جمعه, ۲۱ دی, ۱۴۰۳ / 10 January, 2025
مجله ویستا

یادمانی از دوست


یادمانی از دوست

علی معلم دامغانی از پایه گذاران ادبیات متعهد معاصر فارسی به شمار می آید او درسال ۱۳۸۰ در نخسین همایش چهره های ماندگار به عنوان چهره ماندگار درعرصه شعر و ادب فارسی برگزیده شد

علی معلم دامغانی از پایه گذاران ادبیات متعهد معاصر فارسی به شمار می آید. او درسال ۱۳۸۰ در نخسین همایش چهره های ماندگار به عنوان چهره ماندگار درعرصه شعر و ادب فارسی برگزیده شد. همچنین به تازگی در دیماه امسال از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان رئیس فرهنگستان هنر انتخاب گردید، تا به جای میرحسین موسوی این نهاد را هدایت کند.

معلم دامغانی دانش آموخته حقوق دانشگاه تهران ودر شمار شاعران نسل اول انقلاب اسلامی است و بسیاری از شعرهای مطرح دوران انقلاب و دفاع مقدس از سروده های اوست: « این فصل را با من بخوان، باقی فسانه است / این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است»....

از او مجموعه شعری به نام رجعت سرخ ستاره در سال ۶۰ به چاپ رسیده است. «رجعت سرخ ستاره» که اخیرا توسط حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی تجدید چاپ شده است.

● استاد معلم آمیزه ای از آیینه و دریا

استاد علی معلم دامغانی از چهره های نام آشنا، تاثیرگذار و بلندآوازه شعر معاصر است، چنانکه در جایگاه ادبی او به عنوان یکی از پیشکسوتان شعر انقلاب تردیدی وجود ندارد.

معلم شاعری فرهیخته است که به مدد دانش فراوان و شگفت خویش در احیاء دوباره قالب مثنوی و جان دادن به شعر اندیشورانه نقشی عظیم و غیرقابل انکار دارد تا جایی که برخی پیش از آنکه او را شاعر بدانند متفکری می دانند که شعر را در خدمت اندیشه های بلند خویش درآورده و در مقایسه با بسیاری از شاعران روزگارش، نگاهی دیگرگون به پیرامون خود دارد.

انتشار مجموعه شعر «رجعت سرخ ستاره» در اوایل دهه ۶۰ و رویکرد مثبت و گسترده اهل ادب و اندیشه به این کتاب که به سرعت نایاب شد و به نظر می رسد تقاضای تجدید چاپ آن همیشگی باشد، بیانگر حادثه ای در ادبیات معاصر بود، حادثه ای که حکایت از ظهور شاعری داشت که بسیار زود در وادی ادب، مریدان و مقلدانی بسیار یافت، هرچند که هیچکدام از آن همه مقلدان هرگز نتوانستند چنان اثری بیافرینند که به شعر استاد پهلو بزند و لذا می توان گفت که معلم در مثنوی های خویش دارای سبکی است که حتی اگر نام شاعر را نداشته باشد، هر بیت گواه و دارای امضای نامریی است که نام او را فریاد می زند.

اگرچه معلم در شمار شاعران پرگو و دارای چندین دفتر و دیوان نیست، و اگر چه هیچگاه در پی مرید و مرادبازی نبوده و اصولاً شخصیتی شهرت گریز داشته است، اما همواره در بین اصحاب ادب و اندیشه دوستداران بی شماری داشته و آثارش مورد توجه و تعمق قرار گرفته است.

مطالعات گسترده در علوم گوناگون، حافظه قوی و قدرت تجزیه و تحلیل و ربط قضایا به یکدیگر از علی معلم شخصیتی آفریده است کم نظیر که همواره سخنش از جاذبه بالا و رایحه ای خوش برخوردار بوده است. بدون مبالغه می توان گفت که کلام او همواره از طراوت و تازگی خاصی برخوردار بوده و در تحلیل و تبیین مفاهیم گفتنی هایی دارد ناب و شنیدنی که نشانگر وسعت دانش و احاطه ادبی اوست.

