یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

عشق از مرگ هم سردتر است


عشق از مرگ هم سردتر است

امسال در بخش نمایش های ویژه فیلم های مستند جشنواره, فیلم بلندی از دومینیک وسلی با عنوان «زاویه مقابل, عصیان فیلمسازان» ۲۰۰۸ به نمایش درآمد که با نماهایی از حضور «رینر ورنر فاسبیندر» فیلمساز شهیر آلمانی, در یک گفت وگوی تلویزیونی آغاز می شد

۱) امسال در بخش نمایش های ویژه فیلم های مستند جشنواره، فیلم بلندی از دومینیک وسلی با عنوان «زاویه مقابل، عصیان فیلمسازان» (۲۰۰۸) به نمایش درآمد که با نماهایی از حضور «رینر ورنر فاسبیندر» فیلمساز شهیر آلمانی، در یک گفت وگوی تلویزیونی آغاز می شد. فاسبیندر با همان لباس پوشیدن آزاد و بی قید همیشگی اش که حتی حاضر نشده بود طی مراسم اهدای جوایز کن ۱۹۷۴- که او را به خاطر فیلم «علی؛ ترس روح را می خورد» صاحب نخل طلا کرده بود - آن را کنار بگذارد، روی صندلی ً کنار مجری رسمی پوش لم داده بود و در تمام لحظات با نوعی لاابالی گری در حال پک زدن به سیگارش بود. مجری برنامه که از این همه بی قیدی فاسبیندر به تنگ آمده بود از او در مورد وضع لباس پوشیدن و حتی اینکه چرا فیلم هایش را درفضاهای ناآراسته و نازیبا می سازد سوال می پرسید؛ در عوض فاسبیندر با نوعی خونسردی آنارشیستی به نقطه یی کور در برابرش نگاه می کرد و با صرف کمترین میزان انرژی و علاقه مندی آن طور که دلش می خواست به سوالات پاسخ می داد. این تصاویر سرآغاز تلاش کارگردان فیلم برای ترسیم یکی از مهم ترین جریان های فیلمسازی در آلمان دهه ۱۹۷۰ است. جریانی که توسط چند فیلمساز جوان جسور و عصیانگر شکل گرفت که سلیقه های خاص و عجیب خود را به سینما تحمیل کردند و آنقدر در این مسیر پیش رفتند که ژانر و شکل منحصربه فرد نگاهشان به فیلم و فیلمسازی، امروزه به نمونه های کلاسیکی در تاریخ سینما مبدل شده است. شرکت یا بهتر است بگوییم گروه فیلمسازی «فیلمفرلاگ» که شاخص ترین چهره های آن یعنی «رینر ورنر فاسبیندر»، «ورنر هرتزوگ» و «ویم وندرس» نام سینمای آلمان را بیش از یک دهه سر زبان ها انداختند در کانون روایت این مستند بلند قرار گرفته اند. فیلم از خلال گفت وگو با فیلمسازان این گروه نکاتی ظریف و جذاب از دامنه جنون و نبوغ فیلمسازی آنها را آشکار می کند. مثلاً اینکه ورنر هرتزوگ برای ساخت فیلم «آگوئیره خشم خدا» به این دلیل که اولیای مدرسه مشهور فیلمسازی در آلمان هیچ گاه آنقدر به او و توانایی اش اعتماد نداشتند که دوربینی در اختیارش بگذارند، ناچار به سرقت دوربین شده تا بتواند آن طور که دلش می خواسته فیلم بسازد و جالب تر اینکه هرتزوگ هیچ گاه از کارش پشیمان نشده و هنوز هم دوربین را پیش خودش نگه داشته است، «دومینیک وسلی» با رفت و برگشت های مداوم بین صحبت های اعضای گروه «فیلمفرلاگ» و نمایش لحظاتی از آثار شاخص این فیلمسازان و نیز تصاویر مستند گزارشی جالبی از حرف ها و گفته های فاسبیندر و دیگر اعضای گروه در جلسات مطبوعاتی یا کافه نشینی های خلاقانه که هسته های اصلی محرک فیلمسازی و اندیشه ورزی آنها را شکل می داده است روزهای اوج و در نهایت ورشکستگی مالی فیلمفرلاگ را در سال های آغازین دهه ۱۹۸۰ به تصویر می کشد. جریانی که با به هم خوردن مناسبات سینمایی در جهان و نیز مشکلات عدیده اقتصادی در نهایت به پایان رسید و سینمای آلمان را تا سال ۱۹۹۸ و ساخت فیلم «بدو لولا، بدو » تام تیکور به اغما فرو برد. مرگ ناگهانی فاسبیندر در ۳۷ سالگی (۱۹۸۲) جریان فیلمفرلاگ را هم همچون خودش دچار نوعی جوانمرگی کرد. کسی که او را قلب تپنده سینمای نوین آلمان و نیز «وجدان ملتی» می دانستند که با خشم و عصیانگری اش نماینده تمام قد آرا و عقاید جوانانی بود که در دهه ۱۹۶۰ چشم به جهان گشوده بودند و خود را برابر وضعیت ترسناک ویران شدن آلمان در دوران ناسیونال سوسیالیسم می دیدند. پس از خاموشی فاسبیندر، ویم وندرس کارش را در امریکا دنبال کرد و توانست به عنوان کارگردانی اروپایی سرمایه گذاران امریکایی را برای تولید فیلم هایش مجاب کند. ورنر هرتزوگ نیز روند تجربه های عجیب و غریب اش در طول این سال ها با سرمایه هایی اندک را ادامه داده است. ارزش های مستند بلند وسلی بیش از هر چیز در روند جذاب تاریخ نگاری آن است که در بطن آن تمامی وجوه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی فردی گروه فیلمسازی «فیلمفرلاگ» مورد کاوش قرار می گیرد و تماشای آن برای علاقه مندان به سینمای آلمان یک فرصت بی نظیر است.

