جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نسبتِ سینما با دین


نسبتِ سینما با دین

غایتی که حقیر را به این گونه مباحث و اصلاً به کار سینما کشانده و چیزی که برایم اهمیت دارد, «نسبت سینما با دین» است من اعتقاد دارم که باید از تمام امکانات موجود در خدمت استمرار نهضت دینی استفاده شود

غایتی که حقیر را به این گونه مباحث و اصلاً به کار سینما کشانده و چیزی که برایم اهمیت دارد، «نسبت سینما با دین» است. من اعتقاد دارم که باید از تمام امکانات موجود در خدمت استمرار نهضت دینی استفاده شود.

در سینما باید به دنبال این باشیم که اولاً نسبت میان سینما و دین را پیدا کنیم و ثانیاً ببینیم با توجه به ماهیت سینما چگونه می‌توان از آن در خدمت استمرار انقلاب و دفاع از دین استفاده کرد. این ‌که من وارد این مباحث شدم به همین دلیل است، در غیر این صورت به هیچ وجه علاقه‌یی به سینما به عنوان سینما نداشته و ندارم و معتقدم مؤمنینی که می‌خواهند در این مسیر گام بگذارند، برای این‌که بتوانند بیش‌ترین نتیجه را از کارشان بگیرند نباید در هیچ صورتی به خود سینما علاقه‌مند شوند زیرا این امر کاملاً انحرافی است و انسان را از مسیر بازمی‌دارد و در نهایت به نوعی گرایش‌های روشنفکرانه می‌کشاند. اگر برای ما واقعاً مهم است که بر اساس آن چه شریعت خواسته - یعنی در چارچوب قواعد و ضوابطی که به‌طور دقیق منطبق بر فطرت و اصل خلقت بشر است و بهترین طریقی است که می‌تواند حقیقت وجود بشر را ظاهر کند و در نهایت او را به این حقیقت برساند - زندگی کنیم، به سینما به عنوان خودش نباید علاقه‌مند باشیم بلکه باید در سینما غایتی دیگر را دنبال کنیم، چنان که در سایر هنرها هم همین‌طور است. اگر به دنبال چیز دیگری غیر از این هستیم، باید گفت که این صحبت‌ها بی‌فایده است. در این صورت می‌توان به بسیاری از این گونه مسایل که نظریه‌پردازان غربی طرح کرده‌اند و در کتاب‌ها موجود است مراجعه کرد. به هر تقدیر همان‌طور که گفتم، آن چه مورد نظر من است نسبت سینما با دین است و این که متوجه ماهیت سینما شده‌ایم به این دلیل بوده که اگر ماهیت سینما را نشناسیم و نسبت به آن معرفت پیدا نکنیم، خود به ‌خود نخواهیم فهمید که چه‌طور باید آن را به خدمت دین درآوریم. باید قبل از هر چیز مشخص کنیم که اولاً امکان این کار هست یا نه و ثانیاً تا چه حد این امکان وجود دارد.

در این مسیر، به تبع آن‌که غایات ما چیز دیگری است، بحث‌هایی که این‌جا طرح می‌شود خیلی از اوقات صورت اخلاقی پیدا می‌کند که با توجه به تفکیک‌هایی که تفکر مرسوم غرب میان مقولات قایل است، این‌طور بحث کردن مجاز نیست. البته حقیر اعتنایی به این مسئله ندارم زیرا اصلاً غایات زندگی ما چیز دیگری است و ما به دنبال چیز دیگری هستیم.

اگر بحث‌ها صورت اخلاقی پیدا می‌کند، دلیلش این است که ما باید در همه‌ی افعالمان غایات اخلاقی را در نظر داشته باشیم و این لازمه‌ی طی طریق خاصی است که ما در دنیا داریم و به عنوان یک مؤمن اجازه نداریم از این غایات خارج شویم. به همین دلیل، به هر چیز - از جمله سینما - که توجه می‌کنیم با توجه به غایات اخلاقی‌اش است و نه چیز دیگری.

