یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

سوت پایان در ایستگاه آخر


سوت پایان در ایستگاه آخر

مجموعه اتفاقات روزهای ۱۶ و ۱۷آذر حاوی پیام های بسیاری در مورد تغییر مشخصات فضای سیاسی و اجتماعی ایران پس از انتخابات است, پیام هایی که اگر به درستی درک شود, قاعدتا باید ذهنیت و رفتار بسیاری از بازیگران را دچار تحولات اساسی کند

مجموعه اتفاقات روزهای ۱۶ و ۱۷آذر حاوی پیام های بسیاری در مورد تغییر مشخصات فضای سیاسی و اجتماعی ایران پس از انتخابات است، پیام هایی که اگر به درستی درک شود، قاعدتا باید ذهنیت و رفتار بسیاری از بازیگران را دچار تحولات اساسی کند.

تحولات این دو روز، قبل از هر چیز محصول هفته ها برنامه ریزی داخلی و خارجی پس از ۱۳آبان بوده است. در داخل ایران، رئوس جریان فتنه عمیقا به این نتیجه رسیده بودند که باید هر طور شده آبروریزی ۱۳آبان را جبران کنند و الا جنبش سبز برای همیشه خواهد مرد. بویژه برای آن بخش از این جریان که تصور می کند حفظ شکاف ها و اختلاف های درون حکومت از هر چیزی مهم تر است، بوجود آوردن یک ناآرامی قابل اعتنا در تهران به دو دلیل حیاتی بود؛ اول اینکه، این عده مدت هاست دریافته اند بدون وجود یک فشار مطمئن از پایین امکان چانه زنی موثر در بالا وجود ندارد. دلیل دوم هم این است که جریان فتنه مدت هاست بابت میرا شدن حضور خیابانی بدنه اجتماعی خود نگران است و از روز قدس به این طرف دائما سعی کرده کاهش سبزهای خیابانی را به روش های مختلف توجیه کند و همه چیز را به آینده ای احاله بدهد که این جنبش در آن همه رقبا را مقهور خواهد کرد. برای اصلاح طلبان بسیار حیاتی بود که بتوانند با استفاده از جریان دانشجویی به عنوان فعال ترین بخش بدنه اجتماعی خود، در روز ۱۶آذر حادثه ای بزرگ ایجاد کنند تا ثابت شود حرفهای آنها در مورد زنده و رشد یابنده بودن جریان سبز، صرفا توجیه و دل خوش کنک نبوده است.

طرف خارجی هم برای مشارکت در این برنامه ریزی- که عمدتا از روش های رسانه ای و امنیتی انجام شد- دلایل خاص خود را داشت. آمریکایی ها اکنون در آستانه یک تصمیم گیری دشوار درباره ایران هستند. یک راه پیش پای آنها این است که با پذیرش کامل برنامه هسته ای ایران به عنوان یک برنامه تجاری پیشرفته، نگاه امنیتی خود به آن را کنار بگذارند و با خارج کردن برنامه هسته ای ایران از دستور کار مذاکرات آینده، برای جلب مشارکت ایران در حل گرفتاری های منطقه ای خود تلاش کنند.

گزینه دوم پیش روی آمریکایی ها اما بر این مبنا استوار است که برای متوقف کردن ایران هنوز یک شانس دیگر هست و آن هم این است که جریان معترض در ایران که دیدگاه هایی بسیار نزدیک به غرب دارد آنقدر قوت بگیرد که بتواند نظام را از درون مهار کند. آمریکایی ها عقیده دارند اگر این شانس به اندازه کافی جدی باشد ارزش دارد که با اعمال یک دور جدید از تحریم ها آن را تا سرحد امکان تقویت کنند. مدت هاست به نظر می رسد غربی ها به اجتناب ناپذیر بودن راه اول یقین کرده اند و تنها چیزی که آنها را از نهایی کردن آن بازمی دارد این است که نمی توانند در این باره تصمیم بگیرند که جریان سبز در ایران آنقدر قوی هست که ارزش سرمایه گذاری داشته باشد یا نه. آمریکایی ها، هم از طریق تبدیل کردن رسانه های خود به سازمان نرم تدارک آشوب و هم از راه گسیل تروریست به ایران برای پروژه «کشته سازی» (که به صرفه ترین پروژه سرویس های اطلاعاتی غربی در ماه های گذشته علیه نظام بوده) سعی کردند از ناامید شدن این آخرین امید خود جلوگیری کنند و به خود دلداری بدهندکه راه نپذیرفتن ایران هسته ای هنوز مسدود نیست.

