دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

راز را آشكار خواهم كرد


راز را آشكار خواهم كرد

آرای انتقادی شعر متفاوط نسبت به نظریه شعری هوشنگ ایرانی ۱۳۵۲ ۱۳۰۴

هشتاد سالگی «هوشنگ ایرانی» را جشن نمی گیرم. بازی تقویم بازی لذت بخشی نیست، اعدادش را خودش انتخاب می كند و مدام می خواهد قواعدش را تحمیل كند. به عددها یكی یكی اضافه می كند بدون این كه چیزی جز قدمت و گذشتگی به اسم افزوده باشد. بازی تاریخ شعر معاصر هم در حقیقت بازی تاریخ نویس های آن است؛ روایت آنها است كه به اتفاق ها شكل می دهد نه آنچه واقعاً در شعر اتفاق افتاده؛ امروز هم برای من اتفاق هایی مهم شده اند و می شوند كه «حالا» مهم باشند، حتی اگر اتفاق نیفتاده باشند، اما بتوانند به صورت یك پتانسیل زبانی یا امكانی آزاد نشده و حتی فراتر از آن امكاناتی كه می توانم آنها را بسازم، در«زبان» جلوه گر شوند. پس بازی تقویم و تاریخ را ادامه نمی دهم، بازی دیگری را شروع می كنم: رستاخیز «هوشنگ ایرانی» را اعلام می كنم. رستاخیز اسمی با رسم هایش اسمی كه یادآور یك لج بازی تاریخی با شعر امروز فارسی است و با لج بازی های من حالا خودش را وارد بازی پرسش و پاسخ شعر امروز كرده. لج بازی های نوشتن و نوشتاندن، حرف زدن و به حرف آوردن. لج بازی های من كنش های من شده اند، نه واكنش هایی از من. قبلاً بازگشت «هوشنگ ایرانی» را به آینده شعر فارسی گوشزد كرده بودم. این گوشزد نتیجه نوشته های انتقادی من نسبت به شعر و نظریه شعری «هوشنگ ایرانی» بود و هست. در بازی اسم و رسم ها مهم این است كه سازنده قواعد بازی هم باشیم و فقط به بازیگری اكتفا نكنیم و از یاد نبریم اسم و رسم خود ما هم چیزی جز بازی دیگران (خوانندگان احتمالی) نیست. تقویم من همه زمان ها را در زمان حال نشان می دهد، «هوشنگ ایرانی» ای كه حالا در شعر امروز می تواند حاضر باشد و خوانده شود، برای من بسیار مهم تر از «هوشنگ ایرانی» ای است كه در اوایل دهه سی خورشیدی هم اركان شعر معاصر را با شعرها و نوشته هایش به لرزه درآورد و هم پایه های فرسوده شعر كلاسیك نما را درهم ریخت. چرا كه تقویم ها هیچ وقت عدد حقیقی را ثبت نمی كنند. كار تقویم ها یك كار كمی است و «هوشنگ ایرانی» اسمی كیفیت ساز است. حتی مرگ او در شهریورماه هزار و سیصد و پنجاه و دو تاثیری بر این كیفیت سازی نداشته. كاری كه این اسم در چهار یا پنج سال برای شعر انجام داده، از ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۴ خورشیدی و البته نیم قرن با سكوت و تمسخر مواجه شده، یك لج بازی همه جانبه با بازی اعداد و ارقام و كمیت هاست.درست در زمانی كه می خواستند ثابت كنند شعر «نیما یوشیج» ادامه منطقی شعر كلاسیك فارسی است، حضور نابهنگام «هوشنگ ایرانی» منطق خطی و پیوستار زمانی شاگردان «نیما» را با بحران مواجه كرد. تاریخ اسم ها، تاریخ شباهت ها و تاریخ ادامه، با حضور «ایرانی» با تاریخ رسم ها، تاریخ تفاوت ها و تاریخ نامتمركز و غیرخطی قطع می شود. حالا تماشا و سكوت «ایرانی» از دی ماه ۱۳۳۸ (درگذشت نیما) تا شهریور ۱۳۵۲ به اوج شعری اسمی ترین شاعرانی كه شاگردان نسل اول و دوم بعد از «نیما» نامیده می شوند، به یك زیبایی دیده شدنی تبدیل شده. اما رستاخیز این اسم و عبور باشكوهش از اعداد و ارقام و تقویم ها و تاریخ های رسمی شعر، بارها زیباتر و دیدنی تر و خردكننده تر است.«هوشنگ ایرانی» ای كه از بازی نوشتن من برخاسته این بار به هیچ قیمتی سكوت نخواهد كرد. نه به تاریخ اجازه تكرار داده می شود، نه به تقویم كه اعدادش را به این بازی تحمیل كند. بازی را با خوانش انتقادی مقاله ای از «هوشنگ ایرانی» پیرامون «شناخت نوی، زیبایی» كه در دومین شماره «خروس جنگی» در اردیبهشت ۱۳۳۰ چاپ شده، ادامه می دهم:«امر زیبا» در نظریه شعری (هنری) هوشنگ ایرانی، امری از پیش موجود اما پنهان است كه هنرمند (شاعر) با خواست و اراده خود و رسیدن به بصیرتی درونی آن را آشكار می كند. پنهان بودن «امر زیبا» در این نظریه، تعبیر دیگری از باور به اصالت درون هنرمند است كه «ایرانی» پیش از این مقاله، در مبحث «فرمالیسم» هم آن را توضیح داده، اما تعریف زیبایی از نگاه «ایرانی»:

«زیبایی كشف شدنی است و شاید با تعبیری نو بتوان گفت كه زیبایی دیده شدنی است و كشف مفهوم دیدن بر خود می گیرد. هنرمند بیننده ای است بینا. بسیار نارسا است اگر نام این كسان را بینای بیننده بگذاریم. زیرا بینا فقط توانایی بینایی دارد و آنچه فضای بینایی اش را متاثر می سازد، پدید می آورد. اما بیننده در خود اراده دارد. می خواهد ببیند و دیدن را می جوید. بیننده بینا می خواهد ببیند و می بیند.» اما از چشم انداز «زبانی» شعر «متفاوط» «زیبایی» و امر زیبا ساختنی اند. زیبایی همراه و هم زمان با شكل گرفتنش آشكار می شود اما قبلاً هم پنهان نبوده. امری از «نیست» به «هست» آوردنی نیست، امری در حال «شدن» است. با چنین نگاهی است كه بازی پیشنهادی من به شعر امروز (یا شعر متفاوط) از تقابل هست/ نیست فلسفه شعر مدرن فارسی فراروی می كند. انتقاد دیگری كه به نظریه شعری «ایرانی» وارد می دانم این است كه اگر زیبایی یك امر از پیش موجود و پنهان باشد، شعر و هنر تا حد یك وسیله و ابزار برای بیان و ابراز آن تقلیل پیدا می كند. اگر در دو عبارت «می خواهد ببیند و دیدن را می جوید» و «بیننده بینا می خواهد ببیند و می بیند» دقت كنیم، شك در تفكر نوشتار را مشاهده می كنیم. در فعل «می جوید» باور به پنهان بودن امر زیبا و قابل كشف بودن آن آشكار است؛ اما در فعل «می بیند» در عبارت دوم، می توان بر از پیش موجودی امر زیبا تكیه نكرد و از مفهوم «خواست» به مفهوم «ساخت» رسید. در شعر «متفاوط» خواستن، ساختن می شود و حتی خود خواستن، همواره در حال ساخته شدن است. ساخته شدن امر«زیبا» را هم زمان با خوانش شعری از هوشنگ ایرانی می توان در همین متن ارائه كرد:

آنگاه كه كلام گفته شد/ و راه به انتها رسید/ و دندان های پوسیده فرو ریختند/ من بر خواهم خاست و نوای گمشده ام را جست وجو خواهم كرد/

آن گاه كه ابدیت بر لحظه ها پیشی گرفت/ و سومین فرمانروایی آغاز كرد/ و شب فرا رسید/ من بار خواهم یافت و راز را آشكار خواهم كرد/

آن گاه كه رفتارها زدوده شد/ و مرزها نیستی پذیرفت/ و پوشش ها بیهوده گردید/ من حریم را خواهم شكست و درها را خواهم گشود

(شعر رستاخیز/ كتاب خاكستری/ خرداد ۱۳۳۱ / هوشنگ ایرانی )

«رستاخیز» از سه بخش چهار سطری ساخته شده كه سطرهای هر بخش به آسانی می توانند جایگزین سطرهای هم ارز خود در دو بخش دیگر شوند. گرچه اگر نخواهیم موسیقی زبان را كاملاً حفظ كنیم، امكان جابه جایی های كلامی بیشتری هم در این شعر برای خواننده وجود دارد. این «قاعده افزایی» مرز بین سه بخش شعر را برمی دارد. نام شعر رستاخیز است و سه بخش این شعر می تواند نمادی از «زندگی»، «مرگ» و «رستاخیز» باشد؛ اما قاعده افزایی شعر مرزی و تفاوتی بین این سه امر قائل نشده. با این كه راوی شعر از آینده و رستاخیزی كه اتفاق خواهد افتاد حرف می زند، این رستاخیز در رفتاری كه شكل شعر نشان می دهد، اتفاق افتاده. مرزی بین استعاره هستی و استعاره نیستی دیده نمی شود. حتی ادامه هم نیستند، درهمند. سطربندی شعر و سطرهای سفید بین بخش ها، فلسفه ای از مفهوم «حیات» را می سازند كه پنهان نبوده همراه با خوانش شعر آن را ساخته ایم؛ این كه همواره در رستاخیز خود به سر می بریم، در مرگ خود و زندگی خود، بدون این كه از آن آگاه باشیم. زیبایی در این شعر امری در حال (ساخته) شدن است نه آشكار شدن. در بخش دیگری از مقاله «شناخت نوی، زیبایی» هوشنگ ایرانی، سنت و تفكر سنتی را در هنر (شعر) امری درگذشته و فراموش شده می خواند و آن را در تقابل و تعارض با هنر نو و زندگی می بیند: «زیبایی از آن زندگی است. زندگی به این مفهوم: جنبش همیشگی و دگرگونی پیوسته، خواه به سویی مشخص كه تا حدودی بی پایه است و خواه هر سویی. دریافت زندگی، دریافت هنر است. هنر هرگز از حیات جداشدنی نیست و جهش حیاتی واقعیت هنری را چون انگیزه ای همیشگی با خود و در خود دارد.» این بخش از مقاله «شناخت نوی، زیبایی» سند بسیار مهمی برای نابهنگامی نظریه «هوشنگ ایرانی» نسبت به موقعیت تقویمی او است و همچنین مرز بین فرمالیسم اخلاقی و اصالت مدار شعر «ایرانی» و فرمالیسم اجرایی و زبان مدار شعر «متفاوط» را نشان می دهد. این كه «ایرانی» در تفكر شعری خود به دگرگونی پیوسته و به هر سو و همه سو رونده، باور داشته و از تفكر خطی و حركت در یك مسیر مشخص پیشرفت، اجتناب می كرده، همان چیزی است كه او و شعر او را با تفكر امروز و آینده شعر معاصر می كند. از سوی دیگر باور به اصالت درونی هنرمند (شاعر) و پذیرش تكامل همراه با تغییر در جهان بینی انسان، «ایرانی» را به نوشتن عبارت چندپهلوی «زیبایی از آن زندگی است» وامی دارد. عبارتی كه با توجه به تعریفی كه «ایرانی» از مفهوم زندگی ارائه می كند، می توان از آن خوانش دیگری پیشنهاد كرد: زیبایی از آن جنبش همیشگی و دگرگونی پیوسته به هر سویی است. با چنین خوانشی جایگاه زیبایی عرصه «زبان» است. «زبان» امری است كه در جنبش همیشگی و دگرگونی پیوسته است و سكوت و سكون ندارد. از چشم انداز شعر «متفاوط» زیبایی امری زبانی است و البته زبان به نوشتار یا گفتار تقلیل پیدا نمی كند و هیچ امری بیرون از آن وجود ندارد. حتی زندگی هم یك امر درون زبانی است. زندگی با تعریفی كه «ایرانی» در نظریه اش ارائه می دهد، تعریفی زیباشناختی از فلسفه حیات است كه هیچ راهی به بیرون از «زبان» ندارد. از منظر شعر «متفاوط» امر زیبا (شعر) و زندگی در تقابل با هم نیستند، بلكه با توجه به تعریفی كه از آنها می شود نسبت به هم تفاوت دارند. به تعبیری و در یك گزین گویه نویسی می توان نوشت: «شعر، زندگی زیبا شده زبان است» كه البته دقیق نیست و نیازمند توضیح می ماند. یا اگر «آن» را به مفهوم یك لحظه گذرا در نظر بگیریم، با تغییری در ساختار جمله های قبل، می توانیم بنویسیم: «زیبایی یك «آن» از تغییر پیوسته و به هر سو رونده زبان است.» در ادامه مقاله مورد خوانش به این سطرها می رسیم: «با تغییر جاودانی و پیوسته پدیده های هستی، همه چیز حتی نمودهای وهم و خیال ( كه گروهی آن را به اشتباه از جهان خارج وارسته می دانند) دستخوش تبدیل ابدی هستند و هر «آن» با آن كه تمام «آن» های گذشته را در خود دارد از آنها جدا است و واقعیت دیگری را كه از چشم انداز دید بشری نوتر، كامل تر و زنده تر خود می نماید بیان می دارد. هر «آن» «آن» های گذشته را محكوم به كم داشت می كند و وجود خود را شاهد كم داشت آنان می نمایاند.»


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.