پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

بستر سیاسی و اجتماعی تولد ۸ مارس


بستر سیاسی و اجتماعی تولد ۸ مارس

زنان سوسیالیست غالبا به اندازه رفقای مردشان خود را به از میان برداشتن شکاف ها متعهد احساس می کردند سوسیالیست بودن در وهله اول به معنای وقف کردن خود در راه آرمان های طبقه کارگر بود

کلارا زتکین, سوسیالیست آلمانی را بنیان گذار روز جهانی زن در سال ۱۹۱۱ می دانند. هر چند او خود را فمینیست نمی دانست, اما مبارزات او در کسب برابری برای زنان در دل موج اول فمینیسم جای می گیرد. یکی از ویژگی های موج اول فمینیسم در اروپا در هم تنیدگی ایده های آرمان خواهانه و به خصوص فمینیسم و سوسیالیسم بود, که بعضا مبارزان ازادیخواه را در دوراهی انتخاب برای ارجحیت دادن یکی بر دیگری قرار می داد. آنچه در پی می آید, نگاهی کوتاه به بافت و شرایط مبارزات برابری خواهانه در جنبش زنان در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم است, که زتکین در آن فعالیت می کرد:

بسیاری از زنان جوان و تحصیل کرده که در اواخر قرن نوزدهم به جنبش فمینیستی پیوستند, به سوسیالیسم نیز گرایش داشتند. تعدادی از آنها, مانند سیلویا پانکهرست در انگلیس, لیلی براون در آلمان و مادلین پلتیه در فرانسه, خود بنیانگذار احزاب سوسیالیستی بودند یا بعدا به آنها پیوستند. برای فمینیست هایی که می خواستند آرمان هایشان را از طریق سیاست دنبال کنند, سوسیالیست ها متحدین مناسبی بودند, زیرا می شد گفت که دست کم در نظریه, به برابری زنان پابند بودند. این اتحادها به ندرت موفق بودند. ریچارد ایوانز, تاریخ نگار, فصلی از کتاب خود را که به رابطه میان فمینیست ها و سوسیالیست ها اختصاص داشت "اتحاد ناممکن" , نام گذاشت. سایر تاریخ نگاران نیز بر این باور بوده اند که این شکاف "پرناشدنی" بود.

چرا چنین بود؟ برای دهه های متوالی, احزاب سوسیالیست اروپایی از برابری کامل اقتصادی و سیاسی زن و مرد حمایت کرده بودند و غالبا, تنها احزابی بودند که به این کار مبادرت می کردند. با این حال, بسیاری از سوسیالیست ها, بر بورژوایی و انحرافی بودن مطالبات فمینیستی پا می فشردند. فمینیست های طبقه متوسط خواهان ادغام شدن زنان به عنوان شهروندان کامل, در حکومت سرمایه داری اصلاح شده بودند, در حالی که سوسیالیست ها به دگرگونی انقلابی جامعه و آزادی تمام گروه های سرکوب شده, اعم از مرد و زن, می اندیشیدند. یکی از رفقای فرانسوی سوسیالیست مادلین پلتیه به او گفت: "سوسیالیسم زنان را آزاد خواهد کرد, اما پیش از آن {انقلاب} نباید دو جنس را به نبرد با یکدیگر تحریک کرد- این اقدامی انحرافی است.

" به علاوه, ایدئولوژی خانواده پدرسالار هنوز به عنوان بخشی از فرهنگ طبقه کارگر به قوت خود باقی بود, چنان که هانا میشل, از طرفداران حق رأی برای زنان هنگام ازدواج دریافت: "حتی اوقات فراغت یکشنبه ها نیز از من گرفته شد, چون به زودی فهمیدم که بیشتر حرف های سوسیالیتی درباره آزادی فقط حرف است و این مردان جوان سوسیالیست یکشنبه شبها غذا می خواهند, با چای های شاهانه و کیک های خانگی, گوشت تکه تکه شده و شرینی, درست مثل همان رفقای واپس گرایشان."

