شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

جنگ و صلح


جنگ و صلح

در باب ماندگی و ماندگاری

با مرگ قیصر هر جمع و حزب و گروهی زیر تابوتش رفتند و چند گامی و بیش و کم نزدیک، همراه شدند. همدلی نبود؛ همراهی بود در تجلیل مقام شاعر. پاره یی هم به رد و طرد شعر قیصر برآمدند و اینکه چرا پر و بال دادید و بیش از حد پرداختید و مقامش چنین نبود و شعرش چنان.

شعر قیصر را در تبلیغات حکومتی خلاصه می کردند. بی مایه می دانستند شعر شاعر را و دم از کوفتن بر طبل توخالی می زدند. حجت می آوردند که وجاهت قیصر به تبلیغات حکومتی بند است و چند سالی که گذشت از سکه می افتد. تو گفتی بر مسند تاریخ نشسته اند و می بینند در خشت خام، آنچه دیگران در آینه می بینند. در این نوشته سعی دارم دستشان را بگیرم تا پایین بیایند از این مسند، بلکه در یک مقام بنشینیم و تامل کنیم. خرد خود را داور کنید و ببینید ما هم قصد بالا رفتن نداریم.

● حرکت و دیروز

شهریور ۱۳۶۰ اولین سال «سوره» است. پیش از انقلاب، «کانون فرهنگی نهضت اسلامی» به همت طاهره صفارزاده و موسوی گرمارودی بنا شده، جوانان همفکر گرد استادان جمع شده اند؛ ادبیات و نقاشی و فیلمسازی و شعر و داستان و در مجموع در کار هنر بسیج شده اند. «کانون فرهنگی نهضت اسلامی» به «حوزه اندیشه هنر اسلامی» تغییر اسم می دهد. «سوره» برای نام مجله انتخاب و بعد چاپ می شود؛ «ویژه جîنگ»؛ «جïنگ اول». مجله یی حاوی شعر و گزارش و خاطره و نمایشنامه و طرح و تصویر که حجم بیشتر به شعر اختصاص دارد. اینجاست که به نام قیصر امین پور برمی خوریم؛ «شعری برای جنگ».

نه، قصدم تعریف و تمجید از این شعر نیست. پایه بحث بر این پرسش استوار است که اگر شهرت قیصر تنها به بند و بست تبلیغ بسته است، چرا از مجموعه شاعرانی که در حوزه، اولین حرکت های شعر انقلاب را شروع می کنند، تنها نام دو سه کس می ماند. چرا شاعران دیگر چنین نمی شوند؟ تازه یادمان نرود، قیصر جزء کسانی بود که در سال ۶۶ در اعتراض به سیاست های تحمیلی حوزه، عطا بر لقایش فروخت و از این مایه انبانی ندوخت.

باری، از میان شاعران «جïنگ اول» سه نفر شعر نو دارند؛ حسین اسرافیلی با شعر«کاروانی همه بارش خورشید»، عبدالله گیویان با «تبار خود را خوب می شناسم» و قیصر امین پور با «شعری برای جنگ». در میان کهن سرایان هم با پوزش از نام های آشنا و ناآشنا، هیچ نکته جدیدی دیده نمی شود.

مهرداد اوستا، سپیده کاشانی، حمید سبزواری، نصرالله مردانی، سیمیندخت وحیدیان، پرویز بیگی حجت آبادی و حتی حسن حسینی آنقدر کهنه سروده اند که طعم کهن سرایی را هم از بین برده اند. البته درست است که از میان اینها بعدها دو سه تن راهشان را می یابند و زبانی نوتر پیدا می کنند اما شعر دیگران همچنان می ماند و گامی جلوتر نمی نهد. از همین نخستین گام ها بر سر آنم که قیصر را در رتبه یی بالاتر ببینم. نگاهی اجمالی به شعر حسین اسرافیلی بیانگر زبانی نسبتاً کهنه در قالب نیمایی است. شعر اسرافیلی بیشتر وزن دارد تا جوهر شعری. در این قالب نو هم گویی تب و تاب قافیه رهایش نمی کند؛ «گزمه ها/ وحشتناک/ شاخه ها را که به دنبال ستاره بودند/ به سوی مذبح خون می بردند/ و شبانه/ یاران/ بی که تسلیم شوند/ صف به صف می مردند».