برای این هر دو دسته، اتفاقات روزهای ۱۶ و ۱۷آذر باید سخت غیرمنتظره بوده باشد. برای فهم دقیق آنچه این نوشته قصد دارد نتیجه بگیرد ابتدا توجه به یک تفکیک نظری مهم لازم است. این تفکیک بر فهم تفاوت های دو مفهوم «سرمایه رای» و «سرمایه آشوب» استوار است. سرمایه رای اصلاح طلبان در تهران (این بحث محدود به تهران است) همان بود که روز ۲۲خرداد پای صندوق رای آمد. سرمایه آشوب آن بخشی از سرمایه رای- به اضافه یک جریان خارج از سبد رای- اصلاح طلبان است که به دلایل مختلف از «اراده براندازی» گرفته تا «باور به تقلب» آنقدر رادیکال شد که هزینه ایستادن جلوی نظام و نافرمانی در خیابان را پذیرفت. تمام برآوردهای پس از انتخابات نشان می دهد هم سرمایه رای و هم سرمایه آشوب اصلاح طلبان پس از انتخابات ریزش کرده و اگر از برخی پیچیدگی ها بگذریم این نکته بدیهی است که شیب سقوط نمودار سرمایه آشوب اصلاح طلبان، از شیب سقوط نمودار سرمایه رای آنها بسیار بیشتر بوده است.

همه آنها که روز ۲۲خرداد در تهران به میرحسین موسوی و مهدی کروبی رای دادند، بعد از آن روز به عنوان آشوبگر به خیابان نیامدند. در بهترین حالت روز ۲۵ خرداد ۸۸ تعداد آشوبگران مضربی از هزار بود و پس از آن آنقدر سقوط کرد که در روز ۱۶آذر به مضربی از صد و در مواردی ده رسید. آشکار شدن ماهیت واقعی موسوی به عنوان موجودی متوهم که در مورد خط امامی و انقلابی بودن خود دروغ می گوید، اثبات این موضوع که ادعای تقلب دروغی بیش نبوده است، بالا رفتن هزینه حضور در خیابان، قطعی شدن این موضوع که حرکت اعتراضی حتی از حیث رسیدن به حداقلی ترین اهداف خود بی نتیجه است و نهایتا از دست رفتن پشتوانه سیاسی آشوب درون حکومت با آغاز موج آشتی از جانب سران فتنه، ۵ عامل اصلی بوده است که شتابی خارق العاده به ریزش سرمایه آشوب اصلاح طلبان داده است. تحلیل رابطه میان تغییرات نمودار سرمایه آشوب و سرمایه رای البته محتاج رسیدگی به پیچیدگی های بسیاری است که اینجا جای آن نیست اما این مقدار را ظاهرا خود سران اصلاح طلب هم قبول دارند که وقتی سرمایه آشوب از دست رفته است، اصرار به تداوم حرکت های خیابانی کل جریان را بی منطق و فاقد خرد نشان خواهد داد و از این طریق ممکن است سرمایه رایی هم که در خانه نشسته است شروع به تجدیدنظر در دیدگاههای خود و ریزش تدریجی کند.