ماجرا در فرانسه, آلمان, روسیه و ایتالیا نیز بر همین منوال بود. در چنین شرایطی, تعجب آور نیست که سیاستمداران سوسیالیست, به خصوص با بالا رفتن سهمشان در سیاستگذاری پارلمانی, درست مانند دیگران آماده بودند که مسائل زنان را قربانی دغدغه های فوری تر خود بکنند. واکنش بولشویک های روسی به ایده الکساندرا کولونتای در مورد سازماندهی باشگاهی برای زنان بعد از حوادث سال ۱۹۰۵, نمونه ای کلی از برخورد سوسیالیستی است. او بعد از توافقی که با اکراه در مورد برگزاری یک گردهمایی زنان در کمیته سن پترزبورگ صورت گرفت, هنگام ورود به گردهمایی با این اعلان مواجه شد: "گردهمایی ویژه زنان- ملغی شد/ فردا: گردهمایی ویژه مردان برگزار می شود" با این حال, کولونتای توانست توافق سن پترزبورگ را حفظ کند.

زنان سوسیالیست غالبا به اندازه رفقای مردشان خود را به از میان برداشتن شکاف ها متعهد احساس می کردند. سوسیالیست بودن در وهله اول به معنای وقف کردن خود در راه آرمان های طبقه کارگر بود. به عنوان مثال در روسیه, زنان مارکسیست به قصد برهم زدن کنگره های زنان, در آنها حضور می یافتند, تا ثابت کنند که همکاری طبقات با یکدیگر امکان پذیر نیست. یکی از ترتیب دهندگان کنگره سراسر روسی ِ زنان در سال ۱۹۰۸ تحت تأثیر آنها تأیید کرد که اتحاد در یک جامعه طبقاتی ممکن نیست. او اعتراف کرد که: "به نظر من, اقدامات مکرر مارکسیست ها برای ایجاد نفاق, برای ما مفید است, زیرا ما را وادار می کند که امیدهای واهی خود را کنار بگذاریم." سوسیالیست ها ممکن بود از بسیج و به خدمت گرفتن زنان به منظور تسریع انقلاب استقبال کنند, اما اگر به کاهش اعتبار انقلاب منتهی می شد, از آن استقبال نمی کردند. فمینیسم سوسیالیستی در عمل به معنای ارجحیت سوسیالیسم بود.

کلارا زتکین در آلمان و لوییز سامونو در فرانسه نمونه های بارزی از این گرفتار شدن زنان میان یپوندهای طبقاتی و جنسیتی به دست می دهند. زتکین (۱۸۷۵-۱۹۳۳), رهبر یک جنبش چشمگیر سوسیالیستی زنان در آلمان بود. او بر استقلال آن جنبش از حزب پافشاری می کرد و هشدار داده بود که " {این جنبش} باید از میزانی از استقلال و آزادی در حرکت برخوردار باشد, و اگر رفقای مرد خردمندی لازم را در درک چنین ضرورتی نشان ندهند, باید برای آن مبارزه کرد." او در سال ۱۹۱۰, آشکارا تحت تأثیر اقدام امریکایی مشابهی, برپایی یک روز جهانی زن پرولتاریایی را برای نشان دادن همبستگی تمام زنان سوسیالیست پیشنهاد کرد. تظاهرات موفقیت آمیزی که {به دنبال آن} در روز ۱۹ مارس ۱۹۱۱ با وجود ممانعت پلیس برگزار شد, الهام بخش جشن هایی در سال های بعد در سوید, فرانسه, و روسیه بود.

با این حال, کلارا زتکین به ادعای خود یک "مارکسیست کهنه کار" باقی ماند. او موفق شد رفقای مرد خود را قانع کند که مبارزه سوسیالیستی برای (رهایی) زنان, نه تنها یک اقدام انحرافی نیست, بلکه مانع آن می شود که در دام فمینیسم بیفتند. آنها که یکدستی سیاست حزب در مورد خانواده را تهدید می کردند- مانند لیلی براون, که از فمینیسم به سوسیالیسم گرایش پیدا کرد, و مبتکر ایده های مراقبت جمعی از کودکان بود- با بی احترامی از سوی زتکین از حزب رانده شدند. زتکین می ترسید که سیاست هایی چون خانه داری جمعی یا کنترل زاد و ولد موجب آشتی فرد با وضع موجود شود. این اقدامات اصلاحی هر چند رهایی فرد را به همراه داشت, اما ممکن بود مانعی در مقابل اهداف جمعی جنبش, که همواره در اولویت اول قرار داشت, ایجاد کند. گرترود هانا, رهبر اتحادیه کسب و کار هم همین اعتقاد را داشت و خودش و همکارانش را "در وهله اول اعضای حزب, دوم اعضای اتحادیه, و آخرسر فمینیست, اگر اصلا بشود گفت" می نامید.

