پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ایده ای که بر باد رفت


ایده ای که بر باد رفت

نگاهی به فیلم سه زن ساخته منیژه حکمت

هر کسی می‌تواند برداشت خودش را از سه زن داشته ‌باشد ولی این فیلم کاملا‌‌ً واقعی است. یعنی این اتفاق به همین ‌شکل می‌تواند برای شما، مادرتان و مادربزرگتان رخ دهد. برای هر سه نسل دیگری هم می‌تواند اتفاق بیفتد. من نیامده‌ام ‌سمبلیک کار کنم و از سمبل استفاده کنم. از واقعیت جامعه گرفتم و پرداخت کردم. یعنی هیچ چیز خاصی را از این زندگی ‌که در جریان است، چه در مورد نسل جوان و چه گذشته جدا نکردم. یک قصه‌رئال را تعریف کردم، که هر کس ‌می‌تواند برداشت خودش را داشته‌باشد. ‌

(بخش از صحبتهای منیژه حکمت)

مینو (نیکی کریمی) یک فعال اجتماعی و کارشناس فرش است. او درصدد است تا مانع از خروج فرش عتیقه‌ای که بعضی از سودجوبان قصد دارند تا آن را از کشور خارج کنند شود. اما مادر مینو (مریم بوبانی) که اختلا‌ل حواس دارد به همراه فرش عتیقه ناپدید می‌شوند. این در حالی است که دختر مینو، پگاه (پگاه آهنگرانی) هم از خانه خارج شده و دیگر برنگشته است. با وقوع این اتفاقات، مینو درگیر مشکلا‌تی می‌شود و درصدد حل این مشکلا‌ت بر می‌آید.

فیلم سینمایی سه زن دومین ساخته بلند منیژه حکمت، بعد از کشمکش‌های فراوان در حال اکران در سینما است. وی با فاصله زمانی زیادی بعد از ساخت زندان زنان باز هم به سراغ دغدغه‌های زنان جامعه رفته است.در این فیلم سعی شده تا با بهره‌گیری از جنبه‌های دراماتیک، ساختاری روایی از مشکلا‌تی که به اعتقاد سازندگانش، زنان با آن در جامعه مواجه هستند به نمایش درآید.اما آنچه در نهایت از کار درآمده اغراق ‌آمیز است. منیژه حکمت در سه زن با انتخاب سه نسل می‌خواهد به طور همزمان به بررسی مشکلا‌ت و دغدغه‌ها بپردازد. مادربزرگ دچار بیماری‌های روحی و روانی شده است؛ ارتباط او با جامعه اطرافش یکطرفه شده و می‌شنود اما سخنی نمی‌گوید. پگاه که نمادی از جوانان نسل سومی می‌باشد، کسی است که از مراقبت‌ها و سرزنش‌های اطرافیان خسته شده و از جامعه‌اش (شهر) فرار می‌کند و به جامعه‌ دیگری (روستا) پناه می‌برد تا شاید ایده‌آل‌هایش را در جای دیگری پیدا کند.

و در آخر مینو( مادر) که می‌خواهد به اندازه‌ مردان جامعه‌اش تاثیرگزار باشد و همانند مردان در بازار می‌چرخد، معامله می‌کند و به قول دخترش یک فعال اجتماعی است. با اندکی تأمل در رفتارهای این سه زن متوجه می‌شویم که فیلمی که ادعای واکاوی بحرانهای اجتماعی را دارد نتوانسته زنانی را به ما نشان بدهد که با توجه به شرایط امروزی جامعه‌ ما رئال باشند و از آن بیشتر، مردان این فیلم که به هیچ عنوان واقعی و باورپذیر نیستند.‌ فیلم‌نامه‌سه زن توسط چهار نفر نوشته شده است و این مسئله کاملا‌ بر فیلم تأثیرگذاشته است، آن‌چنان که فیلم در بسیاری مواضع رنگ‌به‌رنگ و نامتوازن شده است و این عدم توازن نه در حد فاصله‌ناملموسی بین نقطه‌های خاصی در روایت، بلکه به‌شکل گسستی واضح در کلیت فیلم نمایان است. خلا‌صه آنکه منیژه حکمت در روایتش آن‌قدر اسیر قبض‌و بسط‌و کش‌و قوس‌های نالا‌زم بوده که فیلمش را به ملغمه بی‌منطقی از سکانس‌های ناسازگار تبدیل کرده است. ‌

