یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
مجله ویستا

شعر کودکانه درباره عید مبعث شعر در مورد مبعث پیامبر کودکانه


شعر کودکانه درباره عید مبعث شعر در مورد مبعث پیامبر کودکانه

شعر کودکانه درباره عید مبعث به مناسبت عید مبعث, چند قطعه شعر درباره مبعث پیامبر برای کودکان گردآوری کرده ایم که در زیر آمده اند شعر و ادبیات زبانی است که به کمک آن می توانیم مفاهیم عمیق دینی را در ذهن کودکانمان رشد دهیم

شعر کودکانه درباره عید مبعث

گوشه غار حرا

هست مشغول نماز

می شود درهای عرش

سوی او آهسته باز

غار را پر می کند

ناگهان فرمان وحی

با طراوت می شود

قلبش از باران وحی

باز می گردد به شهر

بر لبش پیغام دوست

می رود تا پر کند

شهر را از نام دوست

شعر کودکانه درباره مبعث پیامبر

یا محمد با کتاب آسمانی آمدی

یا محمد با پیام مهربانی آمدی

دین تو راه نجات از ظلمت است

یا محمد جان من قربان تو

شد چراغ راه من قرآن تو

شعر کودکانه در مورد عید مبعث

آن شب ستاره

تا صبح بارید

روشن تر از پیش

مهتاب تابید

دنیا لباسی

از نور پوشید

قلب ملائک

از شوق جوشید

روی زمین شد

مانند گلشن

از نور شب شد

چون روز روشن

آن نور و گل ها

آن شور و غوغا

آن شب برایم

شد یک معما

تا صبح آن شب

جشنی به پا بود

سرچشمه ی نور

غار حرا بود

زیرا در آن شب

پیغمبر ما

از جانب حق

شد رهبر ما

شعر کودکانه در مورد بعثت پیامبر

احمد مرسل آن چراع جهان

رحمت عالم آشکار و نهان

آمد از رب سوی زمین عرب

چشمه زندگانی اندر لب

هم عرب هم عجم مسخّر او

لقمه خواهان رحمت در او

در جهانی فکنده آوازه

با خود آورده سنّتی تازه

دین بدو یافت زینت و رونق

زانکه زو یافت خلق راه به حق

سخن او برد تو را به بهشت

ادب او رهاندت ز کنشت

دل پر درد را که نیرو نیست

هیچ تیماردار چون او نیست

بر تو از نفس تو رحیم تر است

در شفاعت از آن کریم تر است

از کرم، نزهوا و نزهوسی

مهربانتر ز تست بر تو بسی

گر تو خواهی که گردی او را یار

از حرام و سفاح دست بدار

در حریم وی ای سلامت جوی

شرم دار از حرام و دست بشوی

ای فرو مانده زاروار و خجل

در حجیم تن و جهنم دل

گر تو را دیده هست و بینایی

چون ز دوزخ سبک برون نایی؟

پاک شو، پاک، رستی از دوزخ

کو رهاند ترا از آن برزخ

خاک او باش و پادشاهی کن

آن او باش و هر چه خواهی کن

تا به حشر ای دل ار ثنا گفتی

همه گفتی چو مصطفی گفتی

شمع بود آن همای فرخنده

از درون سوز و از برون خنده

گنج همسایه بد دل پاکش

رنج سایه نبود بر خاکش