کلارا زتکین, سوسیالیست آلمانی, خطاب به کنگره بین المللی کارگران در سال ۱۸۸۹ از اهمیت کار دستمزدی زنان خارج از خانه دفاع کرد:

رهایی زنان از اساس مربوط به مسئله کار زنان است.... سوسیالیست ها باید بدانند که کار زنان برای توسعه اقتصادی امروز یک ضرورت است؛ آنها باید بدانند که کار زنان باعث کاهش ساعات کاری اختصاص یافته به جامعه از سوی افراد می شود و ثروت آن جامعه را افزایش می دهد. آنها باید بدانند که این نه کار زنان, بلکه استثمار سرمایه داری از کار آنها است که به درآمدهای مردان فشار می آورد. سوسیالیست ها پیش از هر چیز باید بدانند که بردگی و رهایی از وابستگی و عدم وابستگی اقتصادی نشأت می گیرد.

آنها که شعار رهایی بشر را بر پرچم های خود نقش کرده اند, نباید نیمی از بشریت را به واسطه وابستگی اقتصادی و سیاسی به بردگی اجتماعی و سیاسی محکوم کنند. همان طور که کارگر تحت سلطه سرمایه دار است, زن هم تحت سلطه مرد است؛ و این سلطه تا زمانی که او از لحاظ اقتصادی وابسته است, ادامه خواهد داشت. کار شرط اصلی استقلال اقتصادی زن است. اگر می خواهیم زنان انسان های آزادی باشند, و حقوق برابر با مردان در جامعه داشته باشند, باید کار زنان را نه ملغی و نه محدود به چند نمونه استثنا بکنیم.

زنان کارگر که سودای برابری سوسیالیستی را در سر می پرورانند, انتظار رها شدن از طریق جنبش بورژوایی زنان را که مدعی است برای حقوق زنان مبارزه می کند, ندارند. آن بنا بر روی شن نهاده شده و پایه و اساسی در واقعیت ندارد. زنان کارگر کاملا ایمان دارند که مسئله رهایی زنان نمی تواند جدا از سایر مسائل و در خلأ مطرح شود, بلکه باید به عنوان جزئی از مسئله مهم سوسیالی نگریسته شود. برای آنها روشن است که این مسئله هرگز در جامعه ما با ساختار کنونی اش حل نخواهد شد, بلکه تنها با دگرگونی کامل این جامعه حل خواهد شد....

در حالی که زنان دست در دست حزب سوسیالیست کارگر به پیش می روند, آمادگی شرکت در این نبرد و پرداخت هزینه های آن را دارند. با این حال اما, به محض نیل به پیروزی, قاطعانه بر تمام حقوق خود پافشاری خواهند کرد. آنها که حضورشان در صفوف مبارزه تحت شرایط برابر پذیرفته شده است, با در نظر گرفتن ایثارگری ها و تعهدات, در کنار حقوق خویش, می خواهند نه کم تر و نه بیش تر از رفقای مرد همراه خود باشند.

ترجمه: نیلوفر مهدیان

منابع:

Clara Zetkin, "Fur die Befreiung der Frau! Rede auf dem internationalen Arbeiterkongress zu Paris, ۱۹ Juli ۱۸۸۹, "Protokoll des Internationalen Arbiter-Congresses zu Paris, ۱۴-۲۰ Juli ۱۸۸۹ (Nurnberg, ۱۸۹۰), ۸۰-۸۵, trans. Susan Groag Bell in Women, the Family and Freedom: The Debate in Documents, ed. Susan Groag Bell and Karen M. Offen, vol. ۲: ۱۸۸۰-۱۹۵۰ (Stanford, CA: Stanford University Press, ۱۹۸۳). Reprinted with the permission of the publisher.

برگرفته از:

LeGates, Marlene, In Their Time, A History of Feminism in Western Society, London: Routledge, ۲۰۰۱, pp. ۲۷۰-۲۷۲