۱۶ آذر احتمالا آخرین ایستگاهی است که دسته دوم توانست نظر خود را غالب کند. برنامه هماهنگ اصلاح طلبان داخلی و دوستان بیرونی شان این بود که در این روز جنبش دانشجویی را تا حداکثر مقدار ممکن درون دانشگاه فعال کنند، خود در بیرون دانشگاه شبکه های اجتماعی دیگری را که در این سال ها در قالب پروژه «ایجاد اپوزیسیون حرفه ای» ساخته اند فعال کنند و بعد در موقعیتی مناسب این دو جنبش را به هم پیوند بدهند و یک ناآرامی وسیع در تهران ایجاد کنند. اولین اشکال آنجا بروز کرد که بر خلاف انتظار سران جریان فتنه جامعه دانشگاهی کشور - استاد و دانشجو - تقریبا هیچ اعتنای جدی به درخواست های التماس گونه آنها برای به هم ریختن دانشگاه ها در روز ۱۶ آذر نکرد. در بهترین حالت عدد آشوبگران در هیچ کدام از دانشگاه های تهران به بیشتر از ۱۰۰۰ نفر نرسید و تنها عده ای معدود که حتی از بدبینانه ترین برآوردهای اتاق فکر جریان فتنه هم پایین تر بود حاضر شدند نقش آپاچی را در دانشگاه ایفا کنند. عدم همراهی جامعه دانشگاهی با فتنه گران در حالی که درون دانشگاه دیگر خبری از نیروهای انتظامی و امنیتی نبود و نمی توانند ادعا کنند ترس مانع از حضور آنها شده، فقط یک معنا می تواند داشته باشد و آن هم این است که پایگاه جریان فتنه در میان دانشگاهیان - که خود آن را فعال ترین بخش بدنه اجتماعی خود می نامند - بسیار ضعیف تر از آن چیزی است که ادعا می شود و این جریان به تدریج که از ۲۲ خرداد فاصله گرفته ایم به دلیل اصرار بر هوچی گری و غیرمنطقی بودن هر چه بیشتر پایگاه خود را در میان گروه های نخبه از دست داده است.

نکته مهم تر اما هنوز مانده است. یک تئوری جاافتاده در ادبیات مربوط به پروژه شبکه سازی اجتماعی هست که می گوید جنبش دانشجویی زودتر از همه جنبش های اجتماعی فعال می شود و جنبش های دیگر فعال نمی شوند مگر اینکه جنبش دانشجویی به آنها بپیوندد. در روز ۱۶ آذر جنبش دانشجویی به آن معنا که فتنه گران خواهان آن بودند به هیچ وجه فعال نشد بلکه برعکس نوعی خیزش دانشجویی در مسیر عکس و در جهت دفاع از ارزش های اسلام و انقلاب شکل گرفت. در نتیجه، جنبش دانشجویی که خود فعال نشد نمی توانست به دیگر جنبش های اجتماعی بپیوندد و به آنها انرژی بدهد. فتنه گران در روز ۱۶ آذر همه تلاش خود را در این راه کردند. در موارد متعدد گزارش هایی وجود داشت که آشوبگران در چند دانشگاه تهران پشت نرده های دانشگاه یا جلوی سردر آن تجمع کرده اند یا حتی در مواردی برای چند دقیقه از دانشگاه خارج شدند به این امید که بیرون دانشگاه هم تجمعی شکل بگیرد و به آنها بپیوندد و نهایتا بتوانند آشوب دانشگاهی را به آشوب شهری تبدیل کنند ، اما حتی یک مورد از این تحرکات موفق نشد.

علاوه بر این، مطابق برخی اطلاعات موثق برخی سران فتنه در مکان هایی نزدیک دانشگاه های تهران و امیرکبیر مستقر شده و منتظر بودند که اگر آشوب های درون دانشگاه شعله ور شد و تعداد قابل توجهی از دانشگاهیان به آن پیوستند، آن وقت آنها هم از لانه های خود خارج شوند و با به راه انداختن تظاهرات خیابانی به سمت دانشگاه ها شرایط را برای دست دادن آشوب های درون و بیرون دانشگاه مهیا کنند. با وجود همه این مقدمات در بیرون دانشگاه هیچ اتفاقی نیفتاد. برای اولین بار از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ و با اینکه حجم تبلیغات انجام شده توسط همکاران خارجی جریان فتنه برای تحریک مردم تهران به تجمع در روز ۱۶آذر چندین برابر موارد مشابه قبلی بود هیچ تجمعی هرچند کم رونق و کم تعداد بیرون دانشگاه شکل نگرفت و اساسا به همین دلیل هم بود که سران فتنه هیچ کدام به سمت دانشگاه نرفتند. کل ماجرای ۱۶آذر با بی اعتنایی محسوس و معنادار مردم مواجه شد و همه چیز به همان آبروریزی درون دانشگاه محدود ماند. این چیزی نیست که کسی بتواند آن را تکذیب کند یا به تبلیغات دولتی و حکومتی نسبتش دهد. موضوع آنقدر آشکار و غیرقابل کتمان بود که حتی حرفه ای ترین رسانه های غربی را هم به اشتباه انداخت و آنها به این دلیل که تصور می کردند هر عکسی که پرتعدادتر است لابد مربوط به معترضان است، عکس تجمع دانشجویان بسیجی را با آشوب گران اشتباه گرفتند و بی آنکه حتی لحظه ای فکر کنند در حال اشتباه هستند آن را به انضمام تحلیل هایی پر آب و تاب منتشر کردند.

اینجاست که می توان نتیجه گرفت. برای نتیجه گیری یک تفکیک نظری دیگر هم البته لازم است. قبلا گفتیم که برای فهم صحیح وضعیت فعلی باید میان سرمایه رای و سرمایه آشوب و نحوه تاثیرگذاری متقابل آنها بر هم تفکیک کرد. اکنون لازم است توجه کنیم که سرمایه اجتماعی (رای یا آشوب) را به دو شکل می توان مشاهده کرد: «خودانگیخته» یا «سازمان یافته» و میان این دو تفاوت مهمی وجود دارد. سرمایه اجتماعی خودانگیخته محصول مشارکت آگاهانه، خودجوش و بدون هدایت بیرونی مردم در حمایت از یک گروه سیاسی است در حالی که سرمایه اجتماعی سازمان یافته، اساسا محصول برنامه ریزی، آموزش و هدایت مستمر یک هسته بیرونی است. حوادث روزهای ۱۶ و ۱۷ آذر(که در ۱۸آذر با وجود آنکه این روز هم جزئی از برنامه بود، کاملا از بین رفت) به ما کمک می کند به روشی ماتریسی دریابیم که اصلاح طلبان در ۵ ماه گذشته چه بلایی سر سرمایه اجتماعی خود آورده اند. سرمایه رای خودانگیخته اصلاح طلبان به دلیل اشتباهات پی در پی آنها در ماه های گذشته اکنون در یک وضعیت کاملا بحرانی است. سرمایه رای سازمان یافته آنها هم، اکنون وجود خارجی ندارد، هیچ وقت هم نداشته است.

روزهای ۱۶ و ۱۷ آذر نشان داد سرمایه آشوب خودانگیخته اصلاح طلبان به صفر رسیده چرا که هیچ بخشی از مردم تهران به معدود آشوبگرانی که به حمایت آنها دل بسته بودند حتی نگاه هم نکرد. تنها چیزی که اکنون برای اصلاح طلبان باقی مانده یک سرمایه آشوب سازمان یافته است که اختیار آن را عمدتا گروه های تروریست مرتبط با سرویس های اطلاعاتی دشمن به همراه عده ای انگشت شمار در داخل به دست گرفته اند آن هم جز نمایش های مضحک و به وجود آوردن آبروریزی های پی در پی برای فتنه گران - که بی تردید در کاهش سرمایه رای آنها بسیار موثر است - هنر دیگری ندارد.

این بدترین خبر ممکن برای همه کسانی است که به جریان فتنه امید بسته بودند. ۱۶ آذر همانطور که سران فتنه قبلا خود هم تاکید کرده بودند به واقع ایستگاه آخر بود، ایستگاهی که نشان داد مردم از فتنه گران بریده و آنها را به حال خود رها کرده اند و ته سبد جریان فتنه گر جز مشتی اراذل باقی نمانده است. آقای موسوی و حامیانش طی ماه های آینده باید خیلی چیزها را توضیح بدهند. اما در میان همه آن سوال های مقدر، پاسخ یکی از آنها حتما شنیدی است: چگونه ظرف کمتر از ۶ ماه بلایی چنین سهمگین سر سرمایه اجتماعی خود آوردند؟!

مهدی محمدی