پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ناسیونالیسم مهمترین عامل ایجاد صهیونیسم


ناسیونالیسم مهمترین عامل ایجاد صهیونیسم

شصت سال جنایت شصت سال مقاومت ۶

● نفوذ، نه درخواست

"هرتسل" طی نزدیک به هشت سال رسالت صهیونیستی خود را بر مذاکره با کشورهای استعمارگر اروپایی برای گرفتن فلسطین از سلطان عثمانی و یا گرفتن مناطق دیگری ازآفریقا و خاورمیانه یا آمریکای جنوبی از انگلستان، پرتغال و ایتالیا متمرکز کرد. همان‏طور که گفته شد، هدف "هرتسل" این بود که با کسب مجوز از سلطان عثمانی یا قدرت‏های بزرگ اروپا، برای استعمار فلسطین یا نقاط دیگر، از تضمین حقوقی عمومی و بین‏المللی برخوردار باشد، اما تلاش او تا زمان مرگش به جایی نرسید.

پس از مرگ "هرتسل" ، میان صهیونیست‏ها بر سر دیپلماسی صهیونیستی اختلاف افتاد و گروهی از صهیونیست‏ها با اعتقاد به این که مستقر شدن روی زمین فلسطین، به کسب اجازه از مقامات عثمانی نیاز ندارد، در کنگرة نهم صهیونیست‏ها به سال ۱۹۰۷، طرفداران سیاست "هرتسل" را مغلوب خود کردند. این گروه معتقد بود، با رخنة تدریجی به فلسطین و تأسیس آبادی‏ها و شهرک‏های یهودی ‏نشینِ پررونق و فعال که به "هسته‏های اصلی جامعة صهیونیستی جدیدی" تبدیل خواهند شد، می‏توان برای صدور مجوز بر سلطان عثمانی فشار آورد و در آن صورت، زمینة مناسب برای گرفتن تصمیمات لازم بین‏المللی به منظور حمایت از "استعمار صهیونیستی در فلسطین" فراهم خواهم شد. به این ترتیب، دو سیاست، سرلوحة فعالیت‏های آیندة جنبش صهیونیستی قرار گرفت؛ اول، کنترل حیات اقتصادی فلسطین از راه رخنه تدریجی در آن و دوم، مذاکرات وسیع دیپلماتیک .

● فلسطین برای استعمار یهودی

در سال ۱۹۰۸ تشکیلاتی تحت عنوان "ادارة فلسطین" برای کسب اطلاعات و راهنمایی ساکنان شهرک‏ها و آبادی‏های یهودی ‏نشین و سازماندهی آن‌ها تأسیس شد. تشکیل این مراکز صهیونیست‏نشین در خاک فلسطین از مدت‏ها قبل توسط سرمایه‏داران یهودی (بیش‌تر با پوشش مذهبی و خیرخواهانه) آغاز شده بود.

اولین شهرک صهیونیست‏نشین در فلسطین به سال ۱۸۷۸ و با نام "بتّاح تکفا" برپا شده بود. حامی اصلی این شهرک‏سازی "بارون ادموند روچیلد" (از روچیلدهای فرانسه و نواده "جیمز روچیلد" که پیش از این از او نوشتیم) بود. با سرمایه و پشتیبانی وی، در سال ۱۹۰۰ مؤسسه‏ای به نام "فلسطین برای استعمار یهودی" (با عنوان اختصاری"پیکا") تشکیل شد و "بارون روچیلد"، که مدیریت شهرک‏های تأسیس شده را شخصاً برعهده داشت، این مسؤولیت را به سازمان "پیکا" واگذار کرد.

