سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
رفتار شما می تواند همسرتان را افسرده کند

شما چرا ازدواج کردهاید؟ برای رفع تنهایی؟ برای کاملتر شدن؟ برای بهره بردن از نعمت همراهی یک همسفر در سفر زندگی؟ برای بچهدار شدن؟ و ... ازدواج شما هر دلیلی که داشته باشد، نباید اجازه بدهید گذر زمان و روزمرگیهای زندگی، شما را از عشق و علاقه و انگیزههای نخستینتان دور کند...
باید از رابطهتان مراقبت کنید و آن را مثل یک طفل کوچک پرورش دهید تا بزرگ شود و ریشههایش محکم شود. اگر از رابطهتان غافل شوید، نه تنها از همسرتان دور میافتید؛ بلکه به اهداف و لذتهایی که در پی آن بودهاید نیز نخواهید رسید. شاید هم روزی چشم باز کنید و ببینید که انگار یکدیگر را نمیشناسید و آنقدر از هم دور شدهاید که در طلاقی غیررسمی به سر میبرید. داستان این هفته ما قصه غفلت کردن همسران از یکدیگر است؛ داستان زندگی زن و شوهری که خود را از فرصت زندگیدر کنار هم و لذت بردن از زندگی محروم کردهاند؛ خانمی که حتی درباره چیدمان وسایل خانه هم حق اظهارنظر ندارد و همسرش مجال ابراز عقیده به او نمیدهد. آنها هیچ حرف مشترکی با هم ندارند و اگر هم کلامی بین آنها رد و بدل میشود، نیش و کنایه است و ناسزا. «داستان زندگی» این هفته را از زبان خواهری میشنوید که میکوشد خواهرش را از افسردگی و نابودی نجات دهد. او از کارشناسان «سلامت» (دکتر صمیمیِ روانپزشک و دکتر بهرامیِ روانشناس) خواسته است تا در مورد زندگی خواهرش اظهارنظر کنند؛ شاید بتوان این زندگی نیمهویران را از لبه پرتگاه نجات داد.
● داستان این هفته
۳ جلسه است که خواهرم را مخفیانه به مطب روانپزشکی میبرم. میگویند او افسردگی گرفته. عامل افسرده شدنش هم شوهرش است. شوهرش او را به انزوا کشانده. خواهرم حتی اجازه ندارد به سلیقه خودش یک گلدان یا قالیچه را در خانهاش جابهجا کند. اگر هم به توصیه ما تغییری در چیدمان وسایل خانهاش ایجاد کند، همسرش به محض رسیدن به خانه، همه چیز را به همان جاهای قبلی که مدنظر خودش بوده، برمیگرداند! او در هیچ موردی اجازه نمیدهد که خواهرم حس کند برای خودش، حق رای دارد و این، او را به انزوا و افسردگی کشانده. خواهرم حتی در نوع لباس پوشیدنش هم نمیتواند بدون نظر او عمل کند. انگار رسما بیمار شده. چه کمکی از دست من برمیآید؟ اگر همسرش متوجه شود که او را برای درمان به مطب روانپزشک میبرم، نمیدانم چه عکسالعملی نشان میدهد؟ لطفا شما مرا راهنمایی کنید.
● نظر روانشناس
دکتر بدریالسادات بهرامی/ مشاور خانواده
خودشیفتهها اعتمادبهنفس همسرشان را نابود میکنند!
گروهی از همسران هستند که چنین رفتاری را با یکدیگر انجام میدهند و با این کار، کمکم اعتمادبهنفس یکدیگر را میگیرند. یکی از این گروهها خودشیفتهها هستند. آنها به نظر خودشان بهترین سلیقه را دارند و جزو آدمهای بیعیب و نقص هستند و اعتقاد و نظر دیگران را در رده پایینتری از خود میپندارند. آنها طوری رفتار میکنند که حس اعتمادبهنفس طرف مقابل را میگیرند. اتفاقی که به مرور میافتد این است که چون خانم اعتمادبهنفس خود را از دست میدهد، تمام مسوولیتهایش ناخودآگاه بر دوش همسرش میافتد. شاید آنها از اول چنین قصدی را نداشتند و نمیدانستند با این رفتارها به جای اینکه همراه هم شوند، نقش آواری را بازی میکنند که بر سرشان خراب میشود.
