دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

مادرم هم گل بود


مادرم هم گل بود

روزی به غرور جوانی بانک بر مادر زدم، دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی گفت ....
مادرم وقتی بود اسمان آبی بود
عشق با روح نسیم
در سکوت پرش شب پره ها
روی ایوان هراس من وما
با صدای وزش برگ …

روزی به غرور جوانی بانک بر مادر زدم، دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی گفت ....

مادرم وقتی بود اسمان آبی بود

عشق با روح نسیم

در سکوت پرش شب پره ها

روی ایوان هراس من وما

با صدای وزش برگ سپیدارسر کوچه ی ما می رقصید .

مادرم وقتی بود

همه چی آبی بود ،

آسمان ،آب ، زمین ،

من و تو ، عشق ، سپیدار ، سبد ، سیب همه آبی بود

مادرم وقتی بود

گنبد مسجد رویای پر از خاطره اش

با دو گلدسته ی گلبانگ گل آواز نماز

همگی آبی بود

روی سجاده ی پنهان نماز عشقش

در فضای همه از پوشش عطر گل یاس ،

سجده ی عشق به پابوس سلامش می رفت .

مادرم وقتی بود

عشق هم آبی بود

مادرم هم گل بود

و هر از چند صباحی که گلی را می یافت

مادرم همچو چکاوک سر یک بید بلند

غرق در عطر نسیم گل سرخ

مادرم هم میخواند .

مادرم وقتی رفت ،

آسمان طوسی شد ،

پرده ی قرمز عنابی همسایه ی ما ،

در نوازش با باد

خارج از پنجره در میغلتید ،

ماهی تنگ بلور ،

رنگ در باخت و بر بام بلورین پر از آب تپید .

مادرم وقتی رفت ،

آسمان طوسی شد ،

همه چی طوسی شد ،

روح در غربت تنهایی باغ ،

باغ در غربت تنهایی گل ،

گل بدون گلبرگ ،

و من خسته که در غربت آن روح بلند

دست در دست کلام و غزل حافظ عشق

به تفال با او،

در کنار چمن مزرعه خاطره ها

وزش باد به نجوای دل و جان آمد:

بوسه ای از لب لعلش نچشیدیم و برفت

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت .

محمدعلی اردهالی