یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

شهید اشراق خویش


شهید اشراق خویش

تأمل به بهانه روز بزرگداشت شهاب الدین سهروردی

«صلاح الدین...از فلاسفه متنفر بود...به پسرش حاکم حلب(ملک ظاهر) دستور داد آن جوانک که نامش سهروردی بود و در حلب به مقامی رسیده بود بکشند زیرا گفته شده که وی با شریعت ضدیت کرده و گفته است که مذهب منسوخ است. پس پسر صلاح الدین سهروردی را گرفت و دستور داد تا وی را مصلوب کردند و سپس کشتند». این گزارش ابن‌شداد قاضی مخصوص دربار صلاح الدین است از ماجرای قتل یکی از مشهورترین و نیز جنجالی ترین چهره‌های فلسفه اسلامی یعنی شهاب الدین یحیای سهروردی؛ شیخ اشراق.

سهروردی در۵۴۹ ق در سهرورد زنجان به دنیا آمده بود اما پس از طی مراحل علمی و تجربه سفر به سرزمین های مختلف و بهره بردن از عرفا و مشایخ بزرگ صوفیه و سپری کردن دوره‌ای از ریاضت و انزوا گذارش به شام افتاد و در شهر حلب به اصرار حاکم آنجا که پسر صلاح الدین ایوبی چهره مشهور جنگ‌های صلیبی بود ماندگار شد.

اما همان چیزی که ملک ظاهر را مجذوب سهروردی کرده بود یعنی برتری او در مناظرات و حرف های تازه‌ای که دلیلی بر ردش وجود نداشت، باعث ناخشنودی فقهای سنی مذهب و فشار آنها بر صلاح الدین شد و نهایتاً به حبس و مرگ او انجامید یا شاید درست تر آن است که بگوییم این سهروردی بود که خود را میان پنجه های شیر افکند چرا که شهاب الدین اصولاً در مقام بیان حرف خویش ملاحظه هیچ چیز و هیچ کس را نمی کرد و به قدری آشکارا به این وآن حمله می برد و نظرات و عقاید گذشتگان و حاضران را مورد خدشه قرار می داد که خیلی ها از قبل، بر باد رفتن سر سبز او را به خاطر زبان سرخش، در همان جوانی پیش بینی می کردند. اما این برتری جویی سهروردی در میدان علم وعرفان وفلسفه برای حاکمان خطرناک تر از فلسفه سیاسی او نبود.

روشن نیست که صلاح الدین وحتی مشاوران سیاسی ومذهبی او که قتل شیخ را لازم شمردند چقدر متوجه خطری که از جانب فلسفه سیاسی سهروردی تهدیدشان می‌کرد شده بودند اما این مسلم است که حتی اگر نظرات فلسفی خاص سهروردی چنان نبود که او را در مظان اتهام ضدیت با دین قرار دهد، باز هم می توانست خطرناک باشد چرا که او اعتقاد داشت کسی جز یک حکیم الهی شایسته حکومت کردن نیست.

در سلوک معنوی او و گرهش باعالم معنا، به تأملات و نمازهای طولانی، ختم قرآن در روز، روزه‌های مکرر و... اشاره کرده‌اند.این بعد عرفانی سهروردی نه تنها زیربنای شخصیت او که مبنای اندیشه فلسفی او نیز هست. در مقدمه یکی از کتاب هایش می نویسد:«حقایق و مطالب در این کتاب نخست از راه فکر حاصل نیامد بلکه حصول آنها به طریقی دیگر بود.

نهایت پس از فهم آنها در پی پیدا کردن حجت و برهان آن برآمدم». او تهذیب کامل نفس را نه تنها برای جوشش حکمت که حتی برای فهمیدن گفته های حکیمانی چون خود لازم می دانست و برخلاف گذشتگان ارسطو را به این دلیل که لباس عقلانی بر حکمت پوشانید پایان چیزی می‌دانست که هرمس از طریق وحی دریافته بود یعنی حکمت توحیدی.

اما آنچه مخالفان سهروردی دستاویز حمله به او قرار داده بودند این پشتوانه شهودی نبود. مخالفان، جدا از دسته‌ای که با فیلسوف جماعت مشکل داشتند و او را در نقد، جایگزین ابن سینا وفارابی کرده بودند، خصوصاً به جهان بینی سهروردی ایراد داشتند و آن را خارج از خط اصیل اسلام و بیشتر شبیه دین زرتشتیان می‌پنداشتند. این توهم بیش از هر چیز ناشی از نقش ویژه‌ای بود که نور در فلسفه سهروردی ایفا می‌کرد. البته او فلسفه خود را دربردارنده گوهر واحدی می دانست که در همه سنت های دینی وعرفانی وحکمت گذشتگان وجود داشته است؛ چیزی که او حکمت عقیقه یا به قول برخی فیلسوفان معاصر حکمت خالده می‌نامید.

منتقدان که از رنج حسادت هم بی بهره نبودند این وسعت رمزآلود را تاب نداشتند خصوصاً وقتی سهروردی در کنار تفسیر قرآن و رساله های فلسفی و مجموعه نیایش ها و مناجات، به نوشتن قصه هایی مشحون از رموز عرفانی و فلسفی رو آورده بود. به همه این‌ها اضافه کنید زبان فارسی بسیاری از نوشته‌های شیخ اشراق را که تداعی عنصر ایرانیت او بود و نیز همخوانی برخی یافته های او با تعالیم شیعه. با این حساب تقریباً هیچ دلیلی برای تسامح دربار صلاح الدین درباره شیخ شهاب الدین یحیای سهروردی و ادامه حیات او بعد از۵۸۷ق وجود نداشت!

محمدحسین شیخ شعاعی