سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

رمزگشایی از هویتِ انسان


رمزگشایی از هویتِ انسان

نگاهی به کتاب شهر شیشه ای

البته در این‌که دوستداران ادبیات مدرن جهان، باید و بهتر است تمام آثار «پُل اُستر»،نویسندة معاصر و شهیر آمریکایی را بخوانند شکی نیست اما برخی از کتاب‌های استر، از مهم‌ترین آثار داستانی امروزند که نمی‌توان به هیچ‌وجه از آنها گذشت.از جمله رمان «شهر شیشه‌ای» که در واقع آغازی است بر مجموعه «سه‌گانه نیویورک».دو کتاب دیگر با عناوین «ارواح» و «اتاق دربسته»،این سه‌گانه را تکمیل می‌کنند.ویژگی عمده نوشته‌های اُستر،فضای جست‌وجوگرانه و کارآگاهی رمان‌های اوست که به طور معمول، داستان‌هایش را در فضایی ضدمعما روایت می‌کند و از این طریق، به کشف و شناخت هویت انسان می‌رسد.

رد پای این خصیصه را می‌توان در بیشتر نوشته‌های او مشاهده کرد.در هر جلد از سه‌گانه نیویورک،فضای ثابت تعقیب و گریز و رمزگشایی از آدم‌ها و مکان‌ها هویداست و تا حدودی یادآور آخرین رمان «چارلز بوکوفسکی» یعنی «عامه‌پسند» است.در «شهر شیشه‌ای»،که به طور مشخص به ایالت «نیویورک» اشاره دارد، با یک معمای پیچیده و جذاب مواجهیم.نویسنده مثل همیشه بیشترین بهره را از عنصر اتفاق برده است.شخصی به «دانیل کویین» تلفن می‌کند و می‌خواهد با «پل اُستر» حرف بزند. بدین‌شکل نویسنده کتاب اصلی،دایره وسیعی از افرادی با هویت‌های گوناگون خلق می‌کند و این ماجرا زمانی پیچیده‌تر می‌شود که کویین خود را «پُل اُستر» معرفی می‌کند.جالب این‌که او به هیچ‌وجه کسی که خود را به جای او معرفی کرده،نمی‌شناسد. به دلیل زاویه دید اُستر نویسنده در کتابش و تغییر مداوم پرسوناژ اصلی داستان، بازگویی قصه برای معرفی کار ساده‌ای نیست.در واقع هیچ تعادلی میان اُستر،که نام او بر جلد کتاب است با نویسنده حقیقی که همان شخص نیست،وجود ندارد.می‌شود صفحه‌های زیادی درباره رمان «شهر شیشه‌ای» نوشت اما هرچقدر هم کاغذ سیاه کنیم، باز اصل موضوع ناگفته می‌مانَد و این نه از ضعف معرفی و بازگویی ما،که در حقیقت خاصیت نوشته‌های اُستر است.

زیرا به تعداد تک‌تک خواننده‌های این کتاب، برداشت‌های گوناگونی وجود خواهد داشت. برای خواندن کتابی با این ویژگی‌ها باید هوشی به اندازه یک کارآگاه خصوصی زبردست داشته باشید.او حتی این هزارتوی روایی را در رمانی نظیر«تیمبوکتو» که شخصیت اصلی آن یک سگ ولگرد است، به کار می‌گیرد.نشانه‌هایی که اُستر در کتاب خود برای خواننده به‌جا می‌گذارد، بسیار جالب و سرگرم‌کننده است.کُدها مانند رمزهای یک بازی می‌مانند. درست عین نشانه‌هایی که کویین در این رمان و در پیاده‌روی‌هایش کشف می‌کند و منجر به رمزگشایی از آن کلمه‌های جادویی می‌شود:The Tower Of Babel، به معنای برج بابل.مخاطب ناگهان به خود می‌آید و می‌بیند دقیقه‌هایی طولانی به حروف انگلیسی و نقشه‌هایی که کویین از محله‌ها و خیابان‌های شهر خود تهیه کرده،زل زده است،چراکه هیچ‌کدام از ما عادت نداریم یکباره وسط رمانی که می‌خوانیم با شکل‌های عجیب و غریب و علامت‌های ضرب‌درخورده مواجه شویم.انگار ما هم با کویین در این کشف رمز و ماجراجویی شریک می‌شویم.از دیگر علامت‌های مشخص اُستر و شخصیت‌های آثار او،دفترچه قرمزرنگ است. بیشتر شخصیت‌های کتاب‌های اُستر،نویسنده‌اند ولی نویسندگی برای آنها به شناخت ما از نوشتن ختم نمی‌شود بلکه از آن هم فراتر می‌رود و افراد از وقایع‌نگاری‌های روزمره نیز می‌گذرند تا شاید آفرینش ادبی حقیرشان را در ابعاد هستی گسترش دهند.