ممکن است برخی بگویند - چنان که گفته‌اند - که این نحوه‌ی زندگی در دنیا خیلی مشکل است ولی با توجه به آن چه بنده در دین به آن رسیده‌ام و به آن معتقدم و بزرگان ما هم گفته‌اند، چون دین ما منطبق بر فطرت است، یعنی دینِ حنیف است و بر فطرت بشر استوار است، «سهل»‌ است اما از آن‌جا که انسان در دنیایی که اصلاً اطلاق در آن جایز نیست و دنیای نسبت‌هاست به دنبال غایات مطلق است، با توجه به خصوصیات حیاتی و عجز بشر ممکن است این امر مشکل جلوه کند زیرا وجود بشر از طرفی حیوان است با مجموعه‌یی از غرایز حیوانی و از طرفی حقیقت انسانی وجودش چیزی فراتر از غرایز حیوانی‌اش است. این وجود حیوانی مانند نردبانی است که باید انسان را به حقیقت انسانی‌اش برساند.

در غالب موارد برای رسیدن به این حقیقت انسانی لازم است که بسیاری از غرایز حیوانی را زیر پا بگذاریم. البته خود غرایز در ذات خود مخالف با طی طریق انسان به سمت حقیقت نیست اما چون انسان مظهر اسما و صفات خداست این چیزی است که حضرت امام (ره) در کتاب مصباح‌الهدایه طرح کرده‌اند - و چون اسما و صفات نامحدودند و به صورت نامحدود می‌خواهند ظاهر شوند و مرز مشخصی ندارند، انسان هم به دنبال هر چیزی که است می‌خواهد خودش را تا نهایتش برساند و به صورت نامحدود دنبال آن است، حال چه در راه شر و چه در راه خیر؛ انسان در هر دو راه نامحدود است. اگر به مراتبی از خواسته‌هایش هم برسد، ارضایش نمی‌کند و به‌ناچار دنبال مراتب بیش‌تری است، مگر آن‌که خودش را به حدود شریعت محدود کند.

اگر خود را محدود به این حدود کند آن‌گاه به حقیقت اعتدالیِ وجودش می‌رسد، تمام قوای وجودی‌اش که مظاهر اسما و صفات حق است به اعتدال می‌رسد. به همین دلیل، خیلی از گرایش‌های حیوانی وجود انسان در عمل با حقیقت وجودی‌اش معارضه پیدا می‌کند و انسان ناچار است برای رسیدن به این حقیقت، غرایز حیوانی‌اش را به حدودی که در شرع به آن توجه شده محدود کند. خود به خود، ما در دنیا نمی‌توانیم خیلی راحت، آن‌چنان که در تفکر امروز غرب مرسوم است زندگی کنیم. ما باید حدود شریعت را بر خود بار کنیم و هرچند این امر در آغاز راه ممکن است مشکل به نظر برسد اما پس از برداشتن چند قدم سهل می‌شود زیرا به‌طور دقیق منطبق با فطرت بشر است و اصل خلقت بشر در نهایت با این احکام متحد است. به هر صورت، رعایت این حدود به‌ناچار محدودیت‌هایی برای ما پیش می‌آورد.

ما در بحث از سینما به هر تقدیر با این مسئله هم مواجه می‌شویم زیرا ارتباط سینما با بشر یک نحوه‌ی ارتباط کاملاً تازه است که نظیر و سابقه‌یی در تاریخ زندگی او نداشته است. این ارتباط را با هیچ ارتباط دیگری که میان انسان و اشیای اطرافش برقرار است نمی‌توان مقایسه کرد. برای مثال در قصه‌ که یکی از اجزایی است که سینما از آن ترکیب یافته - گرچه بعضی آن را به عنوان یک جزء نفی می‌کنند و ما در حال حاضر در این‌جا درصدد طرح این بحث نیستیم - بعضی‌ها حالت بچه‌ها را در برابر قصه‌ی دیو و پری، با حالت انسان در مقابل فیلم و ارتباطی که انسان با فیلم می‌گیرد مقایسه می‌کنند. این قیاس کامل نیست زیرا فیلم تنها قصه نیست.

