سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

حافظ و توجه به باطن دین


حافظ و توجه به باطن دین

رستگاری و سعادت حقیقی در گروی نورانیت ایمان است

توجه به ساحت باطنی دین و کسب معنویت حقیقی از نورانیت نهفته در بطون تعالیم و آموزه‌های دینی و دستیابی به منظور و غایت اصلی این دعوت آسمانی، هدف و آرمان حقیقی عارفان شوریده بوده است. عرفا در سیر زندگی خویش همواره کوشیده‌اند برقع از ماده و حجاب جسم کنار زده و به تماشای حقیقت عالم بنشینند و اسیر ظواهر مادی و قشریت و جمودت فکر نگردند؛ بلکه از ظاهر، معنی را انتزاع نمایند و اصل هر چیز را دریابند. حافظ از این دست انسان‌هاست که هم و غم خویش را مصروف تعالی و تکامل و سیر به سوی نهایتِ بی‌نهایت و کشف باطنی حقیقت می‌نماید.

وی عارف سرمستی است که ظواهر دنیوی و قشریت و تظاهر به دین و دینداری (در عین ناپاکی باطن) و مایه تفاخر قرار دادن این موضوع را بشدت نکوهیده و از آن بیزاری می‌جوید و طعنه دنیاداران را در حق خویش به چیزی نمی‌خرد، چون به فهم و اندیشه متعالی رسیده و محبت جانان را در وجود خویش لمس کرده است. پس این‌گونه جواب مدعیان را می‌گوید:

مشکلی دارم زدانشمند مجلس باز پرس‌/‌ توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند

گوییا باور نمی‌دارند روز داوری‌/‌ کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند

که این بیت حافظ آیه قرآن را تداعی می‌نماید که «امر می‌کنند مردم را به نیکی و خویش را فراموش می‌کنند.» (بقره‌/‌۴۴) و نیز در جای دیگر در همین مضمون می‌گوید:

نقدها را بود آیا که عیاری گیرند/ تا همه صومعه‌داران پی کاری گیرند

حافظ میانه خوشی هم با متصوفه اهل ظاهر که عرفان را وسیله اشتهار خویش قرار داده‌اند نیز ندارد و خرقه سالوس ایشان را مستوجب آتش می‌داند که بهره‌ای از عرفان نیافته‌اند:

پشمینه پوش تند خو، کز عشق نشنیده است بو ‌/‌ از مستی اش رمزی بگو تا ترک آن شاهی کند

در تفکر حافظ، عشق حرف اول و آخر است و این عاشق است که به ساحت جانان راه می‌یابد و باز این صدای رسای عشق است که در عالم طنین‌انداز می‌گردد:

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر‌ /‌ یادگاری که در این گنبد دوار بماند

او که سرا پای وجودش به این شعله سوزان عشق می‌سوزد، طینت خویش و تمام ابنای بشر را مخمر به خمر عشق الهی می‌داند و این عطیه الهی را ازلی می‌انگارد که هنگام خلق آدم از جام می‌ بر جای وی ریخته‌اند و اینچنین تا شام ابد مستش داشته‌اند:

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند ‌/‌ گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

جهان‌بینی حافظ بر مدار محبت و عشق الهی می‌گردد، عشق و محبتی بین خالق و مخلوق و تنها این پیوند آسمانی و ملکوتی است که مایه فلاح و رستگاری می‌شود:

عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ‌ /‌ قرآن ز بر بخوانی بر چارده روایت

یعنی این ایمان حقیقی است که در نظر می‌آید و مورد قبول می‌گردد و نورانیت ایمان است که باعث سعادت حقیقی و فلاح و رستگاری انسان است. همچنین بر همین اساس است که غلبه رحمانیت خداوند عالم را به تماشای عالمیان می‌گذارد و رب‌العالمین را رحمان و رحیم می‌خواند که گناه انسان‌ها در مقابل عفو بخشش بیکران او هیچ است و در نظر نمی‌آید:

عفو خدا بیشتر از جرم ماست‌ /‌ نکته سر بسته چه گویی؟ خموش

همچنین در شعر حافظ اولیای الهی و واصلان کوی دوست جایگاه ویژه‌ای دارند و اینان هستند که مسیر حرکت و سیر به سوی جانان و توجه به ساحت درونی و معنوی دین را به سالک می‌نمایانند و از خطرات راه در امان می‌دارند:

ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن ‌/‌ ظلمات است بترس از خطر گمراهی

در این میان وی توجه ژرفی به پیامبر اکرم(ص) و خاندان عترت(ع) مبذول می‌نماید و از باطن نورانی ایشان استمداد می‌طلبد و حضرت ختمی‌مآب(ص) را ماه فروزان و کوکب هدایت در شب تاریک می‌داند که با رحمت‌للعالمینی خویش مونس دل‌های مومنان و انیس روح‌های تشنگان است:

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد ‌/‌ دل رمیده ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ‌/‌ به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد

حافظ شیرازی با این تفکر و جهان‌بینی، انسان‌ها را به سمت و سوی خیر و دوری از تندی‌ها و تیرگی‌ها سوق می‌دهد و می‌خواهد حقیقت عبودیت را آنچنان که خود فهمیده و درک کرده است، عرضه دارد و از این خوان نعمت همه را بهره‌مند سازد. از این روست که ایرانی بسیار با وی انس گرفته و در غم و شادی‌ها با او همراه و همنوا می‌گردد، زیرا حافظ هرچه دارد همه از دولت قرآن دارد.

امیر هاشم‌پور