انتخاب واژه ها به قدری سطحی صورت می گیرد که گاهی با تغییر آنها می توان به بندی خوش آواتر رسید یا حتی برخی کلمات را حذف کرد. گزمه خود بار معنایی منفی دارد پس می توان «وحشتناک» را قلم گرفت. در بند «شاخه ها» سکته یی دیده می شود که نشان از شتابزدگی شاعر دارد. بین «می بردند» و «می مردند» هم تنها دغدغه قافیه به چشم می خورد و بس. از این دست شتابزدگی فراوان دیده می شود. در شعر عبدالله گیویان لحظه های ناب هر چند اندک به چشم می خورد؛ «پدرم/ در فیاضیه شهید می شود/ مادرم/ در گیلانغرب/ خواهرم...از ماتم پست شبانه ی موشک/ بر اصالت دزفول/ شهید می شود.../ من خانواده ام شهید می شوند/ هر روز و/ ساعت و/ لحظه،» اما در نوع ادبیات تهییجی آن روزها تحلیل می رود. تمام اشعار این مجموعه به این سمت تمایل دارند. شاعران بیشتر سودای چنگ و دندان نشان دادن به دشمن دارند تا شاعری. مجال اندک است و هر نامی که ببریم، نیاز به تحلیلی جداگانه دارد. اما به شعر قیصر که می رسیم وضعیت متفاوت است.

● فتح کامل نیست

«شعری برای جنگ» در ابتدا به شیوه دیگران حرکت می کند اما در نهایت می رسد به تفکری که قیصر پایان عمر در آن سیر می کرد. گویی این شعر خود خلاصه زندگی فکری شاعر است. به روند شعر نگاه کنید؛ «می خواستم شعری برای جنگ بگویم/ دیدم نمی شود.../ باید زمین گذاشت قلم ها را.../ باید برای جنگ/ از لوله تفنگ بخوانم/ با واژه فشنگ» ابتدای شعر، همراه است با نوعی مانیفست به شیوه تهییج به همان سبک و سیاقی که ذکر آن رفت. بعد شاعر دچار تردید می شود؛ «دیدم که لفظ ناخوش «موشک» را/ باید به کار برد/ اما/ موشک/ زیبایی کلام مرا می کاست» و بعد گویی دوباره دچار احساسات می شود؛ «باید که شعر خشم بگویم/ شعر مقاومت» آیا به واقع پس از این قیصر شعر خشم و مقاومت می سراید؟ از شعر که چنین برنمی آید. کلیت ذهنی و تنه اصلی شعر از جنگ گریزان است؛ «اینجا/ دیوار هم/ دیگر پناه و پشت کسی نیست.../ اینجا/ حتی/ از انفجار ماه تعجب نمی کنند،/ اینجا/ تنها ستارگان/ از بام های پر شده می بینند/ که شب چقدر موقع منفوریست» و به تدریج به اوج بیزاری می رسد؛ «آری/ شب موقع بدیست/ هر شب تمام ما/ با چشم های زل زده می بینیم/ عفریت مرگ را/ کابوس آشنای شب کودکان شهر/ هر شب لباس واقعه می پوشد» تازه زمانی که از خشم اولیه دور می شود شعر زبانی تازه تر می گیرد و زیباتر آرایش واژگان در حرف «ش» و تناسب بین کابوس و شب بمباران که همچون کابوسی در شب اتفاق می افتد و جان کودکان را می گیرد. فضای جنگ زده همچنان ادامه می یابد و هر بار شعر با مضمونی تازه تر جلوه گری می کند؛ «اینجا سپور هر صبح/ خاکستر عزیز کسی را/ همراه می برد،/ اینجا برای ماندن/ حتی هوا کم است» آنقدر فضای شعر از فضای فکری غالب دور می شود که کم کم به این فکر می افتیم، شعر قیصر در این مجموعه چه می کند، «اخبار دیگری به تو می گویم.../ از خانه های خونین/ از غصه عروسک خون آلود/ از انفجار مغز سری کوچک/ بر بالشی که مملو رؤیاست» و در بند آخر بسیار مبهم به پایان می رسد؛ «آیا رواست مرده بمانی؟/ در بند آنکه زنده بمانی؟/ ...تا بانگ رود رود نخشکیده ست/ باید شهید شد/ باید شهید شد» باید شهید شد. قیصر سر قیصری ندارد. سلاح به دست نمی دهد. می خواهد از دنیای پیرامون فرار کند .

● رفتگان

اما برسیم به پایین کشاندن پیشگویان ادبی از مسند تصمیم تاریخ. بیشتر ادله این گروه بر این گفته استوار است که اگر تبلیغ نبود، قیصر بدین پایه نمی رسید. سوال اول از این دسته این است که چه کسی می رسید در خیل شاعران حال حاضر و دوم اینکه چرا قیصر باقی ماند از تمامی این خیل؟ بیست و اندی از شعر انقلاب و هنر حوزوی ها می گذرد. اگر تبلیغی بود صرف تمام شاعران انقلاب شده بوده. چرا قیصر توانست در این میان راه باز کند؟ پاسخ به این گفته صفحاتی می طلبد بیشتر. تنها خواستم به یک پرسش برسم. از میان تمام شاعران و نویسندگان رسانه یی، چرا قیصر (لااقل در نام) نزد ما پیش است؟ آیا حمید سبز واری، سپیده کاشانی، نصرالله مردانی (که خدایش بیامرزد) شاعر نبودند؟ مردم می شناسند و می خواهند و می خوانند؟ جوهر شعر حکایت دیگری است.

یاسر نوروزی



همچنین مشاهده کنید