لحن شیرین او هنگام سخن گفتن که گاه با طنز و لطیفه ای همراه است، نکته سنجی ها و حاضرجوابی های رندانه، فراست و زیرکی در درک موضوع و بیان جامع آن از دیگر ویژگی هایی است که موجب شده تا محضر او همیشه قدر دانسته شود و آنان که حلاوت حضور در محضر ایشان را درک کرده اند، مفهوم این سخن را بهتر درمی یابند و خاطره های شیرین و شنیدنی فراوان از ایشان به خاطر دارند که فراموش شدنی نیست و غالباً در حاشیه همایش ها و یا در جمع های شاعرانه نقل می گردد.

از دیگر خصوصیات معلم نقد صریح و ابراز عقیده های او بدون پرده پوشی و تسامح است، در اواخر دهه شصت در محفلی، شاعر نام آشنایی شعری را که در قالب سبک هندی سروده بود، در نزد ایشان قرائت کرد، شعر به تقلید از شیوه استاد سروده شده بود و شاعر تعمداً به پیچیده گویی روی آورده بود تا توانایی خود را به رخ مخاطبان کشاند. قرائت شعر که تمام شد، شاعر با لحن غرورآمیزی از استاد نظراتش را جویا شد، آنگاه معلم که در تمام طول مدت سکوت کرده بود، سکوتش را شکست و آنچنان به ابراز عقیده درباره این سروده پرداخت که نه تنها شاعر، بلکه حاضران را به شگفتی واداشت.

دیدار علی معلم را باید فرصتی مغتنم دانست. زیرا او در شمار شاعرانی نبوده که دل به صله های زرین و رنگین بندد و صبح تا شب از محفلی به محفل دیگر و از پشت تریبونی به تریبون دیگر سربخورد. از این رو حضور او را در هر محفل ادبی و همایش می توان نشانی از اعتبار آن حرکت دانست و از دیگر سو این موضوع را می توان نشانه ای از اهمیتی دانست که او برای خلوت های شاعرانه و استفاده از فرصت ها برای مطالعه افزون تر قایل است.

معلم چه بسیار در اجتماعات در برابر کسانی که او را «استاد» خطاب کرده اند، به شوخی و جدی لب به اعتراض گشوده است که چنین القاب فریبنده ای می تواند آنچنان آدمی را اغوا و گمراه کند که دیگر به سراغ آموختن و فراگرفتن نرود که همین مطلب می تواند سرآغازی باشد برای سقوط ودرجا زدن.

و اما شاعر متفکر روزگار ما در بین جماعت اهل ادب و هنر تنها به عنوان سراینده ای فرهیخته اشتهار ندارد. به عبارت دیگر او نظیر بعضی از شاعرانی که کم و بیش آنها را می شناسیم و می دانیم که هنری جز چیدن کلمات در کنار یکدیگر ندارند، نیست. به راستی دریغ از شاعرانی که در عمل به آنچه می گویند و می سرایند و می نمایند، اعتقادی ندارند، شاعرانی که بوی تعفن، تفرعن و تکبر آنها، شامه ای را نمانده که نیازارد و از حداقل صفا، صداقت و اخلاص بی بهره اند.

