شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

فانتزی نهایی


فانتزی نهایی

جیرانی با توانمندی یک مولف در پارک وی نیز همچون شام آخر به دامن زدن بدبینی در طبقات مرفه پرداخته و مثل تمام آثارش منظری روانشناختی را می گشاید

● نگاهی به فیلم پارک وی ساخته فریدون جیرانی

جیمز فولی کارگردان امریکایی، ده سال پیش فیلم ترس را کارگردانی کرد. در این فیلم رز ویترسپون در نقش نیکول دختری دبیرستانی ظاهر شد که پدر متمول و سرخوش و خوش قلبش که در حرفه طراحی نقشه های ساختمان های کوچک مشغول به کار است به تازگی تجدید فراش کرده و به این ترتیب یک نامادری عزیزتر از مادر باسواد و کتابخوان به درون خانواده شان پای گذاشته است.

البته امور مرتبط با خانه داری و دردسر های نگهداری پسر خردسال خانواده به طرزی باورپذیر ظرفیت ها و پتانسیل های مفید این زن تازه وارد را دچار رکود ساخته است.

طوری که به واسطه یک تضاد دراماتیک پویا که به تشدید تنش در پیرنگ می انجامد نه او و نه همسرش هیچ گاه نمی توانند در دل و جان دختر نوجوان نفوذ کنند و توجه او را از پسر پارانوئیدی به نام دیوید (با بازی مارک والبرگ) که اخیراً در یک مهمانی شبانه پرزد و خورد توانسته دل نیکول را به دست بیاورد بازدارند. به تدریج اما پدر با دریافت چندباره علائمی در رفتار تلافی جویانه پسر خطراتی را حس می کند. با اینکه پسر از روی بدبینی و حسادتش و هراسش از اینکه معشوقه اش را از دست بدهد گاه تا سر حد ضرب و شتم نیکول پیش می رود اما دختر در یک پارادوکس رفتاری بیشتر جذب دیوید می شود اما به زودی مساله از این هم بغرنج تر می شود.

نیکول دلیلی نمی بیند که بر رابطه بی غرض با دوست پسر ساده دل همکلاسی اش که یک بار تا سر حد مرگ توسط دیوید عاشق پیشه تنبیه شده خط بطلان بکشد. در نهایت نیز کار به قتل همکلاسی و در ادامه حمام خون در منزل دورافتاده این خانواده بدشانس می کشد. به زعم نگارنده فیلم پارک وی به کارگردانی فریدون جیرانی گره اصلی داستانش و همین طور شخصیت های رها و والدینش و کوهیار را بی واسطه از فیلم جیمز فولی اخذ کرده و در ادامه هم می بینیم که شباهت های مهرداد پدر رها و نامادری اش سیمین مشرقی و مثلاً حرفه پدر که در کار ساختمان سازی است با پدر و مادر در فیلم ترس قطعاً تصادفی نیست.

ترس، فیلمی در گونه تریلر است که ضعف های کوچکی در روایت نامحتملش تحت الشعاع تداوم حفاظت هالیوود از رویای خانواده امریکایی پوشانیده شده است. جیمز فولی در گره گشایی فیلم خود که خانواده را در سنگر منزل دورافتاده شان به مبارزه ای تا سر حد خشونت تهوع آور با مهاجمان وادار ساخته طی ارجاع به فیلم سگ های پوشالی اثر سام پکین پا همچنین با ترسیم شخصیت یک پلیس وظیفه شناس و تنها که قربانی دسته خرابکار می شود سعی دارد دل تماشاگران و منتقدان گرفتار نوستالژی در سینما را نیز به دست آورد.

در عوض جیرانی با توانمندی یک مولف در پارک وی نیز همچون شام آخر به دامن زدن بدبینی در طبقات مرفه پرداخته و مثل تمام آثارش منظری روانشناختی را می گشاید. به این ترتیب فیلمنامه پارک وی تا حدی از قید و بند واقع گرایی اجتماعی خلاص شده و در پی آن عناصر مورد نظر و متعلق به چند زیرژانر مختلف در کنار مناسبات و مراودات ناشناخته این قشر، چیدمان شده و اتمسفر فیلم را تشکیل می دهد.

اما متاسفانه ادغام تم های متفرق و پشت سر یکدیگر ردیف کردن فضاهای ناهمخوان ضرباتی ثانویه هستند که بر پیکره فیلم پارک وی وارد شده اند و اصالت یک فیلم هارور را از آن زدوده اند. برای مثال سیمین مشرقی در نهایت، ناظر ابعادی شگرف از ذات پیچیده انسانی است و واکنش نهایی او فریادی است که به واسطه قرار گرفتن فانتزی نهایی در برابر چشمانش برمی آورد. شخصیت های مکمل در فیلم پارک وی اما زاییده تخیل فیلمنامه نویس هستند و در فیلم جیمز فولی با این مشخصات ظاهر نشده اند.