"بارون روچیلد" و سرمایه‏داران یهودی دیگری مانند "بارون دوهیرش " موفق شده بودند در دهة پایانی قرن نوزدهم، اولین موج مهاجرت‏های دسته‌جمعی یهودیان از سراسر عالم به فلسطین را، راه بیاندازند و نزدیک به ۲۵ هزار یهودی را در آبادی‏ها و شهرک‏های تازه تأسیس خود مستقر کنند. موج دوم مهاجرت دسته‌جمعی یهودیان به فلسطین از سال ۱۹۰۳ آغاز شد و سازمان "پیکا" استقرار و تثبیت مهاجران جدید را تداوم بخشید. در سال ۱۹۰۷ اولین "کیبوتص" با تکیه بر نیروی کار انحصاری یهودی تأسیس شد. "کیبوتص" به آبادی‏هایی گفته می‏شد که دو هدف را دنبال می‏کرد:

اول؛ ایجاد اشتغال برای نیروی کار ساکن در آبادی و دوم، تولید فراوان محصولات کشاورزی برای مصرف داخلی آبادی و فروش آن به منظور تأمین مخارج ساکنان.

"کیبوتص"ها مراکزی مستقل و خودکفا بودند که شکل ادارة آن‌ها، باعث ترویج مدنیت غربی در میان مهاجران فقیر و بی‏فرهنگ یهودی می‏شد و به این ترتیب، هسته‏های اولیة یک کشور یهودی در این "کیبوتص"ها، تربیت لازم را نیز می‏یافتند.

با حاکم شدن سیاست جدید بر "کنگرة صهیونیست‏ها"، کار تأسیس "کیبوتص"ها و انواع دیگر کانون‌های تجمع یهودی گسترش بیش‌تری یافت. از سوی دیگر دولت عثمانی و نخبگان سیاسی و مذهبی فلسطین که از همان ابتدا، نسبت به مهاجرت متراکم یهودیان به فلسطین و اقدامات صهیونیست‏ها حساس شده بودند، فعالیت‏هایی را برای توقف یا محدود شدن این سیر صعودی در پی‏ گرفتند، اما اختلافات و منازعات داخلی حکومت عثمانی و فساد سیاسی - اداری حاکم بر آن، همچنین عدم اتحاد و یکدلی نخبگان مسلمان به دلیل ورود اندیشه‏های جدید سیاسی و اجتماعی به دنیای اسلام، مانع از ایجاد یک عزم عمومی و مؤثر برای مقابله با صهیونیست‏ها می‏شد؛ به همین دلیل ساکنان بومی فلسطین، خصوصاً روستائیان و کشاورزان عرب، که با گسترش مهاجرنشین‏های یهودی موجودیت خود را در خطر می‏دیدند، چاره ای جزمقابلة مستقیم با مهاجران نداشتند و هر از چند گاهی تنش‏ها و منازعات ریز و درشتی میان فلسطینیان و مهاجران در می‏گرفت؛ اما در نهایت امر، غالباً این فلسطینیان بودند که به دلیل عدم وجود مراکز قضایی و امنیتی سالمی که بتوانند به آن‏ها مراجعه کنند، مغلوب می‏شدند. حملة کشاورزان رانده شده از "الخضیره" به یهودیان ساکن در این مناطق و اخراج آن‏ها با زور اسلحه در سال ۱۸۷۶، از اولین نمونه‏های چنین منازعاتی است.

● اتحاد و ترقی!

در سال ۱۹۰۸ واقعة بزرگی، اوضاع "سرزمین مقدس" را برای ساکنان بومی آن بیش از پیش بغرنج کرد. به دنبال کودتایی در حکومت عثمانی، گروهی مشکوک تحت عنوان "کمیتة اتحاد و ترقی"، سلطان عثمانی را خلع کرده و برادر وی را بر سر کار آوردند، اما در حقیقت ،خود تمام زمام امور عثمانی را قبضه کردند. این ماجرا که در تاریخ با نام "کودتای ترک‏های جوان" شناخته می‏شود، نتایج مثبت فراوانی برای صهیونیست‏ها به بار آورد.برای درک دلایل اصلی چنین تحول سیاسی بی سابقه ای در عثمانی رجوع به یک سند تاریخی و مغفول واقع شده ضروری است. سلطان مخلوع عثمانی، در سال ۱۹۱۱ طی نامه‏ای به "شیخ ابوشامات" یکی از علمای دینی سوریه دربارة علل برکناری خود از سلطنت چنین نوشته است:

"من از خلافت اسلامی کناره نگرفتم؛ مگر به دلیل فشار و تهدیدات مختلف، زیرا اروپا و جریان‏های یهودی و صهیونیستی، به ویژه رؤسای جمعیت اتحاد، معروف به "جوت تورات" اصرار داشتند که من با تأسیس یک وطن قومی یهودی در سرزمین مقدس فلسطین، موافقت نمایم. من علی‏رغم اصرار آن‏ها، این مسأله را رد کردم. سرانجام آنان وعده ۱۵۰ میلیون لیره طلای انگلیسی را دادند و من ضمن رد آن، جواب قاطعی به این شرح برای‌شان فرستادم: اگر علاوه بر ۱۵۰ میلیون لیرة طلای انگلیسی، دنیایی پر از طلا نیز به من بدهید، درخواست شما را بدون شک نخواهم پذیرفت. من بیش از ۳۰ سال به مملکت اسلامی و امت محمّدی خدمت کرده‌ام و حاضر نیستم کارنامه آبا و اجدادی خویش را تباه سازم. پس از آن پاسخ، همه بر خلع من متفق شدند."

● سنگ بنای تل آویو

باقی قضایا کاملا بر وفق مراد صهیونیست ها بود.ترک‏های جوان روابط حسنه‏ای با آلمان داشتند و "حیم وایزمن" رهبر جدید "جنبش صهیونیزم" توانست با میانجی‏گری آلمان، به "کمیتة اتحاد و ترقی" نزدیک شود. بدین‏گونه بعد ازسال ۱۹۰۸، ممنوعیت مهاجرت یهودیان به فلسطین و خرید زمین‏های این منطقه، لغو و بر سیل مهاجرت به فلسطین و ایجاد مهاجرنشین‏های یهودی، سه تا چهار برابر افزوده شد. وعده‏های مالی جنبش صهیونیزم به رهبران جدید عثمانی برای بهبود وضع مالی و سر و سامان بخشیدن به امور بودجه و مساعدت در بازپرداخت بدهی‏های خارجی عثمانی، یکی از عوامل ایجاد همکاری "ترک‏های جوان" با صهیونیست‏ها بود. وعده‏هایی که چندین برابر آن‌ها، چند سال پیش از سوی "تئودور هرتسل" به سلطان مخلوع عثمانی (عبدالحمید) ارائه شده بود؛ اما مخالفت شدید و خشم‏آلود او را به دنبال داشت. در سال ۱۹۰۹و در زمان همین "ترک‏های جوان" و با تسامح آنان بود که ساخت شهر "تل‏آویو" (پایتخت فعلی رژیم مجعول صهیونیستی) با گذاشتن اولین سنگ بنای آن از سوی مهاجران جدید،در منطقه ای به نام "تل الربیع" واقع در حومة شهر مسلمان نشین "یافا" آغاز شد.