جای دریغ است اگر هنگامی که از استاد معلم سخن به میان می آید از فضایل و نیک نفسی های او حرفی به میان نیاید. چیره دستی او در سخن سرایی و نقد و تحلیل بر کسی پوشیده نیست و هر کس با مطالعه آثار او یا حضور در محفل او می تواند به فراخور درک و فهم این مهم را دریابد، اما خصلت های جوانمردانه، تواضع و یاری رسانی های او نکاتی است که کمتر درباره آن سخن رفته است و جای آن دارد که گفته شود که سراینده اشعار و ترانه های آیینی و میهنی زمانه ما، هیچگاه در شمار بخیلان و تنگ نظران نبوده، و از انجام هیچ امر خیری مضایقه نکرده، و بزرگی خویش را به رخ هیچکس نکشیده و از فرصتهایی که روزگار در اختیارش قرار داده، علیه هیچکس سود نجسته، که گفتنی ها در این مقام فراوان است و این همه بیانگر جلوه دیگری از درایت و هوشمندی اوست که هیچ جهلی بالاتر از نادیده انگاشتن حق دیگران و یکه تازی در وادی هواهای نفسانی در فرصت کوتاه و ناپایدار دنیای فانی نیست و لذا ستایش و تحسین شایسته سزاوار کسانی است که نام نیک بر جا نهادند و از عقده ها و آلودگیها، خویش را مبرا داشتند.

سخن گفتن از استاد علی معلم دامغانی بی گمان مجالی بس فراخ می طلبد که چه بسا در ظرف این زمان میسر نباشد، اما آنچه که یقین است، قدردانی و حق شناسی از حضور ارزنده او، قلم و قدمش است که بر صاحبدلان و حق باوران آشکارا واجب است، و در این باور تردیدی نیست.

● قطعه ای از مثنوی بلند هجرت

این فصل را با من بخوان، باقی فسانه است

این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است

هفتاد باب از هفت مصحف برنبشتم

این فصل را خواندم، ورق را درنبشتم

از شش منادی، راز هفت اختر شنیدم

این رمز را از پنج دفتر برگزیدم

این بانگ را از پنج نوبت زن گرفتم

این عطر را از باد در برزن گرفتم

این جاده را با ریگ صحرا پویه کردم

این ناله را با موج دریا مویه کردم

این نغمه را با جاشوان سند خواندم

این ورد را با جوکیان هند خواندم

این حرف را در س حر بودا آزمودم

این ساحری را با یهودا آزمودم

از باغ اهل وجد، چیدم این حکایت

با راویان نجد، دیدم این روایت

این چامه را چون گازران از بط شنیدم

وین شعر را چون ماهیان از شط شنیدم

شط این نوا را در تب حیرت سروده است

وین نغمه را در بستر هجرت سروده است

● نگاهی به یک مثنوی از علی معلم

تاوان این خون

اغراق نیست اگر بگوییم که مثنوی «تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما» از شاخص ترین آثار علی معلم دامغانی و در عین حال از آثار ماندگار عاشورایی در عصر حاضر است ، هم به واسطه محتوای جهت بخش و هم به اعتبار آرایه های صوری آن . در این یادداشت ، می کوشیم که به اجمال از ویژگیهای صوری و محتوایی آن سخن گوییم . شعر با این بیت ها شروع می شود.

روزی که در جام شفق مل کرد خورشید،

بر خشک چوب نیزه ها گل کرد خورشید

شید و شفق را چون صدف در آب دیدم

خورشید را بر نیزه ، گویی خواب دیدم

خورشید را بر نیزه ؟ آری ، این چنین است

خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است

بر صخره از سیب زنخ ، بر می توان دید

خورشید را بر نیزه کمتر می توان دید

شروع شعر، بسیار بدیع و هنری است . شاعر از «روز»ی خاص سخن می گوید، ولی تا مدتی روشن نمی دارد که این کدام روز است . فقط اشارتی که به خورشید و نیزه می شود، برای خواننده بصیر، فضای کلی شعر را روشن می دارد.

خورشید در مصراع اول ، همین کره خورشید است و در مصراع دوم ، خورشیدی که در عصر عاشورا بر نیزه شد. این مصراع دوم ، البته یک تصویر عینی را هم تداعی می کند، تصویر غروب خورشید در یک نیزه زار و در لحظه ای که به موازات سرنیزه ها قرار دارد.

