می كرد، چنانكه «بحتری» سراید:

«چون كریمی را نیازدار خود كردی

با تو به خوی سفلگان رفتار كند» . (۵)

پیوسته آمدن این [حالت سبب] پریشانی سامان جمع و تباهی صلاح فراگیر است. پرویز [پور هرمز] گوید: «فرمانپذیر بالادست خود باش تا زیر دستت فرمانپذیر تو باشد» . حكیمان گفته اند: «ستم، تاراجگر نعمتهاست و بیدادگری، برآرنده نقمتها» و [نیز] حكیمان گفته اند: «خدای تعالی از آفریدگانش خشنود نشود جز به حقگزاری ایشان، و حق خدای تعالی، سپاس نعمت، شفقت بر امت و نیكوكاری و دینمداری است» .

▪سوم: عدل بر همپایگان است و آن به سه چیز است: دوری از گردنكشی و پرهیز از گستاخی، و بی آزاری؛ كه دوری از گردنكشی، دوستی آور، و پرهیز از گستاخی، مهرآمیزتر، و بی آزاری، دادورتر است. اینها اموری است كه اگر در همپایگان راست نیاید، گردهم آمدن بدخواهان بر، ایشان شتاب گیرد، پس تباه شوند و به تباهی برند. «عمر بن عبدالعزیز» از «ابن عباس» رضی الله عنهما و او از حضرت پیغامبر درود و سلام خداوند بر او باد؛ بازگو می كند كه فرمود: «آیا آگاهتان نسازم از بدكردارترین مردمان؟» ، گفتند: «بلی یا رسول الله!» ، فرمود: «آن كه تنها خورد و از یاری دریغ ورزد و غلام خود را تازیانه زند» ، آن گاه فرمود: «آیا آگاهتان نسازم به بدكردارترین اینان؟» ، گفتند: «بلی یا رسول الله!» ، فرمود: «آن كه بر خیرش امید نرود و از شرش ایمنی نباشد» ، آن گاه فرمود: «آیا آگاهتان نسازم به بدكارترین ایشان؟» ، گفتند: «بلی یا رسول الله!» ، فرمود: «آن كه بر مردمان كین ورزد و مردمان نیز كین توزی او كنند» .

بازگو شده است كه عیسای مریم علیهما السلام به سخنگویی میان بنی اسرائیل برخاست و فرمود: «ای بنی اسرائیل! سخن حكمت مگویید با بی خردان كه بر آن ستم روا داشته اید، و دریغ مدارید حكمت را از اهل آن، كه بر ایشان ستم كرده اید، و با ستمكاره دمساز نباشید كه فرهنگتان را به ناراستی برد. ای بنی اسرائیل! امور سه چیز است: آنچه هودگی اش هویداست، پس در پی آن روید؛آنچه فریبكاری اش پیداست، پس، از آن دامن گیرید، و آنچه در آن به اختلاف درمی افتید، پس آن را به خدای تعالی واسپارید» . این سخن، جامع آداب عدل است در تمامی حالها. حكیمان گفته اند: «هر آن خرد كه مایه مدارا با همگان نباشد، خرد تام نیست» . برخی شاعران سروده اند:

«تا آن دم كه زنده ای با تمامی مردم، بر مدارا باش

كه تو در سرای مدارایی

آن كه مدارا كند، با او مدارا شود و آن كه مدارا پیشه نسازد

به زودی با پژمانیها همنشین شود» . (۶)

هریك از این رسته ها را اموری است ویژسته كه عدل در آنها به میانه كاری در دو حالت «تقصیر» و «اسراف» است؛ زیرا «عدل» برگرفته از «اعتدال» است. پس در گذشتن از اعتدال، بیرون شدن از عدل است و حكیمان گفته اند: «فضیلتها، هیئتهایی میانه اند میان دو حالت ناقص» . كارهای نیك، میانه دو رذیلت اند: حكمت، میانه شر و بی خردی است؛ شجاعت، میانه خطرانگیزی و بزدلی است؛ پاكدامنی، میانه آتش مزاجی و شلی شهوت است؛ سكینت، میانه خشماگینی و ضعف غضب است؛غیرت، میانه حسدورزی و بدمنشی است؛ خوش طبعی، میانه هرزه درایی و درشتخویی است؛فروتنی، میانه خودستایی و خوارمایگی است؛سخاوت، میانه تبذیر و تنگ چشمی است؛بردباری، میانه زیاده كاری در خشم و نبود آن است؛ مودت، میانه چرب زبانی و خوشخویی است؛ حیا، میانه سادگی و خشكرویی است، و وقار، میانه لودگی و گولی است.

چون فرارفتن از اعتدال به بی اعتدالی، بیرون شدن از [دایره] عدل [و در آمدن] به بی عدلی است، [پس] فرارفتن از آنچه برتر است به آنچه برتر نیست، بیرون شدن از [دایره] عدل [و درآمدن] به بی عدلی است. سخن ترازان گفته اند: «پادشاه بدسرشت، پاك را به هراس دراندازد و بر فرومایه نیكویی ورزد، و زمین ناپاك [بدگهر]، سفله پرورد و ناخوشی برجای نهد، و زاده ناخلف، دودمان بدنام كند و آبرو بریزد، و همسایه بد، راز پوشیده بر آفتاب افكند و پرده بر درد» . پس در این امور، فرارفتن از آنچه برتر است به آنچه برتر نیست، بیرون شدن است از [دایره] عدل [و در آمدن است] به آنچه عدل نیست.

و هیچ تباهی ای نمی یابی الا كه سبب آن، بیرون شدن از حال عدل [و در آمدن] به آنچه عدل نیست باشد در دو حالت زیادت و نقصان؛ پس، از عدل سودمندتر هیچ نیست، چنان كه زیانبارتر از آنچه عدل نیست، هیچ نیست.

ابوالحسن ماوردی /ترجمه :باقر میر عبداللهی

پی نوشت ها:

۱. مشخصات كتابشناسی كتاب مورد بحث چنین است:

ابوالحسن علی بن محمد ماوردی، ادب الدنیا و الدین، حققه و علق علیه: مصطفی سقا، دارالكتب العلمیه، بیروت، الطبعه الرابعه: ۱۹۷۸م، ۳۴۸ص. این ترجمه مربوط به صفحات ۱۴۱ تا ۱۴۴ كتاب است. مقدمه، برگرفته از پیشگفتار مصحح كتاب است.

۲. ادب الدنیا و الدین، ص ۱۳۵.

۳. خواسته ها: ثروتها، اموال.

۴. مصحح كتاب تذكر می دهد كه منظور از «سنن» در اینجا، قوانینی است كه برای فصل خصومت میان مردم وضع شده است.

۵. متی احوجت ذا كرم تخطی

الیك ببعض اخلاق اللئام.

مصحح كتاب تذكر می دهد كه اشعار استفاده شده در این كتاب، اگرچه بسیار است، اما بیشتر آنها چندان بهره ای از فصاحت ندارد؛ زیرا بیشتر این اشعار، حاصل طبع عالمان و متصوفان است [نه شاعران]؛ قسمتی از اشعار نیز سروده برخی شاعران گمنام و مجهول است. اما با وجود ضعف بلاغی اشعار، از حكمت و تجربه انسانی خالی نیست، (ص؛ ۱۳مقدمه مصحح كتاب).

۶. ما دمت حیا فدار الناس كلهم

فانما انت فی دار المداراه

من یدر، داری و من لم یدر سوف یری

عما قلیل ندیما للندامات.