۲ ) تماشای جدیدترین فیلم حسینعلی فلاح لیالستانی «می زاک» که یکی از نمایندگان سینمای ایران در بخش مسابقه بین الملل است، همچون دیگر تجربه های غریب و نامانوس پیشین اش فاقد هرگونه جذابیتی بود. سینمای لیالستانی به مفهوم اخص کلمه دچار نوعی گنگی، لکنت و ساده انگاری در ساختار و اجراست و تشبث این فیلمساز به مضامین و مفاهیمی که ظاهراً بارقه اندیشه ورزانه و فلسفی را همراه خود یدک می کشد بیشتر موجب عصبیت تماشاگر است تا اینکه بخواهد بر مبنای نگاهی روشنفکرانه و آزادیخواهانه به کشف و شهود در تماشاگر منتهی شود. وقتی جریان رسمی و بدنه مدیریتی سینمای ایران بودجه های کلان برای ساخت چنین اثری صرف می کند، هنگامی که بهترین های سینمای ایران همچون تورج منصوری، محمدرضا دلپاک، محمدرضا فروتن، فاطمه معتمدآریا و... خود را در مخمصه چنین تجربه ورزی هایی قرار می دهند تنها این سوال برای تماشاگر باقی می ماند که چرا ... چرا باید چنین فیلمی که حتی در بیان ایده یک خطی اش دچار گنگی است به مرحله ساخت، تولید و حضور در بخش مسابقه سینمای بین الملل برسد؟ آیا تنها داشتن ظاهری غلط انداز که به مدیران این فرصت را برای پافشاری بر ایده «سینمای ملی»شان می دهد انگیزه یی کافی برای پر و بال دادن به چنین اثری است؟ نمی دانم چرا این حرف ها و تصاویر ابتدایی فیلم «می زاک» در دلً روستاهای سبز گیلان مرا به یاد خاطره عزیز از دست رفته یی می اندازد. مرحوم محمدرضا سرهنگی یکی از تهیه کنندگان عاشق سینمای ایران که فیلم های بسیاری را با کمترین حمایت و چشمداشت با محوریت فرهنگ ملی مردمان ایران تهیه کرد.

آن هم در سال هایی که هیچ حرفی از سینمای ملی و حمایت های اینچنینی نبود و فیلم هایی که او با خون ً دل سرمایه اش را به دست آورده بود، همگی به آثاری درخشان و ماندگار بدل شدند چرا که از جان و دل برمی آمدند و هیچ گاه در جهت خواهش آمرانه مدیران نبودند. آثاری همچون «درخت جان»، «موشک کاغذی»، «چریکه هورام» به کارگردانی فرهاد مهران فر - که نمی دانم چرا در سال های اخیر دیگر خبری از فیلمسازی او به گوش نمی رسد - و «ایران سرای من است» پرویز کیمیاوی. حیسنعلی لیالستانی حتی اگر عاشقانه ترین و انسانی ترین مضامین را هم دستمایه آثار سینمایی اش قرار دهد هیچ گاه با نوع نگاه پیچیده و گنگ اش به رسانه سینما و توقعاتی که از آن می رود نمی تواند به اثری درخور دست یابد چرا که در پیچ و خم ایده ها و اندیشه های او عشق هم ناچار است سردتر از مرگ به تصویر درآید چرا که ذهن فیلمساز در بن بست هزارتوی خویش گرفتار است...

امین عظیمی

* عنوان یادداشت برگرفته از نام نخستین فیلم «رینر ورنر فاسبیندر» محصول سال ۱۹۶۶ است.



همچنین مشاهده کنید