این «گل کردن » نیز خالی از ظرافت نیست . از سویی شکفتن گل را تداعی می کند و از سویی ، کنایتاً به معنی «آشکارشدن » و «پدیدارشدن » است و در این معنی در شعر مکتب هندی دیده شده است ، چنان که بیدل می گوید :

این قدر دیده به دیدار که حیران گل کرد

که هزار آینه ام بر سر مژگان گل کرد

باری ، شاعر در چهار بیت اول ، خواننده را همچنان در ابهام و تعلیق می گذارد. جملات کوتاهی که مرتب قطع و وصل می شوند، به این ابهام اضطراب آلود می افزایند. علاوه بر اینها، لحن شاعر نیز تردیدآمیز است . گویا واقعه آن قدر شگفت است که برایش باورکردنی نیست . به نظرش می آید که خواب می بیند و با خود سؤال و جواب می کند و در نهایت به این نتیجه می رسد که رویداد بی سابقه ای رخ داده است .

در بند دوم ، شاعر سخن را در مسیری دیگر پیش می برد. در ظاهر به نظر می رسد که او از موضوع دور می شود، ولی چنین نیست . یک خالیگاه در اینجا وجود دارد که پر کردنش به عهده خواننده گذاشته شده است .

در جام من می پیش تر کن سا قی امشب

با من مدارا بیشتر کن سا قی امشب

بر آبخورد آخر مقدّم تشنگان اند

می ده ، حریفانم صبوری می توانند

شاعر بنا بر سنت شعر فارسی ، به ساقی خطاب می کند و از او انتظار دارد که در تقسیم می ، او را بر دیگر حریفان مقدم بدارد. اما چرا؟ چون او صبر و شکیبایی را از کف داده است . اینجا کم کم دوباره به اصل موضوع نزدیک می شویم .

من صحبت شب تا سحوری کی توانم ؟

من زخم دارم ، من صبوری کی توانم ؟

من زخمهای کهنه دارم ، بی شکیبم

من گرچه اینجا آشیان دارم ، غریبم

من با صبوری کینه دیرینه دارم

من زخم داغ آدم اندر سینه دارم

گویا سخن از یک زخم عمیق در میان است ، زخمی به عمق تاریخ ، از نخستین حق کشی نوع بشر، یعنی ماجرای هابیل و قابیل . از اینجا یک سیر تاریخی شروع می شود که درونمایه محتوایی شعر را می سازد.

اصل حرف شاعر، از این به بعد است که شرح شاعرانه یک نگرش فکری و تاریخی درباره واقعه کربلا را در خود دارد. این نگرش مبتنی است بر تلقی خاصی از فلسفه تاریخ و از یادگارهای زنده یاد دکتر علی شریعتی است . شریعتی در کتاب «حسین وارث آدم » پیوندی ایجاد می کند میان واقعه کربلا و همه درگیریهای دایمی حق و باطل در طول تاریخ ، از آدم تا امروز. او در نهایت ، انسان امروز را واپسین حلقه این زنجیر تا حال حاضر می داند.

علی معلم در این مثنوی و چند مثنوی دیگر خویش ، متأثر از این فکر است و می کوشد آن را در لباسی شاعرانه بیان کند، چنان که در این بیتها می بینیم .

من زخم دار تیغ قابیلم ، برادر

میراث خوار رنج هابیلم ، برادر!

یوسف مرا فرزند مادر بود در چاه

یحیی ! مرا یحیی برادر بود در چاه

از نیل با موسی بیابانگرد بودم

بر دار با عیسی شریک درد بودم

من با محمد از یتیمی عهد کردم

با عاشقی میثاق خون در مهد کردم

بر ثور شب با عنکبوتان می تنیدم

در چاه کوفه وای حیدر می شنیدم

بر ریگ صحرا با اباذر پویه کردم

عماروش چون ابر و دریا مویه کردم

من تلخی صبر خدا در جام دارم

صفرای رنج مجتبی در کام دارم

من زخم خوردم ، صبر کردم ، دیر کردم

من با حسین از کربلا شبگیر کردم

آن روز در جام شفق مل کرد خورشید

بر خشک چوب نیزه ها گل کرد خورشید

فریادهای خسته سر بر اوج می زد

وادی به وادی خون پاکان موج می زد

او در اینجا به اجمال ، کوشیده است ماجرا را از هابیل و قابیل به حسین و یزید برساند. با چنین تفکری است که او به انسان امروز خطاب می کند و به شکلی غیرمستقیم ، یادآور می شود که ما نیز در این جریان چندان بی طرف نیستیم نه تنها بی طرف نیستیم که بی تقصیر هم نیستیم .

بی درد مردم ، ما خدا، بی درد مردم

نامرد مردم ، ما خدا، نامرد مردم

از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم

زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم

از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند

دست علمدار خدا را قطع کردند

نوباوگان مصطفا را سر بریدند

مرغان بستان خدا را سر بریدند

در برگ ریز باغ زهرا برگ کردیم

زنجیر خاییدیم و صبر مرگ کردیم

چون بیوگان ننگ سلامت ماند بر ما

تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما

نکته جالب در این پاره از مثنوی ، می گوید «من » چنین بودم و «من » چنان بودم . به واقع او انسان امروز را از کربلا جدا نمی داند و تلویحاً یادآور می شود که گویا همه حق جویان تاریخ ، در برابر حادثه کربلا مسئولیتی یکسان دارند. آن حادثه نیز فقط آن چیزی نیست که در سال ۶۱ هجری رخ داد، بلکه یک رویداد جاودانه است ، البته هر بار در جامه ای دیگر.

در بیتهایی که خواندیم ، این حقیقت روشن می شود. شاعر از آنانی شکایت دارد که سر در گریبان خویش فرو بردند و در قبال عاشورا بی تفاوت ماندند. امّا اینجا نیز زاویه دید او، همان اول شخص است و باز یادآور این که گویا ما انسانهای امروز نیز در این سکوت خفّت بار، مقصر هستیم .

اما این اثر، در کنار محتوای جهت بخش خود، از هنرمندیهای شاعرانه هم بی بهره نیست و آرایه ها و فنون شعر، در آن به خوبی رعایت شده است . یکی از این آرایه ها، تکرارهای زیبایی است که در جای جای مثنوی دیده می شود، مثلاً در این بیت

بی درد مردم ، ما خدا، بی درد مردم

نامرد مردم ، ما خدا، نامرد مردم ...

هم چنان در بیت زیر، تقابل «از پای افتادن » و «برپای بودن » هم خالی از زیبایی نیست .

از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم

زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم

یکی دیگر از زیباییهای این شعر، به ویژه در بیتهای آخر، تازگی و غرابت قافیه هاست که شنونده را به شگفتی وا می دارد، مثل قافیه شدن «نطع » با «قطع » و «برگ » با «مرگ ». این گونه قافیه های غریب و تازه ، در تکمیل موسیقی کناری شعر بسیار کارگشایند.

فراموش نکنیم که شاعر در این بیت نیز کار جامعه بی تفاوت را نوعی همراهی با یزیدیان می داند. آنان شمشیر گرفتند، ولی اینان نطع شدند و نطع ، یکی از ابزار و آلات جلادی بوده است ، یعنی سفره ای چرمی که محکومان را بر روی آن گردن می زده اند.

تقابل میان «برگ ریز» و «برگ کردن » نیز زیباست و نشانگر توجه شاعر به این تناسبهای زبانی ، به ویژه که «برگ» دوم ، معنی مجازی «اسباب » و«لوازم » و «تجملات » را نیز یادآور می شود. عبارت »ساز و برگ » که تا امروز در زبان فارسی باقی مانده است ، به همین معنی از «برگ » اشاره دارد. با این معنی از «برگ »، شاعر غیرمستقیم عافیت طلبی و دنیاجویی مردمان را یادآور می شود.

«صبر مرگ » یک ترکیب محاوره ای زیباست و بسیار شباهت دارد به عبارت «جان به مرگ دادن » که هم اکنون در زبان مردم بعضی از مناطق ، رایج است .

بیت آخر شعر، بازگشتی است به نخستین بیت آن ، و گویا ما در حرکت بر روی یک دایره ، به نقطه نخست رسیده ایم. پس می توان انتظار داشت که این چرخیدن ، در ذهن شنونده همچنان ادامه یابد و همچنان او را به تفکّر وادارد. این بازگشت هم از لحاظ انسجام اندیشه شعر مهم است و هم به زیبایی آن کمک می کند.

روزی که بر جام شفق مل کرد خورشید،

بر خشک چوب نیزه ها گل کرد خورشید

● یادداشت کوتاه پیرامون شعر و شیوه شاعری استاد علی معلم؛ معلم شعر انقلاب

رضا اسماعیلی

▪ اشاره:

می خواهیم از «معلم» بگوییم و بشنویم. استادی که به راستی کسوت روحانی «معلمی» برازنده اوست. او، بی هیچ ادعایی، همچنان که می سوزد و می آموزد، -در سلوکی ادب- آموخته های خود را به تشنگان زمزم زلال «حکمت و ادب» می آموزاند. او مشعل هدایت در دست، راه را بر نوآمدگان عرصه «شعر و شاعری» می نمایاند. انگشت اشاره او به سمت قله های بی بدیلی هم چون: فردوسی، ناصرخسرو، عطار، مولانا، صائب و بیدل است، و دل سپرده تاریخ و فرهنگی بالنده و درخشنده. او ما را به خویشتن خویش فرا می خواند. «خویشتنی» که ریشه در تاریخ و فرهنگی پرافتخار و تمدن ساز دارد. او راه بلدی بصیر و آگاه است که با مشعل روشنگر شعرش، نوآمدگان این وادی را از فرو افتادن در چاله ها و دامچاله های فرصت سوز برحذر می دارد و هماره این درس بزرگ را در گوش هوش ما زمزمه می کند که:

بگو چیزی که پنهان آرزو دارید، باید شد

بگو ساحل تهی دست است، مروارید باید شد

آری، معلم سالکی راه بلد، عاشق و صادق است. سمت نگاه روشن او به آبی آسمان است و گستره اندیشه پویای او «جهان». جان کلام این که: او «معلم شعر انقلاب» است، و مفسر گل واژه های روشن «آفتاب».

در این فرصت خجسته، به تماشای سیمای شعر او می نشینیم، و از سلوک ادبی او در سال های پس از انقلاب می گوییم، بسم الله...

۱) یک

روزی که در جام شفق مل کرد خورشید

بر خشک چوب نیزه ها گل کرد خورشید

شید و شفق را چون صدف در آب دیدم

خورشید را بر نیزه گویی خواب دیدم

خورشید را بر نیزه؟ آری، این چنین است

خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است

بر صخره از سیب زنخ بر می توان دید

خورشید را بر نیزه کمتر می توان دید(۱)

در حوزه «ادبیات عاشورایی» نام چند تن از شاعران معاصر از درخشش بیش تری برخوردار است که بدون شک «علی معلم» یکی از آنهاست.

معلم با سرودن مثنوی «خورشید بر نیزه» نام خود را به عنوان یکی از شاعران اندیشمند و صاحب سبک عاشورایی به ثبت رسانده است. قالب مورد علاقه معلم، مثنوی است، هر چند در سایر قالب ها نیز- از جمله غزل- اشعار مانا و ارزشمندی خلق کرده است، ولی آن چه که نام وی را در گستره ادبیات انقلاب پرآوازه ساخته است، مثنوی های اندیشه محور، خیال انگیز و باصلابت اوست.

علی معلم را باید از شاعران صاحب سبک معاصر به شمار آورد. وی یکی از آغازکنندگان شعر انقلاب و آیینی بعد از انقلاب است و سرودن برای او، نه تفنن و دل مشغولی، که نوعی ادای دین به جامعه و گام نهادن در راه رسالتی اجتماعی و انسانی است، رسالتی از جنس رسالت انبیاء و اولیاء الهی.

۲) دو

«خود بنده بین منطقه تهران و خراسان به دنیا آمده ام، اما زبان من به جهت زیرساخت تمایلات پارتی دارد، ولی مرکزیت تهران و نوع آموزشی که دیدم، زبان عراقی را بر ذهن و شعر من مسلط کرده است».(۲)

«معلم» از جمله شاعرانی است که به شهادت آثارش، با برخورداری از بینشی ژرف، در این راه صعب و پرسنگلاخ گام نهاده است، او در شعر شاید از متقدمین و حتی از معاصرین خویش تأثیر پذیرفته باشد، ولی آن چه که مسلم است این تأثیرپذیری هم چون تأثیری است که حافظ از متقدمین و معاصرین خویش پذیرفته است، تأثیر از شاعرانی هم چون: خواجو، سلمان، سعدی و... که بدون تردید این تأثیر، تأثیری مثبت، سازنده و خلاقانه بوده است. بدین شکل که حافظ بیتی از سعدی یا خواجو را گرفته، صیقل داده و به حد کمال رسانده است. تأثیرپذیری معلم نیز از این جنس است.

معلم شاعری است که از استقلال زبانی برخوردار است و در شعر سبک و سیاق ویژه خود را دارد. شاعری است که با ادبیات دیروز و امروز ایران آشناست و از همین رو در نوآوری و زبان ورزی دستی پر دارد.

جسارت معلم در «هنجارفرازی» و رفتار «خلاف آمد عادت» با زبان که عامل اصلی تشخص و برجستگی زبان ادبی اوست، از تفکر و اندیشه بکر و پویای وی ریشه می گیرد. او در زبان، اهل خطر کردن است و همین خطر کردن و جسارت در زبان، شعر او را یک سر و گردن از شعر معاصرانش بالاتر نشانده است.

۳) سه

معلم در مثنوی علاقه مفرطی در به کارگیری اوزان بلند دارد، اوزانی که در ادب گذشته پارسی به آنها اصطلاحا اوزان «غریب» و «نامطبوع» می گفتند. روانشاد استاد محمود شاهرخی در این باره می گوید:

«دیگر از ابداعات او- استاد معلم- به کار گرفتن بحور طولانی است در مثنوی که پیش از معلم پیشینیان جز در چند بحر کوتاه مثنوی نسروده اند. علت انتخاب این بحور بدان سبب است که مناسب کار معلم و عرصه عرضه هنر و اندیشه او می باشد. این شیوه را کسانی دیگر نیز از معلم تقلید کرده اند، اما روشن است که توفیق چندانی حاصل نکرده اند، هر چند برخی این عمل را نپسندیده و بر آن خرده گرفته اند، اما برای شعر معلم عرصه مناسبی است».(۳)

تعلق خاطر معلم به اوزان بلند عروضی، علاوه بر آن که نشان از توانمندی و نبوغ ادبی او دارد، حکایت از «فکر نو» و «اندیشه پویا»ی این شاعر معاصر می کند، چرا که فکر و اندیشه نو، قالب نو، وزن نو و تکنیک نو می طلبد، کسی که حرفی برای گفتن دارد به دنبال قالبی هماهنگ و متناسب با جنس اندیشه خود می گردد، چنان که «نیما» بنیانگذار شعر نو نیز در این خصوص گفته است:

«باید قبل از هر کار دانست که فلان مفهوم شعر در کدام قالب و شکل متناسبند».

آیش سالزد از غربت من بایر ماند

چمن از گل، شجر از چلچله بی زایر ماند

□□□

شب مرقس، شب پولس، شب برنابا

شب تکوینی همخوابی مریم با...

□□□

زمین هیزم کش قوزی ست، قوزی مثل باعورا

زمان آبستن روزی ست، روزی مثل عاشورا

□□□

که بر کرانه خشنسار مرغکی کاناست

که ابلهست و لیکن به کار خود داناست

به کار و بار بسی با کلند می ماند

زچار فصل دو بر آبکند می ماند

«واژه های مهجور، روایات کهن و استفاده از قالب مثنوی، دانش علی معلم را، که آموخته هایی از فلسفه، تاریخ، تفسیر و ادبیات کهن است بر خواننده آثارش آشکار می کند، جلوه هایی از مکتب شفاهی فروید و قلم دکتر علی شریعتی از نشانه های دیگر آثار اوست. برای فهم اضلاع تفکر علی معلم در حوزه شناخت توحید، معرفت دینی و فقهی و دانش اجتماعی، فقط آثار شاعرانه اش را در دست داریم، دیدگاه ها و نظرگاه های معلم در پس تعارفات معمول و مشغله های اجرایی مستور مانده و اساسا فهم روابط معقد اندیشه های سیاسی و معرفتی شاعر با توجه به خصلت محافظه کارانه ایشان، تنها از طریق شعر امکان پذیر است».(۴)

استفاده مناسب و هنرمندانه از کلمات به ظاهر کهنسال و سالخورده در شعر معاصران، تأییدی مجدد بر این نکته ظریف است که «کلمه» تاریخ مصرف ندارد. بنابراین از به کار بردن عنوان «کهنه» و «نو» برای کلمات باید جدا پرهیز کرد، چرا که قدیمی ترین واژه ها نیز در یک «اجرای زبانی» موفق و هنرمندانه می توانند به هنرنمایی بپردازند و به صحنه زبان وارد شوند. شعر «معلم» شاهد مثال خوبی برای تأیید این ادعاست.

اگر بخواهیم سیمای «معلم» را در آیینه ادبیات امروز به خوبی بنمایانیم، باید مقاله ها و ویژه نامه های بسیاری تدارک ببینیم که حق مطلب آن گونه که شایسته است، ادا شود. امید آن که در آینده نزدیک، تحقیق و پژوهش پیرامون شعر و ادبیات انقلاب اسلامی و معرفی چهره های درخشان آن، به صورت جدی تر دنبال شود. امروز، معرفی ادبیات انقلاب بر آنان که اهلیت این کار را دارند، یک وظیفه و تکلیف ملی است که شانه خالی کردن از زیر بار این تکلیف، راه و رسم جوانمردان نیست. پس باید از هم اکنون به فردا اندیشید و نسل جوان و نوجوی امروز را برای به دوش کشیدن این رسالت بزرگ در فردای تاریخ- که به زودی خواهد رسید- آماده کرد.

حسن ختام این گفتار را به غزلی شیوا و دلنشین از استاد معلم اختصاص می دهم و دامن سخن را برمی چینم:

آفتاب آینه دار است اینجا

ذره خورشید سوار است اینجا

مایه گرمی سودا، داغ است

لاله سرجوش بهار است اینجا

در حنای من و ما رنگی نیست

خون عشاق نگار است اینجا

بی حسابند صفا کیشانش

سعی ما در چه شمار است اینجا

عاشقی را نخرند ای زاهد!

خودفروشی به چه کار است اینجا

پای درکش به ادب، ای صوفی!

سر منصور به دار است اینجا

طفل راهند «معلم» یاران

ورنه سرمنزل یار است اینجا

محمدکاظم کاظمی

کامران شرفشاهی

پانوشت ها:

۱- علی معلم دامغانی، رستاخیز حماسه (برگزیده بیست و هشت سال شعر عاشورایی)، ص ۷۳، جهاد دانشگاهی، تابستان ۶۸۳.۱

۲- فصلنامه شعر، شماره ۰۲، سال چهارم، تابستان ۵۷، ص ۰۶.

۳- خلوت انس (ج۱)، تألیف استاد مشفق کاشانی، ص ۸۴۳، پاژنگ، چاپ اول ۸۶۳.۱

۴- بر این رواق مقرنس: عبدالجبار کاکایی، ص ۹۰۵، سوره مهر، ۷۸۳.۱