وقتی شما در هیچ کاری نظر همسرتان را نمیپرسید و عقیده او را بیاهمیت جلوه میدهید، او را به کسی تبدیل میکنید که حتی در کماهمیتترین کارها و مسایل شخصیاش به شما وابسته میشود. او در مورد اینکه چه لباسی را باید بپوشد و از کدام مسیر به محل خرید یا کار برود، بدون نظر شوهرش قادر به تصمیمگیری نیست. پس با این رفتار غلط، اولین اتفاق تغییر نقش همسران از همراه بودن به آوار بودن و یک بار اضافی بودن است که بر دوش دیگری قرار میگیرد.
اتفاق دوم این است که اعتمادبهنفس زن گرفته میشود و اتفاق سوم که بسیار حایز اهمیت است، ضرری است که متوجه شوهر میشود. او به خاطر این رفتار غلط، نه فقط به همسرش آسیب رسانده؛ بلکه خود نیز متضرر شده است. در واقع، او خود را از توانمندیها و افکار سازنده همسر خود محروم میکند.
برای پیشگیری از وقوع چنین اتفاقاتی، اگر شما با همسری زندگی میکنید که چنین عقایدی دارد و به قول ما به «نشانگان عقلکلی» مبتلاست، باید به او هشدار دهید که: «عزیزم! رفتار تو و طرز فکرت منطقی نیست. خودت را از افکار و توانمندیهای من محروم نکن. تو مرا انتخاب کردی و افکار و رفتار من را مورد پسند خود قرار دادی...» به او یادآور شوید که در غیر این صورت، اگر تنها زندگی میکردی، برایت بهتر بود و لازم نبود من و مسوولیتهایم را مثل یک آوار روی کولات بگیری.
با او به روشنی صحبت کنید: «عزیزم! اینکه تو فکر میکنی عقلکل هستی، منطقی نیست. ما باید از نقطهنظرات و افکار و زاویه دید هم بهرهمند شویم. اینکه بگویی من بهترینام و من بهتر فکر میکنم، منطقی نیست؛ چون هر کسی نقاط قوت و ضعفی دارد.»
در موازات چنین هشدارها و زنگ خطری که لازم است همسران به موقع به یکدیگر در چنین مواردی بدهند، لازم است به خود تمریناتی بدهند که اعتمادبهنفسشان را بالا ببرند و فرصتهایی را ایجاد کنند که نظرات هر ۲ بهطور مساوی و منطقی اعمال شود. کسی که تازه ازدواج کرده و در اعمال و رفتار یا طرزفکر همسرش چنین مواردی را میبیند، به راحتی میتواند با این قبیل توصیهها از بهوجود آمدن مشکل پیشگیری کند. اما برای این خانم قطعا سختتر است که از حالا و پس از این بیتوجهی طولانیمدت و غفلت از رابطهای که همواره نیازمند مراقبت است، بتواند راهکارهای توصیهشده را اجرا کند.
تاکید میکنم که این خانم باید برای به دست آوردن فرصتهایی که روزی دو دستی آنها را تقدیم شوهرش کرده، تلاش کند. او در اوایل ازدواجش میتوانست با یک گفتوگوی دوستانه به این مساله فیصله بدهد اما حالا باید به شوهرش ثابت کند که با گرفتن اعتمادبهنفس او، بار مسوولیت خودش مضاعف میشود و در طولانیمدت از این وضعیت خسته خواهد شد. در این زندگیها معمولا بچهها یک والد دارند؛ یا فقط پدر یا فقط مادر! والد دیگر کاراییهای خود را از دست داده و حتی نمیتواند به امور خودش بپردازد. پدر تدبیر را از مادر گرفته و بچهها را از وجود مادر، بهعنوان عضوی نافذ و موثر محروم کرده است.
همسر این خانم رگههایی از خودشیفتگی یا مشکلاتی دیگر از بیماریها و اختلالات را دارد و به قول ما به نشانگان عقلکل مبتلاست. نمیتوان این موضوع را عنوان کرد که شوهر او از ابتدا با این شیوه ناصحیح رفتار کرده است و همه تقصیرها بر گردن اوست. خانم هم مقصر بوده؛ چون اگر کمی دقت کنید، میبینید همه زن و شوهرهای جوان اوایل زندگی مشترکشان حتی در کوچکترین انتخابهایشان نظر یکدیگر را میپرسند و با رودربایستی به هم تعارف میکنند که: «هرچه تو بگویی!... هرچه تو بخواهی، من هم همان را میپسندم!»
پس نمیتوان گفت این خانم مقصر نبوده است. به نظر میرسد این خانم از روز اول رابطه رفتاری منفعل و خنثی داشته است. حالا میخواهد حق خود را بگیرد و نظر خود را اعمال کند اما چون فرصت آن را از دست داده با چنین مشکلاتی مواجه شده است. اما نباید باز هم خنثی عمل کند. لازم است با همسرش صحبت کند و کمکم زمانی را بهعنوان ضربالاجل مشخص کند؛ به این صورت که مثلا یک هفته این گلدان را در این قسمت از خانه میگذاریم که به نظر من زیبا میرسد. گمان نکنم با این یک هفته مشکلی پیش آید. این همه مدت، نظر تو بوده. بیا یک هفته هم سلیقه مرا امتحان کن. اگر حس میکنید یک هفته زمان زیادی است، ۲ روز را بهعنوان زمان پیشنهادی در نظر بگیرید تا همسرتان بداند هیچ اتفاقی نمیافتد و باید این فرصت را به شما هم بدهد.
برای ارائه راهحل درست و برای پیشگیری از چنین اوضاع ناخوشایندی لازم است چند حالت را در نظر بگیریم. پایههای اولیه فکری و رشد شخصیتی در خانواده است پس توصیه اول را به والدین دارم.
توصیهام به پدر و مادرها این است که با بچههایتان بهگونهای رفتار کنید که اعتمادبهنفس آنها تقویت شود. اعتمادبهنفس، موتور محرکه ماست. اگر این عامل را نداشته باشیم، موفقیت را هرگز به دست نمیآوریم. والدین باید از امر و نهیهای بیجهت به بچهها بپرهیزند و تذکرات بیمورد ندهند. باید به بچهها فرصت بدهند تا مسوولیتهایی را که بر عهدهشان گذاشته میشود به نحوی صحیح انجام دهند و از فرصتهای زندگی درس بیاموزند. اگر قرار باشد به قول معروف لقمه حاضرآماده را همیشه در اختیار بچهها بگذارید آنها مهارت لازم را برای زندگی به دست نمیآورند. بچههایی که اعتمادبهنفس کمی دارند چون مدام به پدر و مادر خود وابسته بودهاند در زندگی مشترک زناشویی هم به همسر خود وابسته میشوند و از اعتمادبهنفس کافی برخوردار نخواهند بود.
در حالت دوم، اگر فرض را بر این بگذاریم که بچهها با اعتمادبهنفس درست و کافی پرورش یافتهاند (یعنی پدر و مادر خوبی داشتند) و حالا وارد زندگی مشترک شدهاند، توصیهام این است که اگر همسرتان نظر شما را درباره چیزی جویا میشود، حتما اظهارنظر کنید و گمان نکنید واگذاری حق اظهارنظر به معنای احترام یا علاقه است. او با این کار شما به مرور درمییابد در کنار خودش همسری ندارد که در تعامل با او باشد. نظر دادن شما، او را خوشحال میکند؛ چون از همراهی و تعامل با شما لذت میبرد.
