یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
چند حکایت از جوامع الحکایات
قبض و بسط
آورده اند که؛ روزی شیخ، بعد از آنکه حالت او بدان درجه رسیده بود که مشهور است، بر در مشهد مقدس عمره الله نشسته بود و مریدی از مریدان شیخ، سر خربزه ای شیرین به کارد برمی گرفت و در شکر سوده]نرم شده [نمی گردانید تا شیخ می خورد. یکی از منکران این حدیث بر آنجا بگذشت. گفت؛ ای شیخ، اینکه این ساعت می خوری، چه طعم می دارد؛ و آن سرگز و طاق و خار که می خوردی هفت سال در آن بیابان، چه طعم داشت و کدام خوش تر است؟شیخ ما گفت که؛ هر دو طعم وقت دارد. یعنی که اگر وقت را صفت بسط بود، آن سرگز و خار از این خوشتر باشد؛ و اگر حالت را صورت قبض باشد این شکر ناخوش تر از آن خار بود.
آنها
شیخ ما گفت؛ در آن وقت که ما به آمل بودیم، یک روز، پیش شیخ ابوالعباس ]قصاب[ نشسته بودیم. دو شخص درآمدند و پیش وی بنشستند و گفتند؛ یا شیخ، ما را با یکدیگر سخنی رفته است. یکی می گوید؛ اندوه ازل و ابد تمام تر و دیگری می گوید؛ شادی ازل و ابد تمام تر. اکنون شیخ چه می گوید؟شیخ ابوالعباس دست به روی فرود آورد و گفت؛ الحمدالله که منزلگاه پسر قصاب نه اندوه است و نه شادی...چون هر دو بیرون شدند، پرسیدم که؛ این هر دو کی بودند؟گفتند؛ یکی ابوالحسن خرقانی بود و دیگر ابوعبدالله داستانی.
درویش حریص
درویشی بود در نشابور، و او را میلی عظیم به دنیا بود و پیوسته چیزی جمع می کردی و بر جمع اذخار ]پس اندازها[ حرصی عظیم داشت. یک شب دزد در شد و هر چه در خانه داشت جمله ببرد، مگر مرقع ]جامه صوفیان که از اتصال قطعات مختلف به هم ساخته می شد[ که آن درویش پوشیده داشت و نقدی که داشت در آنجا دوخته بود، بماند. دیگر روز برخاست، عظیم رنجور و با کس نگفت و به مجلس شیخ آمد. شیخ در میان سخن روی بدان درویش کرد و گفت؛ آری، جانا، دوش به بامت بودمگفتی دزدست، دزد نبد، من بودم آن درویش فریاد در گرفت و آن نقد که مانده بود پیش شیخ بنهاد. شیخ گفت؛ چنین باید. درویشی شما را به هیچ ندهند.
اسرارالتوحید
نیکنامی و بدنامی
خواجه ابوالفتح می گوید که؛ چون عماد کاتب را از عمل معزول کردند، از خلق اعراض نمود و روی به دیوار بنشست. راوی می گوید؛ روزی به خدمت او رفتم و او را گفتم که «صاحب را دلتنگ می بینم، به سبب صرف عمل]گرفتن شغل از کسی[، اما اندیشمند نباید بود، که چون فضل و هنر هست شغل کم نیاید». گفت؛«اندیشه از عزل نیست. ولکن روزی هیچ نمی داریم به قیامت مانده تر از امروز دوستان و دشمنان خود را می بینم غمگین و شادان؛ با آنکه نیکویی کرده ام، بر آن پشیمانی می خورم که چرا بیشتر نکردم و چون گروهی را می بینم که در حق ایشان تقصیری ]کوتاهی[ کرده ام، حسرت می خورم که چرا در باب ایشان اهمال جایز داشتم. چه، نعمت و محنت می بگذرد و نیکنامی و بدنامی باقی ماند».
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست