یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

اختیارات وزیر مختار


اختیارات وزیر مختار

درباره کتاب «خاطرات سر هارفورد جونز»

۱) کتاب «خاطرات سرهارفورد جونز» در زمره کتاب‌های ارزشمندی است که مطالعه آن بسیار مفید فایده است. ارزش کتاب مذکور از آنجا دوچندان می‌شود که دریابیم از سوی وزیر مختار انگلیس در ایران در دوره قاجار به رشته تحریر در آمده است. در واقع، مجموعه کتاب‌هایی که از سوی سیاحان، رجال سیاسی، ماموران نظامی و دیپلمات‌های سیاسی یک کشور به رشته تحریر در می‌آید علاوه بر اینکه می‌تواند حائز اطلاعات ذی‌قیمتی در مورد کشور محل ماموریت باشد همچنین می‌تواند نشانگر نوع نگاه بیگانه به تحولات داخلی آن کشور باشد. در عین حال، مطالب اینگونه کتاب‌ها خالی از کنایه و جهت‌گیری‌های منفی نیز نیست. نکته مهم در اینجاست که رجال و دیپلمات‌های سیاسی خارجی که به ایران می‌آمدند از بدو ورود به ایران با بررسی و ارائه اطلاعات در مورد وضعیت راه‌ها، روان‌شناسی مردم ایران، چگونگی اداره جامعه و شیوه حکومتداری ایرانیان، اخلاق و خصوصیات حاکمان و مردم و مسائلی از این دست مطالب مهمی به دست می‌دهند.

به‌طور مثال می‌توان از کتاب حاجی بابای اصفهانی (اثر جیمز موریه)، کتاب خاطرات ژنرال گاردان صاحب منصب فرانسوی و یا کتاب‌های پروفسور براون نام برد. در مقابل ایرانیانی بودند که به «فرنگ» می‌رفتند و تنها چیزی که جلب توجه آنها می‌کرد تنها زیبایی‌های ظاهری فرنگ، کاخ‌های مجلل و مسائل پیش پا افتاده‌ای بود که بعدها به صورت کتاب در می‌آمد؛ نمونه این کتاب‌ها خاطرات میرزا ابوالحسن‌خان شیرازی و یا حتی کتاب ناصرالدین شاه است که خلاف دید ظریف و تیزبین انگلیسی‌ها که به جرأت می‌توان گفت بسیاری از ابعاد و آداب اخلاقی، اجتماعی، حکومت داری و در یک کلام ارتباط دولت - ملت را به بررسی می‌نشستند، اینها تنها به ظواهر امر و اینکه در فلان کاخ با فلان آقا صحبت کرده و فلان نوشیدنی را نوشیده است صحبت به میان می‌آورند. همانگونه که جونز در این کتاب می‌آورد هیات همراه او تمام فاصله‌ها، مختصات محلی و مشاهداتش در طول راه در ایران را با دقت ثبت می‌کند. ژنرال گاردان نماینده اعزامی ناپلئون نیز چنین نقشی داشت.

باری، از روی چنین کتاب‌هایی است که می‌توان به بررسی و تحلیل نوع نگرش غرب در رابطه با ایران پرداخت و اطلاعات مهمی را به دست آورد. کتاب خاطرات جونز نیز از این مقوله مستثنی نیست. به هر روی، در هر کتاب ترجمه‌ای - که به هر حال مطالب آن و یا نویسنده آن از اعتبار برخوردار است - رسم بر این است که مقدمه‌ای نوشته شود و به توضیحی هر چند مختصر در خصوص نویسنده کتاب و مطالب آن پرداخته و سوانح و وقایع و تحولات دوران او را به‌طور مختصر شرح دهند اما در خصوص این کتاب اولین انتقادی که می‌توان در ابتدا به آن وارد آورد این است که کتاب بدون هیچ مقدمه‌ای آغاز شده است. در ابتدا چنین می‌نماید که این کتاب ظاهرا مجلد دومی از همین مجموعه است. آغاز کتاب تنها با مقدمه‌ای چندخطی آغاز می‌شود که هیچ ارتباطی به متن اصلی ندارد. کتاب چنین آغاز می‌شود: «کتاب حاضر از ابتدای کار وهابیون تا فتح درعیه توسط سپاهیان محمدعلی پاشا، پاشای مصر، را در بر می‌گیرد. برای آگاهی بیشتر خوانندگان، ادامه کار وهابیون را تا زمان خودمان به اختصار می‌آوریم و نیز چند جمله‌ای درباره فاجعه کربلا و نیز غارت حرم نبوی در مدینه که سرهارفورد جونز به اولی فقط اشاره‌ای کوتاه و به دومی اشاره‌ای غیر‌مستقیم داشته و توضیحی نداده.» مترجم سپس متن نوشته خود را در حدود ۵ صفحه از صفحات ۹تا ۱۴ آورده است. بهتر این بود که یا در فصلی مجزا توضیحات مذکور آورده می‌شد و یا آنگاه که به موضوع کربلا و مدینه می‌رسید توضیحات خود را می‌افزود.

لازم به ذکر است که نزدیک به ۱۲۰ صفحه اول بازگویی مشاهدات وی در طول سفر و نشست و برخاست با افراد مختلف و توصیف راه‌ها و افراد است که ممکن است برای خواننده عادی اندکی ملال‌آمیز بنماید اما از صفحه ۱۲۰ به بعد است که به تدریج وارد بحث می‌شود و سخنان خود را آغاز می‌کند.

نکته دوم، این است که در چند جای کتاب مترجم نام برخی شهرهای شیراز را اشتباه نوشته است مثلا در صفحه ۵۲ کتاب از منطقه‌ای به نام «دیرایس» نام برده شده که صحیح آن «دریس» است و در صفحه ۶۲ «خان زینیان» نوشته شده که صحیح آن «خانه زنیان» است و در برخی جاها که در خصوص درستی نام شهر تردید داشته علامت سوال گذاشته است. بهتر این بود که مترجم با اندک بررسی‌ای این نقص جزئی را برطرف می‌کرد.

۲) سرهارفورد جونز در فوریه ۱۸۰۷ و به روایت محمود محمود در ۱۴ اکتبر ۱۸۰۸ ( تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، ج ۱، صفحه ۸۷ ) برای ابلاغ پیام پادشاه انگلیس به پادشاه ایران [فتحعلی شاه] وارد ایران شد.

وی «سفر خود را از طریق سنت پترزبورگ مناسب‌ترین راه» یافت. از جمله همراهان او شریدان، ویلوک و منشی مخصوص او جیمز موریه معروف بودند. بنابراین «هیات اعزامی که قرار بود از طریق روسیه به ایران برود تشکیل می‌شد از خودم به عنوان ایلچی (سفیر) یا نماینده سیاسی، آقای وائون به عنوان منشی رسمی (دولتی ) و آقای جیمز موریه به عنوان منشی شخصی من.»

جونز پیش از این در سال ۱۷۹۸ ریاست هیات اعزامی بغداد را داشت و «خوشبختانه توانسته بود» منافع دولت متبوع خود را به خوبی تامین کند. وی از جمله دیپلمات‌هایی بود که مراتب ترقی را در کمپانی هند شرقی انگلیس گذرانده بود چنانکه در نامه‌ای که به لرد مینتو فرمانفرمای کل هندوستان نوشته به این امر تصریح کرده است: «... اکنون بیش از ۲۵ سال است که من در خدمت کمپانی هند شرقی هستم و بنابراین بیشتر عمرم را در استخدام آن کمپانی گذرانده‌ام....» اما پس از تغییر و تحولاتی که در کابینه لندن و بالطبع در هند پیش آمد نهایتا به انگلیس احضار و به عنوان نماینده پادشاه انگلستان مامور خدمت در ایران شد. باری، در این دوران منافع آسیایی انگلیس از طریق کمپانی شرقی هند و البته با هدایت کابینه لندن تامین و برنامه‌ریزی می‌شد. در این دوره آنچه برای دولت انگلیس اهمیت داشت تنها «حفظ هندوستان با هر وسیله ممکن» بود و از آنجا که ایران [و افغانستان] دروازه ورود به هند بودند لذا کنترل این دروازه ورود برای منافع هند انگلیس بسیار حیاتی بود. بسیاری از تحولات و جنگ‌هایی که در این دوران چه در اروپا و چه در آسیا به ویژه ایران در می‌گرفت، برای تامین امنیت هند و دور کردن رقبا از آن منطقه زرخیز بود. ناگفته پیداست که دوره حضور جونز در ایران مصادف است با دوره زمامداری فتحعلی‌شاه قاجار. در این دوران ایران خواه ناخواه به عرصه سیاست بین‌المللی کشیده شد. جنگ‌های ایران و روس که در نهایت منجر به عهدنامه گلستان (۱۸۱۳ ) و ترکمانچای (۱۸۲۸ ) و جدایی پاره‌هایی از ایران شد زمینه آشنایی ایرانیان با غرب را فراهم ساخت.

باری، پیش از اینکه جونز به ایران بیاید، کمپانی هند فرد دیگری به نام سر جان ملکم را با تحف و هدایای فراوان به دربار ایران اعزام کرد که ماموریت او با شکست مواجه شد. در مرحله بعد هارفورد جونز به ایران آمد و آنگونه که خود در کتاب خاطراتش می‌گوید قرار بود در ازای موفقیت در این سفر فرمانفرمایی بمبئی به او داده شود اما «مضحک‌ترین قسمت داستان این است: شخصی که سفارتش به ایران برای اخراج فرانسوی‌ها به کلی شکست خورد [ژنرال ملکم] به مقام فرمانداری بمبئی منصوب شد ولی من که سفارتم با موفقیت کامل انجام شد نه تنها به فرمانداری نرسیدم بلکه مقام‌های دیگری هم از من دریغ شد....»

همانگونه که در بالا بدان اشاره رفت، امنیت هند در سیاست آسیایی و جهانی انگلیس فوق‌العاده حیاتی بود لذا زمینه حضور ملکم و جونز در ایران به سلسله‌عواملی باز می‌گردد که موجب حضور آنها در ایران شد. اگر در سال‌های بعد قدرت‌های فرانسه و روسیه تهدیدی برای هند بودند اما پیش از آن، این افغان‌ها بودند که امنیت و آسایش را از چشم حکمرانان انگلیسی هند ربوده بودند. در سال‌های ۱۷۹۹-۱۷۹۸زمان‌شاه افغان پسر تیمورشاه، پسر و جانشین احمدخان درانی [ابدالی] در افغانستان به نان و نوایی رسیده بود. [احمدخان درانی سردار سپاه نادرشاه افشار بود که پس از مرگ نادر به افغانستان گریخت و اولین حکومت مستقل افغان‌ها را پایه گذاشت].

به هر روی، زمان شاه با حملات مداوم خود به هند خواب آسوده را از چشم انگلیسی‌ها ربوده بود. محمود محمود در تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس ج ۱ صفحه ۳۱ می‌گوید: «در مدت ۱۲ سال چهار مرتبه افغان‌ها به هندوستان یورش بردند و آن را فتح کردند. اولین هجوم آنها در سال ۱۷۴۸، حمله دوم در سال ۱۷۵۱، حمله سوم در سال ۱۷۵۶ و حمله چهارم در سال ۱۷۵۹ بود.» از این رو انگلیسی‌ها فردی به نام مهدی علی‌خان [یا به روایتی مهدی قلی‌خان] بهادر جنگ را به ایران فرستادند و برای ممانعت از حملات افغان‌ها به فتحعلی شاه متوسل شدند. وی درصدد بود تا شاه ایران را تهییج کند که با حمله به زمان شاه، شر وی را از سر انگلیسی‌ها کوتاه کند. نکته جالب اینجاست که فیروزشاه و محمودشاه برادران زمان‌شاه به دربار ایران پناهنده شده بودند. مهدی‌علی‌خان در ماموریت خود موفق شد چرا که توانست شاه ایران را به کمک برادران زمان‌شاه به حمله به این ایالت ایرانی وادار کند. بار دیگر زمان‌شاه در سال ۱۷۹۸ قصد داشت دوباره به هند یورش برد که مهدی‌علی‌خان نماینده کمپانی هند با کمک شاه ایران کرد آنچه کرد و در نهایت با حمله قشون ایران به افغانستان و در درگیری که میان زمان‌شاه و سپاهیان ایران درگرفت، وی دستگیر شد و توسط برادرش محمود شاه از دو چشم نابینا گردید و خوف و وحشت انگلیسی‌ها از حملات آنها فرو خفت.

تحولات جهانی آنچنان سریع به وقوع می‌پیوست که فکر این پیروزی را از سر انگلیسی‌ها به در کرد. همین که انگلیسی‌ها از نقشه ناپلئون امپراتور فرانسه و پل اول امپراتور روسیه برای حمله به هند از طریق ایران مطلع شدند بلافاصله سرجان ملکم را برای عقد قراردادی دفاعی به ایران فرستادند. فرانسوی‌ها پیش دستی کرده و ژنرال گاردان را به همراه تعدادی صاحب منصب فرانسوی برای تعلیم قشون ایران به این کشور فرستادند. ملکم نیز به شتاب از هند به راه افتاد و در پاییز سال ۱۸۰۰ وارد بوشهر شد. ملکم با اعتبار مالی فراوان پا به ایران گذاشته بود اما به دلیل در پیش گرفتن زبان تهدید نتوانست موفقیت چندانی کسب کند و در نهایت دست خالی بازگشت. وی تهدید کرده بود که با نیروی دریایی انگلیس برای تصرف خارک و بوشهر بازمی‌گردد. اینجا بود که سفیر داستان ما «سر هارفورد جونز» از سوی پادشاه انگلیس به هند رسیده و پس از چندی عازم ایران شد.

جونز خود در روایت چگونگی حضور خود در ایران در همین کتاب می‌آورد: در ۲۷ اکتبر ۱۸۰۷ با «کشتی نیروی دریایی سلطنتی به نام سافیر (یاقوت کبود ) با ۲۴ عراده توپ به ناخدایی کاپیتان جورج دیویس از بندر پورتسموث لنگر کشیدیم.» ماموریت این کشتی رساندن وی به بمبئی و سپس ایران (بندر بوشهر ) بود. در ۱۴ اکتبر ۱۸۰۸ در بوشهر لنگر انداخت و شیخ عبدالرسول حاکم بوشهر و هیات همراه او برای استقبال از جونز به عرشه کشتی آمدند و با شلیک توپ به ساحل «نزول اجلال فرمودند.»