در حالت سوم، فرض بر این است که شما اعتمادبهنفس خوبی دارید و از فرصت اظهارنظر و حقوق خود استفاده میکنید اما همسر شما اصرار دارد که بهتر از همه است و به نوعی به خودشیفتگی مبتلاست. حالا باید چه کار کنید؟ سعی کنید فرصت را به نفع خودتان از او بگیرید و با زبان خوش، اینگونه قانعاش کنید که ما بهتر است از این اتفاق خوب که با هم هستیم، کمال استفاده را ببریم و از استعدادهای یکدیگر بهرهمند شویم. اگر تو این فرصت را از من بگیری، همیشه از استعدادها و توانمندیهای من محروم میشوی. با استفاده از استدلالهای عاطفی از یک فرد خودشیفته باید فرصتها را بگیرید و از آن به نفع خود استفاده کنید.
به تنهایی زندگی را اداره کردن، باعث خسته و فرسودهشدن فرد در طول زندگی میشود. به همین خاطر دوست دارد که همسرش نیز با او همراهی کند. به همین دلیل بهتر است در طول مراجعه به مشاور، همسر فرد نیز در جریان قرار داشته باشد و مشاور از کمک او نیز برای درمان بهتر کمک بگیرد. فرد تحت درمان هم باید بداند که دوباره اعتمادبهنفس ازدست رفته را به دست خواهد آورد و در زندگی تلاش کند که از ایدههای خودش نیز بهره بگیرد. ابتدا باید از موضوعهای کوچک شروع کند مانند مثال دکوراسیون و گلدان که اشاره کردم. کمکم عنان تصمیمگیریها را در موارد بزرگتر بهدست بگیرد.
● نظر روانپزشک
دکتر سید مهدی صمیمی اردستانی/ روانپزشک ، عضو دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
مشکل این خانم مسالهای چندوجهی است
وقتی نام بیماری افسردگی را میشنویم باید بدانیم که این بیماری طیف بسیار وسیعی دارد و اینکه گفته شده خانمی به دنبال استرس خانوادگی، دچار افسردگی شده است؛ برای بحث ما کافی نیست و با این توضیح مختصر نمیتوان حدس زد که این افسردگی از نوع شدید است یا خفیف. شاید حتی بتوان نام یک بیماری دیگر را بر آن نهاد. به هر حال، فردی که به دنبال رفتارهای نامناسب همسرش به این حالت دچار شده است، در ابتدای امر باید این مساله را مدنظر داشته باشد که چه مقدار از افسردگیاش تحت تاثیر عوامل درونی و چه مقدارش تحت تاثیر شرایط کنونی زندگیاش است.
گاهی اوقات افراد در اثر استرسهای درونی خود دچار افسردگی میشوند. به عبارتی، از قبل، زمینه افسردگی در این افراد وجود دارد و عامل محیطی باعث تشدید افسردگی آنها میشود. گاهی در موارد مشابه دیدهایم که این افسردگیها زمینهای بوده و به نوعی تحتتاثیر عوامل درونی بودند تا بیرونی. پس نباید پیشداوری کرد. اگرچه ضروری است که خود فرد و اطرافیان استرسهای بیرونی را تا آنجا که میتوانند کاهش دهند اما از طرفی هم لازم است که بررسی تخصصی صورت گیرد .حتی در این مورد باید ذکر کنم که حذف تمامی عوامل درونی و بیرونی در اختیار شخص یا روانپزشک نیست. مشکل این خانم مسالهای چندوجهی است.