به زبان ساده‌تر یعنی زمانی عمل نوشتن تحقق می‌پذیرد که فرد درمی‌یابد تنها نگارندة وقایع زندگی خویش نیست.حُسن نوشته‌های اُستر در این است که علاوه بر لذت‌بخشی مطالعه به خواننده، سرشار از نکته‌های آموزشی در باب نویسندگی و اطلاعات عمومی هستند.هر کتاب او،کارگاه فشرده‌ای است برای کسانی که رویای نویسنده‌شدن را در سر می‌پرورانند.شیوه روایت و توصیف‌ها، نحوة دیالوگ‌نویسی و شخصیت‌پردازی‌ها و جمله‌های نغزی که به عنوان یک متفکر و نویسندة اندیشمند و صاحب‌سبک،در کتاب‌های او می‌خوانیم، بی‌اندازه مهیج و غافلگیرکننده است.ضمن این‌که اُستر، نه تلاش می‌کند به سبک و سیاق رمان‌های کلاسیک و با اصول و قواعد آنها بنویسد و نه آنقدر سطحی و سردستی که خواننده را از لحن بازاری و عامیانة او بیزار کند.زبان قصه‌پردازی اُستر، زبانی مختص خود اوست که هر کتابخوان حرفه‌ای را سر ذوق می‌آورَد.رمان «شهر شیشه‌ای» هم از این قواعد مستثنا نیست.

بی‌شک شخصی که این رمان را می‌خواند، نمی‌تواند برابر مطالعة دنباله‌های دیگر اثر تاب بیاورد.هرچند رمان‌های «ارواح» و «اتاق دربسته» قدرت جذب و قوّت و گیرایی «شهر شیشه‌ای» را ندارند اما آنها نیز ویژگی‌های خاص خود را برای همراه‌کردن مخاطب دارا هستند.اگر دل‌تان برای خواندن اثری خیره‌کننده، با روبنای پلیسی و زیرساختی فلسفی لک زده، این رمان نویسندة پست‌مدرن آمریکایی بهترین انتخاب شما خواهد بود. بخش کوتاهی از فصل دوم کتاب را بخوانید: «ویرجینیا می‌گوید باید یاد بگیرم در جمع چه رفتاری داشته باشم اما گاهی دست خودم نیست و یکدفعه داد می‌زنم. اما خیلی دوست دارم بروم به پارک. درخت‌ها هستند و هوا و نور. همه‌ آنها خوبند؟ نه؟بله،کم‌کم حالم بهتر می‌شود.خودم می‌فهمم.حتی دکتر «ویشنگرادسکی» هم این را می‌گوید.می‌دانم هنوز عروسک خیمه‌شب‌بازی هستم.دست خودم نیست.نه،نه.دیگر نه اما گاهی فکر می‌کنم بالاخره بزرگ می‌شوم و آدم می‌شوم.حالا که هنوز پیتر استیلمن هستم.این اسم واقعی من نیست.مطمئن نیستم فردا چه کسی هستم.هر روز یک آغاز است و هر روز به دنیا می‌آیم.همه‌جا،حتی در تاریکی،امید را حس می‌کنم و وقتی بمیرم شاید بروم بهشت.»

احمدرضا حجارزاده