● آغاز تسلط اقتصادی و نظامی یهودیان

به دنبال تثبیت بیش از پیش مهاجران یهودی در فلسطین، اقدامات نظامی "جنبش صهیونیزم" برای ایجاد "گروه‏های شبه نظامی"، به بهانة دفاع از مناطق مهاجرنشین در برابر مخالفت‏های روزافزون مسلمانان بومی فلسطین آغاز شد و اولین گروه مسلح با عنوان "هاشومرهتسعیر" در سال ۱۹۰۹ از سوی گروهی از مهاجران روس ایجاد گردید و در همین زمان بود که تأسیسات صنعتی کوچک متعدد دیگری در مناطق مهاجرنشین تأسیس شد تا زمینه‏های لازم را برای کنترل حیات اقتصادی فلسطین، در آینده فراهم کند. صهیونیست‌ها همچنین با وارد کردن متخصصان و ابزار کشاورزی جدید از اروپا، توسعه کشاورزی در زمین‏های خریداری شده را آغاز کردند. این در حالی بود که بومیان فلسطین، که همة حیاتشان بر کشاورزی با سیستم سنتی استوار بود، توانایی ارتقای کمی و کیفی عملیات زراعی خود را نداشتند و طبیعتاً فاقد توان رقابت با کشاورزی مدرن مهاجرنشینان صهیونیست بودند. همچنین در سال‏های ۱۹۱۱ و ۱۹۱۲، فدراسیون‏های کارگری و نهادهای مربوط به امور رفاهی و بیمه از سوی سازمان جهانی صهیونیزم (بازوی اجرایی کنگره صهیونیست‏ها) ایجاد شد.

همزمان با فعالیت‏های اقتصادی، سیاسی و نظامی، تلاش‏های فرهنگی سازمان جهانی صهیونیزم در منطقه شدت گرفت و در سال ۱۹۰۸ دو روزنامه و چند نشریه "عبری" برای شکل‏دهی اذهان یهودیان موجود در فلسطین و مهاجران جدید منتشر شد. ایجاد مدارس ابتدایی و دبیرستان‏ها که از قبل آغاز شده بود نیز گسترش یافت و حتی در ۱۹۱۲ یک "کالج تکنولوژی" در "حیفا" تأسیس شد.

● خنجر ناسیونالیسم

سهل‏انگاری و مماشات‌جویی "ترکان جوان" نسبت به "جنبش صهیونیزم" و گسترش نفوذ بی‏سابقه و هول‏انگیز یهودیان در فلسطین و افزایش جمعیت آنان و تملک اراضی فلسطین از طریق رشوه دادن به مقامات عثمانی، ترس و نگرانی اعراب را برانگیخت و حتی برخی محافل سیاسی عرب، "کمیتة اتحاد و ترقی" و کودتای تحت رهبری آنان را به هدایت و کنترل توسط یهودیان و فراماسون‏ها متهم کردند تا بدین وسیله سقوط حکومت عثمانی تسریع شده و یهودیان بتوانند بر روی ویرانه‏های این امپراتوری، پایه‏های حکومت خود را بنا کنند. البته این، تنها نظر اعراب یا مسلمانان دیگر نبود. برای مثال سفیر انگلیس در عثمانی، در سال ۱۹۱۰ طی یادداشتی به وزیر خارجة دولت متبوعش، می‏نویسد:

"به نظر می‏رسد تشکیلات داخلی کمیتة اتحاد و ترقی، آمیزه‏ای از همسویی یهودیان و ترکان باشد... اینک یهودیان از موضع قدرت بر دستگاه اداری دولت مسلط شده‏اند و با تشویق خط مشی قوم‏گرایی ترکی، قصد دارند بیش از پیش بر مراکز نفوذ خود بیفزایند."

اشاعه و ترویج "ناسیونالیزم ترکی" - که در این یادداشت نیز به آن نیز اشاره شده است - به مهم‌ترین تکیه‏گاه انگلیسی برای شوراندن اعراب قلمرو عثمانی علیه این دولت تبدیل شد. شورشی که در بدترین سال‏های عمر امپراتوری عثمانی، تیر خلاصی بود بر موجودیت آخرین قدرت اسلامی در منطقه .

در سال ۱۹۱۱ بحث جنجال برانگیزی در پارلمان عثمانی، که تنها سه سال از عمر آن می‏گذشت، در گرفت و "ترکان جوان" به همکاری با یهودیان برای خرید زمین و سرمایه‏گذاری در فلسطین متهم شدند و حتی به طور صریح مطرح شد که یهودیان در حکومت "ترکان جوان" مشارکت دارند و ادلّة تأمل‏برانگیزی هم برای این ادعا ارائه شد. با این حال همکاری "ترکان جوان" با "جنبش صهیونیزم" ادامه یافت.

با توجه به فقر شدید دولت عثمانی در سال‏های پیش از جنگ اول جهانی، وعده‏های اقتصادی و وام‏های یهودیان برای "ترکان جوان" اهمیت فراوانی داشت و کار به جایی رسید که در سال ۱۹۱۳ مذاکرات محرمانه‏ای با صهیونیست‏ها جهت فروش "اراضی سلطنتی" به آن‌ها آغاز شد، تا شاید بدین وسیله، خزانة تهی و ورشکستة عثمانی ترمیم شود. صهیونیست‏ها نیز در قبال مساعدات خود، خواستار لغو کامل قانون منع مهاجرت و خرید اراضی از سوی یهودیان شدند.

سرانجام در سال ۱۹۱۳، قانونی در پارلمان عثمانی به تصویب رسید که مطابق آن، برای اولین بار گروه‏ها و سازمان‏های صهیونیستی می‏توانستند زمین‏های خریداری شده را به نام خود ثبت کنند. همچنین در همین سال، قانونی مبنی بر لغو محدودیت اقامت و مهاجرت یهودیان در فلسطین از سوی "ترکان جوان" تصویب شد. با این همه، افکار عمومی اعراب هنوز از یکپارچگی و اتفاق نظر لازم برای ایجاد موانع مؤثر بر سر راه صهیونیست‏ها و فشار آوردن بر حکومت عثمانی جهت مقابله با مهاجرت و شهرک‏سازی یهودیان برخوردار نبودند، خصوصاً این که رشد گروه‏های استقلال‏طلب عرب، باعث شده بود اغلب مخالفت‏های اعراب با سیاست‏های "ترکان جوان"، با اتهام تجزیه‏طلبی و ناسیونالیزم عربی مورد بی‏توجهی یا حتی سرکوب قرار گیرد. صهیونیست‏ها نیز از این فضا استفاده کرده و خود را حامیان حفظ تمامیت ارضی حکومت عثمانی نشان داده و مخالفان خود را، تجزیه‏طلبان و شورشیان عرب معرفی می‏کردند. این جدال سرد میان "اعراب، ترکان جوان و صهیونیست‏ها" ادامه داشت تا این که آتش جنگ اول جهانی در سال ۱۹۱۴ برافروخته شد و با آغاز این جنگ و صف‏بندی نیروهای بین‏المللی در مقابل یکدیگر، مرحلة دوم دیپلماسی صهیونیست‏ها مبنی بر نفوذ تدریجی در فلسطین، در اختیار گرفتن کنترل اقتصادی این سرزمین و امتیازگیری از عثمانی به پایان رسید.

● اتّفاق بر سر انهدام عثمانی

جنگ اول جهانی در واقع کشمکش قدرت‏های استعمارگر اروپا بر سر کسب مناطق تحت نفوذ بیشتر در جهان آن روز بود. تأسیس "آلمان متحد" و تلاش آن برای کسب نفوذ سیاسی و اقتصادی در خارج از مرزهای خود، دولت‏های انگلستان، فرانسه و روسیه تزاری را که از اوج‏گیری قدرت آلمان هراسناک بودند به کشمکش وادار کرد. از سوی دیگر امپراتوری عثمانی که طی دهه‏های گذشته، بخش‏های وسیعی از قلمرو اروپایی و شمال آفریقایی آن به وسیله دولت‏های استعمارگر اشغال شده بود، با مشاهدة خصومت دشمنان سنتی‏اش (فرانسه، انگلیس و روسیه تزاری) با آلمان، این دولت را به عنوان متحد بالقوة خود انتخاب کرد و آلمان هم که در پی کسب امتیازات سیاسی و اقتصادی در منطقه بود و برای مواجهه با دولت‏های رقیبش احتیاج به متحدان منطقه‏ای داشت، با عثمانی از در دوستی درآمد. حوادث بعدی، از جمله "جنگ بالکان" که بخش‏های دیگری از قلمرو عثمانی را جدا کرد، وحدت این دو دولت را مستحکم‏تر کرد.

علی‏رغم تلاش‏های وسیع فرانسه و روسیة تزاری برای در هم شکستن قدرت عثمانی و سقوط آن، انگلستان هنوز در این زمینه فعالیتی جدی از خود نشان نمی‏داد، زیرا وجود عثمانی، سدی بود در برابر نفوذ رقبایی چون فرانسه و روسیه به مناطق تحت نفوذ انگلستان در شرق آسیا، خلیج فارس و خصوصاً کانال سوئز. اما اتحاد نظامی میان آلمان و عثمانی، بریتانیا را با وضعیت جدیدی مواجه کرد. دولت عثمانی در آستانه جنگ اول جهانی و اندکی پس از شروع آن، با مشاهده قدرت نظامی آلمان و متحدانش و نیز پیشرفت‏های اولیه آنان، به امید این که با ورود به جنگ به نفع آلمان، زمینة شکست دشمنان دیرینه‏اش را فراهم کند و پس از پایان جنگ به یمن اتحاد با دولت‏های پیروز (آلمان و متحدانش) بار دیگر مناطق از دست رفتة خود را در آسیا، شمال آفریقا و اروپا بازپس گرفته و عظمت و قدرت سابق امپراتوری را احیا کند، ارتش خود را علیه انگلستان، روسیه و فرانسه وارد جنگ کرد. بدین ترتیب انگلستان هم برای از میان برداشتن عثمانی و تجزیة قلمرو آن به اروپایی‌ها پیوست و تلاش‏های مشترک این متفقین برای انهدام عثمانی وارد مرحلة جدیدی شد. صد البته نیروی اصلی در این عرصه، بریتانیا بود که با استفاده از تجربیات و ارتباطات قدیمی خود، ضمن فراهم آوردن زمینة تجزیة عثمانی، نقشه این تجزیه را به نحوی طراحی کرد که پس از پایان جنگ، منافع استراتژیکش در خاور میانه، خلیج فارس، دریای سرخ و شبه قارة هند، مانند گذشته حفظ شود.

"جنبش صهیونیزم" نیز به سرعت خود را با شرایط جدید تطبیق داد. رهبران این جنبش طی ده سال گذشته، سیاست نزدیکی با آلمان را در پیش گرفته بودند تا با استفاده از اتحاد محکم میان آلمان و عثمانی، راه نفوذ خود را به عثمانی باز کرده و اهداف "صهیونیزم جهانی" را در فلسطین دنبال کنند، ضمن این که پیوندهای میان سرمایه‏داران یهودی و ساختار سیاسی و اقتصادی آلمان، قبل از جنگ نیز بسیار حسنه بود (به این روابط پیش از این اجمالاً اشاره شده است). با آغاز جنگ، صهیونیست‏ها به دلیل حضور جدی شبکة سرمایه‏داران یهودی در تصمیم‏گیری‏ها و سیاست‏گذاری‏های بریتانیا، به سرعت از جهت‏گیری‏های جدید سیاست خارجی بریتانیا مطلع و با آن‌ها هماهنگ شدند. حاصل همکاری متقابل صهیونیزم و انگلستان در طول سه سال جنگ، موجب شد که انگلستان تمامی ملاحظات و پنهان‏کاری‏های سیاسی خود را کنار گذاشته و به حمایت آشکار از "جنبش صهیونیزم" اقدام کند. نقطة آغاز این آشکارسازی، انتشار نامه‏ای است که از آن با نام "اعلامیة بالفور" یاد می‏شود.

محمدعلی صمدی