شاید شما تصور کنید افسردگی افراد به دنبال بدرفتاری یا محدودیتهای افراطی همسرشان صورت میگیرد اما اغلب اوقات نمیتوانیم قانون کلی را در این مورد مطرح کنیم؛ ولواینکه در این موارد، استفاده از دارو بتواند در بهبودی فرد افسرده موثر باشد. نکته مهمی که باید به آن اشاره کنم، این است که در برخی موارد، با اصلاح شرایط خانوادگی و رفع استرسها ممکن است مساله افسردگی فرد سریعا برطرف نشود و او نیاز به مصرف دارو داشته باشد. به همین دلیل، برنامهریزی درمانی همیشه بر اساس این حدس نیست که چون شرایط نامناسب خانوادگی وجود دارد، حتما باید در ابتدای امر این شرایط اصلاح شود یا اینکه حمایت خانوادگی خاصی را به وجود بیاوریم. گاهی در این شرایط مصرف دارو میتواند نقش اصلی را در بهبود وضعیت فرد داشته باشد.
در مورد رفتار بیمارگونه شوهر این خانم در قبال شریک زندگی نیز باید بگویم که این امر میتواند نشانهای از یک بیماری باشد که طیف گستردهای از بیماریهای روانپزشکی مانند وسواس، بدبینی، بداخلاقی یا حتی یک اختلال شخصیتی را در بر میگیرد. این رفتار در قبال خانواده در شرایط کنونی اجتماع یک رفتار خارج از عرف محسوب میشود. همسر ایشان قطعا باید به پزشک مراجعه کند تا از نظر سلامت روانی مورد بررسی قرار گیرد.
توصیه من این است که در این شرایط، خانواده این خانم باید علاوه بر نقش حمایتی، یک ارتباط عاطفی عمیق با این خانم برقرار کنند و شرایطی را ایجاد کنند که او بتواند روند درمانیاش را تحت نظر یک روانپزشک ادامه دهد. خانواده این خانم میتوانند با صحبت، همسر ایشان را متقاعد کند تا هم خودش به روانپزشک یا مشاور مراجعه کند و هم برای درمان همسرش به او کمک کند. هرچند که بدون کمک خانواده یا حتی کسب اجازه از همسر این خانم بهعنوان فرد بالغ و بزرگسال خودش میتواند بدون اجازه همسرش برای درمان خود یا حتی مشاوره گرفتن اقدام کند. خانواده وی میتوانند شرایطی را فراهم کنند که امکان استفاده از درمان را داشته باشد یعنی اگر از لحاظ مادی برای مراجعه به پزشک مشکل دارد با فراهم کردن هزینه درمانی پشتوانهای برای وی باشند.
اگر بر فرض محال شوهر این خانم مانع این شود که او به روانپزشک یا مشاور مراجعه کند در نهایت این خانم میتواند از طریق قانون اقدام کند. اگر فردی اجازه ندهد شخصی که کسالت و بیماری دارد یا به نوعی احساس بیماری میکند به پزشک مراجعه کند، برخلاف حقوق شهروندی عمل کرده است. البته پیگیری از طریق قانون محدودیت خاصی برای خودش دارد و ممکن است به درگیری یا مشاجرههای خانوادگی منجر شود. بنابراین بهتر است قبل از فکر کردن به این روش تمامی جوانب را در نظر گرفت به طوری که شرایط بدتر از شرایط موجود نشود. در عین حال، در خصوص رفتار متقابل این خانم با همسرش نمیتوان توصیه کرد که برای گرفتن حق خود پافشاری کند. ممکن است این عمل نیز به تنشهای خانوادگی و در نهایت به طلاق منجر شود.
گاهی اوقات گذشتن از آنچه که بهطور مسلم حق ماست یک نوع تعادل است و نوعی تطابق محسوب میشود. بنابراین نمیتوان به اینگونه افراد یک نسخه از پیش نوشته داد و گفت که باید حتما پافشاری کنند؛ زیرا ممکن است این کار به صلاح فرد نباشد.
به همین دلیل به افرادی که دچار این نوع افسردگی شدهاند توصیه میکنم از روشهایی که ذکر شد، حتما بهره ببرند و سعی کنند با جلب رضایت همسر خود، راهکارهای درمانی و انطباقی را امتحان کنند و در ابتدای امر، مقابل هم گارد نگیرند؛ چون مقابله آنها ممکن است به قیمت گزافی برایشان تمام شود.
الهه رضائیان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست