جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اگر کربلا, بین الحرمین نداشت


اگر کربلا, بین الحرمین نداشت

شعر مهدی قاسمی یک عاشورایی مدرن است

فکرش را بکن

می‌توانستی

علم را زمین بگذاری

امان‌نامه را برداری

و چشمان اهل خیمه را

پرآب کنی

حتی مویی از سر دستانت

کم نمی‌شد آن وقت

فقط کربلا

جایی به نام بین‌الحرمین

کم می‌داشت

(مثل دریاچه‌های بی‌ماهی ـ مهدی قاسمی- فصل پنجم)

هر اثر هنری از دل قراردادهایی نانوشته میان هنرمند و مخاطبانش می‌گذرد. شاید بتوان گفت، اثر هنری عبور تازه و نگاهی نو به قراردادهایی است که این دو پیش از شروع به‌نوشتن متن با هم بسته‌اند. اگر این ادعای منتقدان ساختارگرا را بپذیریم که خواننده در خواندن متن، نوشتن تازه‌ای از متن را ارائه می‌دهد، می‌توان گفت هنرمند در متن، این اجازه را به‌مخاطب داده است تا در فرآیند رمزگشایی، با برداشت خود از قراردادهای پیش‌گفته، متن را بازخوانی کند.

در این شعر که در شمار شعرهای آیینی محسوب می‌شود، قراردادهایی که میان شاعر و مخاطب بسته شده است به برخی رویدادهای تاریخی باز می‌گردد که در حادثه خونین و تاریخ‌ساز عاشورا اتفاق افتاده است. اگر مخاطبی نداند که علم چه بار معنایی خاصی در این حادثه دارد، موضوع امان‌نامه فرستادن لشکر دشمن به چه شخصیتی اشاره دارد، چرا چشم اهل خیمه از زمین گذاشتن علم و برداشتن خیمه پرآب می‌شود و اصلاً آب اینجا چه معناهای مستتری دارد، اگر نداند که دست، چه‌کارکردی در روایت حادثه دارد و نیز بار معنایی و حسی کلمه بین الحرمین چیست، در احساس لذتی که متن قرار است منتقل کند عقیم می‌ماند.

شاعر در اینجا همه روایت‌های تاریخی مرتبط با موضوع کربلا را مرور کرده و دقیقاً به حادثه‌هایی اشاره کرده است که خواننده آشنا با فرهنگ موضوعی این حادثه، آنها را در ذهن خود به یک شخصیت ارجاع می‌دهد: حضرت عباس(ع).

شاعر به جای نام بردن از طرف مخاطبه خود در شعر، به دادن نشانه‌هایی بسنده کرده است که بدون زحمت فراوان به همان شخصیت می‌رسند: علمدار، آب آور خیمه‌ها، کسی که امان‌نامه شمر را رد کرد و در جنگ با دشمنان دستش را از دست داد و بالاخره شخصیتی که فضای میان مدفن مطهرش و بارگاه حسینی، بین‌الحرمین نام گرفته است.

مهم‌ترین ترفند زیبایی‌شناسانه شاعر، همین عدم اشاره صریح به نام حضرت عباس(ع) است. اگر شاعر در این متن به جای تکیه بر نشانه‌هایی که برای مخاطب آشناست، مخاطب شعر را برای خواننده خود آشکار می‌کرد، خواننده را در بهره بردن از این متن به شکلی کامل خلع سلاح می‌کرد گر چه در همین شکل نیز نتوانسته است از برخی نشانه‌ها که صراحت بیشتری دارند بگذرد. مثلا اگر شاعر تنها به موضوع امان‌نامه اشاره داشت و دیگر نیازی نمی‌دید که حتماً از کلمه دست استفاده کند، تعویق معنا در شعر پررنگ‌تر بود و به همین نسبت مخاطب در رسیدن به مضمون شعر بیشتر نیاز به درگیر شدن با متن می‌کرد، اما اصرار بر استفاده از کلماتی چون خیمه و دست که دلالت صریحی به شخصیت حضرت عباس دارد، دست شاعر را برای مخاطب بیشتر رو کرده است.

در اینجا بد نیست به تفاوت فضای این شعر که یک عاشورایی مدرن محسوب می‌شود، با شعرهایی که معمولاً در موضوعاتی چون حماسه عاشورا سروده می‌شوند اشاره کنیم. در شعرهای کلاسیکی که برای قهرمانان حادثه کربلا سروده می‌شود، شاعران اغلب وقتی قدرت شاعری خود را نشان می‌دهند که به مضمون‌سازی نزدیک می‌شوند. مضمون‌سازی نیز از بهره‌مندی شاعر از قراردادهای برآمده از روایت اصلی حادثه بهره می‌برد، اما در فضای شعری که براساس مضمون‌سازی نوشته می‌شود، اساس کار شاعر براین است که بخشی از روایت اصلی را اخذ کند و با استفاده از قدرت تخیل یا منطق شاعرانه و دیگرگونی که به متن می‌دهد، خوانش تازه‌ای از آن روایت کلان به دست دهد. به همین دلیل مضمون‌سازی در حد اشاره‌ای نو به بخش‌هایی از یک روایت کلان باقی می‌ماند و حداکثر تلاش شاعر مضمون‌ساز در بخش‌هایی از شعر خلاصه می‌شود. از سوی دیگر، نگاه مدرن به شعر به جای گرفتن بخشی از روایت به عنوان سوژه‌ای برای بازگویی دوباره روایت کلان و آشنای پیشین، در پی این است که از روابط منجمد پیشین میان رویدادهای تاریخی و متن‌هایی که از دل آنها بر آمده و همگی به شکل‌های مختلف، همان روایت را بازآفرینی می‌کنند؛ روایتی را ارائه دهند که از بنیاد نو است. به همین دلیل است که در اینجا شاعر به جای مضمون‌پردازی در خصوص وفاداری و اهمیت آن، بنیاد نگاه و روایت خود را بر این قرار داده است که اگر حضرت عباس(ع) مانند سربازان بی‌وفای لشکر برادرش امام حسن (ع)، علم را برزمین می‌گذاشت و امان نامه را بر می‌داشت چه اتفاقی در تاریخ می‌افتاد. این اتفاق به بیان شاعر این است که در آن صورت کربلا، بین‌الحرمین نداشت و شاعر در همین جا سخن خود را به پایان می‌برد. سوالی که با پایان شعر برای مخاطب پاسخ نداده باقی می‌ماند و او را درگیر این متن می‌کند دقیقاً همین است که اگر کربلا بین الحرمین نداشت چه اتفاقی می‌افتاد؟ اینجاست که شاعر مخاطب را با این سوال بزرگ اما دقیق، استخوان سوز و بنیادین تنها می‌گذارد.

آرش شفاعی