ولی در فیلم جیرانی گاهی حتی مشکلات و پیچیدگی هایشان از رها و کوهیار نیز پررنگ تر است و این مایه دلزدگی در تماشاگر نسبت به فرجام این رابطه زناشویی است.

برای مثال رشته تحصیلی سیمین، روانشناسی است اما می بینیم که در ازدواجش به بیراهه رفته است. یا صدرا که اساساً خیلی دیر در پیرنگ جا می افتد و انگار مهدی احمدی بازیگر جوان قدرتمند که اجرای این نقش را به عهده داشته مسقیماً از داخل فیلم شب های روشن بیرون آمده و چقدر جیرانی بی جهت وقت صرف احساسات جریحه دار شده یک بچه مثبت کرده که دختر مورد علاقه اش از دستش پریده است و حالا معلوم نیست چرا خیلی زود از دایره حوادث خارج می شود، حساسیت های پدر در فیلم ترس البته در پارک وی در قالبی قوام یافته به برداشت های ذهنی سیمین منتقل شده به طوری که مهرداد پدر رها تا آخرین لحظه زندگی اش مات و مبهوت است و با فرو نشستن تبر در کمر و فواره زدن خون، جان می سپارد.

در میان آثار پیشین جیرانی، ایده فیلم قرمز از صفحه حوادث روزنامه ها استخراج شده بود و کارگردان نیز در گفت وگوهایش طی زمان اکران اثر، بدان اشاره داشت. طبعاً شخصیت های داخل آن فیلم، مابه ازای بیرونی داشتند.

هستی برای فیصله دادن به رنجی که می برد نخست به راه های قانونی می اندیشید. پدر هستی کتابفروشی ساده بود که فرسنگ ها با مهرداد پدر سرمایه دار و الکلی اما خوش قلب رها در پارک وی فاصله داشت. ناصر در قرمز، مردی متعلق به طبقه متوسط است و مثل کوهیار جنون ریشه دار ندارد و به نوعی روان پریش محسوب می شود.

در سالی که جیرانی قرمز را ساخت، عامه مخاطبان ایرانی از زمان ساخت فیلم شب بیست و نهم که واجد ارزش هایی نسبی است شاهد تلاشی جدی در گونه تریلر و هارور نبودند اما سیر وقایع فیلم قرمز به گونه ای نبود که آنها را بیش از اندازه ذوق زده کند و احساس تماشای یک کار اصیل از سینمای هراس و تریلر را در ایشان به وجود بیاورد.

در عوض قرمز فیلمی ماجرایی و شهری است و تمام شخصیت های فیلم می توانند به هر داستان دیگری وارد شوند. اما پارک وی با ادعای متکی بودن پیرنگ بر نیاز های ژانر از شخصیت هایی دورافتاده و اجرایی مکانیکی برخوردار است و این را می شود از تلاش فیلمساز در استحاله دو عاشق در یکدیگر یا مثلاً با توجه به دیالوگ نویسی و کلام جاری بر زبان پلیس ها و سیمین مشرقی و واکنش تماشاگران به شیوه ادای این جملات کلیشه ای، کاملاً درک کرد. رها این امکان را ندارد که فرار کند و پدرش و صدرا در راه کمک به او از بین می روند.

اما دختر یک بار راه حلی را نیز به کوهیار پیشنهاد می دهد و آن هم معاشرت و مراودت، گشت و گذار، سفر و تفریحاتی خارج از دایره زناشویی است. در مقابل، کوهیار که در برابر زیبایی حساسیت نشان می دهد برای پذیرفتن مسوولیت های روابط نزدیک آمادگی ندارد و مشکل او در حصار درام، فقدان سمپاتی است. او به طور قطعی پاسخی نامعقول به این خواسته رها خواهد داد، و این سایه روشنی است که مایه های دلسوزانه فیلم را تقریباً به یک نسبت جا می اندازد.

فیلمنامه نویس در ادامه تصمیمی دیرهنگام در این خصوص اتخاذ می کند و پارک وی به سمت گونه ترسناک و خون ریزی می غلتد و دو عامل این تغییر مواضع، یکی دگردیسی در شخصیت رها است به طوری که تحلیل رفتن شور زندگی در او باعث شده که همچون کوهیار تحمل پذیری در مواجهه با محرک ها را از دست بدهد و دنیای کوچک و پوچی منطبق بر امیالش در جلوی دیدگانش متصور شود.

حامد عطایی



همچنین مشاهده کنید