پس این چه نوع ارتباطی است که بین انسان و فیلم برقرار می‌شود؟ این رابطه هیچ سابقه‌یی در تاریخ نداشته است - چنان که بسیاری از روابطی که میان انسان با لوازم و محصولات غرب برقرار می‌شود، به هیچ وجه سابقه در تاریخ نداشته است - اما سینما به‌طور خاص مشخصاتی دارد که به دلیل آن‌ها این ارتباط یک ارتباط کاملاً تازه است. تماشاگر با پای اختیار به یک فضای تاریک می‌رود و در مقابل صحنه‌یی می‌نشیند که در آن چیزی شبیه به واقعیت جریان دارد؛ در فضایی که از روی عمد تاریک شده تا چیز دیگری نظرش را جلب نکند و تماماً متوجه آن چیزی باشد که در آن صحنه‌ی روشن می‌گذرد و بعد خود را به توهمی شبیه واقعیت بسپارد و مستغرق شود.

میزان موفقیت فیلم هم به‌طور معمول با میزان استغراق تماشاگر در فیلم سنجیده می‌شود. عرض کردم «به‌طور معمول» زیرا نباید فکر کرد که ضوابط و قواعدی که در تمدن امروز برای سینما رفتن قایل شده‌اند با اصل ماهیت فیلم منافات دارد. ضوابطی که اکنون برای رفتن به سینما موجود است از قبیل رفتن فرد به داخل یک صف، خریدن بلیت در ازای مقداری پول، نشستن در جای تاریک و خود را در توهمی شبیه واقعیت غرق کردن حکایت از آن دارد که فیلم جذابیتی دارد که تماشاگر با طیب ‌خاطر و با کمال میل، پولی در ازای بلیت می‌دهد و در سینما می‌نشیند.

حال اگر این جذابیت موجود نباشد آیا این خودش از همان اول نقض غرض نیست؟ اگر جذابیت موجود نباشد و وقتی تماشاگر در آن‌جا می‌نشیند جذب نشود و مستغرق در فیلم نگردد آیا نقض غرض نیست؟ ما ضوابطی را چیده‌ایم تا او با پای اختیار بیاید و در ازای مقداری پول در جای تاریکی بنشیند و جذب چیزی شود. وقتی آن جاذبه وجود نداشته باشد قضیه از اصل منتفی است، مگر این‌که بگوییم این ضوابط نادرست است و اشتباهش نیز در این‌جاست که با ماهیت سینما نمی‌خواند و مناسبت ندارد، یعنی بگوییم ماهیت سینما اقتضائاتی دارد که مثلاً گیشه معارض با آن است و انسان را در نهایت به آن اقتضائات نمی‌رساند. به همین جهت در خیلی از فیلم‌ها این قواعد زیر پا گذاشته شده است.

فیلمسازانی که نامشان را با احترام می‌برند و اسامی خیلی بزرگی هم دارند این قواعد را زیر پا می‌گذارند؛ برای مثال در فیلم‌های «تارکوفسکی»، مثل «ایثار»، قواعدی که به‌طور معمول برای جذابیت لازم است وجود ندارد.

این نوع فیلم‌ها جز برای عده‌یی خاص که به این گونه فضاها عادت دارند یا تحمل آن را دارند و فیلم برایشان نقطه‌ی جذابیتی دارد که بندشان می‌کند - به هر دلیل، که غالباً هم به عقیده‌ی حقیر وهمی است و توهمی بیش نیست - در میان مردم - عوام‌الناس - جاذبه‌یی نخواهد داشت. آیا این از همان آغاز نقض غرض نیست؟ یا این که این ضوابط اشتباه است و با ماهیت سینما نمی‌خواند؟ آن‌وقت است که باید نشست و بحث کرد درباره‌ی این که از نظر تاریخی چه اتفاقی افتاده است که کار به این‌جا ختم شده که ما برای رفتن به سینما چنین ضوابطی قایل شویم

شهید سیدمرتضی آوینی