سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

یادگار سال های پایداری


یادگار سال های پایداری

نگاهی به مجموعه شعر «خنجر و گل سرخ» اثر بهمن صالحی

● یک: شاعر «دوباره اصغر»

«خنجر و گل سرخ» متعلق به شاعری‌ است از نسل دوم شاعران نیمایی که در دهه چهل توانستند استعدادشان را در چارچوب شعر اجتماعی [و البته به دنبال «تعهد هنری در قبال مردم»] نشان دهند. بهمن صالحی متولد ۱۳۱۶ است و هنگامی که انقلاب اسلامی در سال ۵۷ به پیروزی رسید او نه تنها به عنوان شاعری شهرستانی در استان خود [گیلان] شناخته شده بود که در پایتخت هم شاعری آینده‌دار محسوب می‌شد. با آغاز جنگ تحمیلی، صالحی شعرهای اجتماعی‌اش را متوجه این رویداد کرد و در دهه شصت، از شاعرانی بود که بیشترین شمار شعر را به این «وضعیت تاریخی – حماسی» اختصاص داد. او در این دوره، همزمان با آزمودن رویکردهای نیمایی و پسانیمایی در شعر، در قالب‌های کلاسیک هم توانست به شاعری با شعرهایی سخته و پخته بدل شود و اکنون، مجموعه حاضر، منتخبی است از همان شعرها که بسیاری از شاعران جوان آن دهه را به دنبال خود کشاند و به تقلید واداشت و البته شعرهایی دیگر، که «بعد از واقعه»‌اند یعنی پس از پایان جنگ سروده شده‌اند.

شعر «دوباره اصغر» که در آذرماه ۱۳۶۵ سروده شده، یکی از «اتفاق‌»های شعر جنگ در آن دوره بود؛ شعری که پیشانی نوشت‌اش این بود: «برای کودک شیرخواره‌ای که در اندیمشک شهید شد و کودکان دیگر...» و این طور شروع می‌شد:

«سبک،

سبک تر از پرواز پروانه‌ای سپید

در باد

جسد کوچک تو

بر گهواره‌ دستان مادر

بی‌گریه‌های کودکانه

بی‌فریاد!

چونان سبدی سرگردان بر موج‌های نیل

همانند زخمی بر سینه شعر

جسد کوچک تو،

در جاری زلال اشک‌هایم

مثل نامه‌ای برای کاخ شیشه‌ای صلح

مثل محموله‌ای پستی

فرستاده از میهن من

به نشانی خدا...»

و شعر آنقدر ادامه می‌یابد تا واقعه‌ اندیمشک با واقعه کربلا به اشتراکی آئینی برسد و نام شعر هم برگرفته از همین اشتراک است [دوباره اصغر]؛ تطابقی است که شاعر خواسته میان دو شهادت قائل شود و در آن روزگار، این شعر، نه تنها تهییج کننده رزمندگان که توصیف‌کننده «وضعیت» بود و شاید به همین دلیل، تا اکنون، از غبار زمان، به میزان قابل توجهی مصون مانده و هنوز گوش نواز و روح نواز سطرهایش را به حافظه ما تحمیل می‌کند.

«... و پرندگان واژه‌های من

که جسد کوچک تو را

-شهیدک نازنین،

دوباره اصغر –

بر تابوتی از دستان مادر

تا ابدیت

تشییع می‌کنند.»

«خنجر و گل سرخ» البته با منتخبی از رباعیات جنگی صالحی آغاز می‌شود که به رغم کارساز بودنشان در جنگ هشت ساله و آن حس تهییج‌کننده‌ای که هنگام خواندنشان هنگام اعزام‌های ده‌ها هزار نفری حاصل می‌شد، اکنون از لحاظ توصیف «وضعیت آن زمانی» چندان کارایی ندارند و بعضاً حتی، یادآور رباعیات «هم ردیف و قافیه‌ای» باشند که در دهه شصت، بهترش را شنیده‌ایم.

● دو؛ زیر رگبارهای آتش و خون

گاهی اوقات، بهمن صالحی، در قالب‌های کلاسیک دست می‌برد نه اینکه ماهیت آنها را دچار تغییر کند، بلکه با تغییر در چینش سطرها، مثلاً از یک رباعی، یک شعر کوتاه نیمایی می‌سازد که اتفاقاً اگر به شکل معمول رباعی نوشته شود، از تأثیرش هم کاسته می‌شود مثل «بهار کبود» که در فروردین ۶۷ بعد از بمباران شهر رشت گفته شد و شکل معمول و کلاسیک‌اش این است: امسال بهار بی سرود آمده است/ با چشم تر و رنگ کبود آمده است/ از جاده فصل سرد عریانی مرگ/ بر توسنی از آتش و دود آمده است... اما سطربندی صالحی، این کار را «متفاوت» کرده [گرچه در دهه‌های پیش، این نوع تغییر در سطربندی، در غزل معمول بوده و اسمش را هم می‌گذاشتند «غزل‌واره» اما در «رباعی»... شاید من به یاد ندارم.]

«امسال

بهار بی سرود آمده است

با چشم تر

و

رنگ کبود آمده است

از جاده فصل سرد عریانی مرگ

بر توسنی از

آتش و دود

آمده است»

در مجموعه حاضر، صالحی در قالب‌های کلاسیک نوتر مثل «چهار پاره» موفق‌تر است [او غزلسرای خوبی‌ است و البته کلاً نباید به «گزیده شعرها» در زمینه انتخاب بهترین‌های یک شاعر اعتماد کرد!] مثل چهارپاره «با رزمندگان» که در اردیبهشت ۶۳ گفته شده و به رغم «اضافات» و گاه «بیان توضیحی»اش از «حال و هوا» و «فضاسازی» جالب توجهی برخوردار است و حتی اکنون، با برخورداری از «زبان آن دهه»‌- که چندان دیگر «تازه» نشان نمی‌دهد – کارش را در حوزه «حس آمیزی» به خوبی به انجام می‌رساند که کار کمی نیست:

«زیر چتر شقایق مهتاب

زیر باران صبح روح نواز

من چه دارم خبر ز حال شما

آه ای پاسدار، ای سرباز!

من در این سایبان امن و وسیع

دارم از آفتاب‌تان چه خبر!؟

بر سر بالش فراغت خویش

از جهان‌های خواب‌تان چه خبر؟

من در این سایه سار سبز شمال

نیستم آگه از شرار جنوب

نه ز کابوس آسمان سحر

نه ز اندوه لحظه‌های غروب

فارغم، فارغ از مرارت‌تان

زیر رگبارهای آتش و خون

خط ناآشناست در نگهم

دفتر سال‌های سرخ جنون...»

خب، دهه‌ها گذشته است و صالحی اکنون شاعری ۷۲ ساله است که پس زمینه اجتماعی و آئینی شعرهایش – توأمان – از او شاعری ساخته که میانه «تجدد و سنت»، روزگار شاعری‌اش را به سامان رسانده؛ طبیعتاً اگر بر «دقایق نوگرایانه»ی آثارش تأکید و تأیید بیشتری می‌داشت، اکنون با شاعری روبه‌رو بودیم با «وجوه پیشنهاددهندگی» بیشتر در شعرهایش و خب، آن وقت آن شاعر، «بهمن صالحی» دیگری می‌بود و... با «اما» و «اگر» نتوان با «تقدیر» هماورد شد!



همچنین مشاهده کنید