یکی از اهداف نمایندگی جونز همانا «مقابله با نفوذ فرانسوی‌ها» و «تامین امنیت هند» بود. وی در کتاب خاطرات خود بدبینی خود نسبت به حضور فرانسوی‌ها را چنین بیان می‌کند: «کوچک‌ترین شکی ندارم که بناپارت قصد داشت یک سکوی پرش در ایران ایجاد کند که هر گاه زمانش فرا برسد آن قدرت بزرگ دیگر [روسیه] را راضی یا مجبور کند تا همراه فرانسه از آنجا به هند بریتانیا و متحدان ما حمله کند.» از این رو ایران صحنه تاخت و تاز روس و انگلیس و فرانسه بود. به عبارت دیگر بازی در مورد هند بود اما در زمین ایران و افغانستان. جونز وجود افسران نظامی فرانسوی برای آموزش نظامی ایرانیان از سوی گاردان را دلیلی برای چنین طرحی می‌شمارد؛ «... و اگر چنین حمله‌ای واقعا اتفاق می‌افتاد ابعاد بسیار خطرناک و نگران‌کننده‌ای می‌توانست به خود بگیرد.» در جایی دیگر رویکرد انگلیسی خود نسبت به امنیت هند را نشان می‌دهد: «اگر حفظ مایملک‌مان در هند اهمیت دارد (که گمان می‌کنم داشته باشد ) و اگر ایران یکی از بزرگ‌ترین سنگرها و استحکامات بیرونی آن قلعه گرانبها باشد ( که گمان می‌کنم هست ) آیا هیچ فرد عاقلی می‌تواند بگوید که منافع ما در دربار تهران آنقدرها ارزش ندارد و نیازی نیست که مانند قسطنطنیه وزیر مختاری از طرف پادشاه به آنجا فرستاده شود.» آنچه مبرهن است این است که هارفورد جونز موفق به عقد معاهده‌ای با ایران شد که از سوی میرزا شفیع صدراعظم و حاجی محمدحسین خان امین‌الدوله در ۸ بند بسته شد. در ماده سه این معاهده پادشاه ایران ملزم می‌شود که تمام عهدنامه‌های پیشین با دولت‌های اروپایی را لغو و باطل اعلام کند و عبور قشون‌های اروپایی از ایران به هند را ممنوع کند، ماده ۴ این عهدنامه نیز می‌گوید هرگاه قشون اروپایی به ایران حمله کردند بریتانیا کمک مالی و یا نظامی به ایران می‌دهد و اگر هند مورد تعرض خارجی قرار گرفت پادشاه ایران در حمایت از هند قشون اعزام کند. به هر روی، سخن در باب ایران و افغانستان و هند، سیاست سه قدرت روس، انگلیس و فرانسه در خصوص ایران و هند، نمایندگان اعزامی ناپلئون ( رومیو و ژوبر و نقش آنها در تاریخ این دوره ایران ) و غیره بسیار است که برای جلوگیری از تطویل کلام از ذکر آن خودداری شد.

۳) مطالعه این کتاب هم شیرین است و هم تلخ. شیرین هم از این جهت که این کتاب صرف خاطره گویی یک سیاستمدار و یا صرف تاریخ دیپلماسی نیست بلکه مجموعه‌ای از خاطره، تاریخ نگاری و ذکر داستان‌هایی جالب است و هم به این دلیل که در برخی موارد از ایرانیان بسیار تمجید کرده است. مثلا در مورد اعتماد به ایرانیان می‌گوید: «دوستانی بهتر، حقیقی‌تر و مهربان‌تر از ایرانیان وجود ندارد و هنگامی که اعتماد و رازداری لازم باشد، ناامیدتان نمی‌کنند.» اما تلخ است از این جهت که از تملق‌گویی ایرانیان، تعارف بیش از حد آنها که «این تصور را در ذهن خارجی متبادر می‌سازد که ایرانی‌ها انسان‌هایی نوکرصفت و فرومایه هستند» به شدت شکوه می‌کند. از میرزا بزرگ قائم مقام فراهانی به گونه‌ای صحبت می‌کند که گویی دست‌پرورده و مطیع انگلستان است، از فرومایگی و چاپلوسی درباریان سخن می‌گوید، تلخ است چون شرح مصائب و عقب‌ماندگی‌های ایران است و... اما به هر حال کتابی است با ترجمه‌ای سلیس و روان که از سوی یک دیپلمات انگلیسی نوشته شده و برای کسانی که در جست‌وجو و بررسی تاریخ قاجار هستند کتابی است بس جالب و خواندنی.

محمد حسین باقی



همچنین مشاهده کنید