شاید اگر او سودای روایتی مدرن یا به‌قول خودش فیلم سنگین را در سر نداشت، این سکانس‌ها به‌گونه‌‌ای درکنار هم چیده می‌شدند که می‌توانستند داستانی را روایت کنند که حداقل‌چیزی که دارد یک آغاز و یک پایان کلا‌سیک است.!اساسی‌ترین ضعف سه‌زن بحران روایت موجود در آن است. مخاطب فیلم در فضایی مشوش از زندگی سه‌زن قرار می‌گیرد، فضایی که قرار بوده است دغدغه‌های سه نسل از زنان ایرانی را نمایندگی کند، در نهایت فقط با اتکا به نمادی از فرهنگ ایرانی مثل فرش و استفاده از آن برای بازنمایی رنج تکرار‌شونده‌ زنان نسل‌های مختلف پایان می‌یابد.

اما افسوس که این دغدغه در حد تصاویری خام و باور ناپذیر از زندگی باقی می‌ماند. روایت منیژه حکمت از زندگی این زنان خیالی است و خلا‌ بسیار عمیقی در میان این روابط شکل گرفته است.داستان فیلم هم بسیار گنگ است. کارگردان در سه زن انگار می‌ترسد داستان را برای بیننده بگوید. او میخواهد حرف‌های مهمی را بگوید. اما از ترس این که نکند حرف‌های مهمی که می‌خواهد بزند در لفاف قصه و روایت گم شود، داستان را بدون پردازش رها می‌کند، و وجود قصه را کمرنگ می کند. او برای القای حرف‌هایش از دیالوگ‌ها و نشانه‌هایی که قرار است ما را متوجه اهمیت هویت ملی افراد و هویت اجتماعی استفاده می‌کند. فیلم از نظر زیبایی شناختی، میزانسن، نورپردازی و صدا هم با مشکل مواجه است.

در بعضی از سکانس‌ها آن‌قدر صداگزاری ضعف دارد که به وضوح دیالوگ‌ها و لب‌خوانی بازیگر با هم تفاوت دارد. ضعف‌های آشکار داستان و روایت انگار به بازیگران نیز سرایت کرده است. شاید هم همین غریبه بودن شخصیت‌های فیلم با شخصیت‌هایی که در جامعه‌ واقعی می‌بینیم باعث شده که نتوانیم برداشتی صحیح از بازی‌های فیلم داشته باشیم. مینو بسیار دور از زنان جامعه‌ ماست. نیکی کریمی در فیلمی که قرار است رئال باشد، در سکانس‌های ابتدایی به شدت انتزاعی بازی می‌کند. و یا هر دو شخصیت حاضر در سکانس داخل اتومبیل (بابک حمیدی - پگاه آهنگرانی) با لحنی کاملا‌ تصنعی و بسیار ناشیانه بازی می‌کنند، دیالوگ‌ها را آن چنان می‌گویند که انگار صدها بار دیگر در همچنین موقعیت‌هایی قرار گرفته‌اند و دقیقا همین حرفها را تکرار کرده‌اند.

ورود کاراکتر نقاش (رضا کیانیان) به قصه هم کاملا‌ ناگهانی و فقط در جهت ارائه مفاهیمی که فقط کارگردان سعی می‌کند القا کند، است. برای تولید یک اثر هنری خوب، صرف داشتن نیت پاک، داشتن دغدغه‌های ملی و فرهنگی و داشتن همتی بالا‌ نمی‌تواند کافی باشد. وقتی ما نتوانیم داستانی را که برای آشنایی با بخشی از جامعه است و قرار است به زندگی سه زن از سه نسل مختلف بپردازد به گونه‌ای روایت کنیم که بیننده به نوعی همذات پنداری مثبت با کاراکترها برسد، دیگر چه اهمیت دارد که ایده‌آل‌هایمان چه بوده و ما به دنبال چه چیز می‌گردیم؟

ایزد مهرآفرین