جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

روان نویس جدید


روان نویس جدید

ای بابا! مگه تازه تو رو نخریدم؟ چرا کمرنگ می نویسی؟ هنوز سه تا صفحه ننوشته خشک شدی؟! نکنه خودتو به مردن زدی یا شاید هم گرمازده شدی؟ ای روان نویس ناقلا. شاید می خواستی فقط باهات مشق …

ای بابا! مگه تازه تو رو نخریدم؟ چرا کمرنگ می نویسی؟ هنوز سه تا صفحه ننوشته خشک شدی؟! نکنه خودتو به مردن زدی یا شاید هم گرمازده شدی؟ ای روان نویس ناقلا. شاید می خواستی فقط باهات مشق بنویسم. اما تو رو خریدم تا هر وقت دلم گرفت منو همراهی کنی و با هم بریم توی باغ کلمات و کلمه های خوشگلو بچینم و بیاریم بچسبونیم به دفتر خاطره ها. تو به من کمک کنی تا کلماتو گم نکنم. ثبتشون کنم توی صفحه های خالی آخر دفترهای مشقم. حالا این کار تو معنی اش چیه؟ برای چی با من قهر کردی؟ شاید فکر می کنی جوهرت رو الکی به هدر می دم و حرفهام ارزش نوشتن نداره. کاشکی حرف می زدی و می گفتی که دردت چیه؟ شاید هم چون از نوع ارزون قیمت بودی خواستی بهم بگی هرچی پول بدی آش می خوری. یا اینکه ناراحت شدی گشتم و به مغازه دار گفتم که ارزونترینش رو بدین. تو هم طاقچه بالا انداختی و خودتو زدی به مریضی کمرنگ نوشتن. درسته که هر ارزونی بی علت نیست. اما این قدر چیزهای ارزون هستند که خیلی با ارزش تر از چیزهای گرونند. مثل گلاب که ارزونه اما از صد تا عطر گرون قیمت خوشبوتره. دوست داشتم با همه ارزونیت به اندازه اون روان نویس گرونه که خانم موسوی بهم هدیه داد کار می کردی. باهام همراهی می کردی و توی نوشته هامو شعرهام نقش داشتی. اون وقت حرفهای دلمو که یهو به ذهنم می آد و روی هر ورقی می نویسم رو با تو پاکنویس می کردم. اما اشتباه می کردم. حالا عیبی نداره یک کم استراحت کن شاید خسته ای. شاید دلت شکسته. آخه من اعتقاد دارم هر جامدی که انسان ها اونو می سازند روح داره. یک روح نامرئی. چون سازنده اون شیء با ذره ذره وجود و احساس اونو می سازه و از ساخته اش لذت می بره مثل خالق که از روح خودش توی جسم مخلوقش دمیده، حالا اگر مریضی انشاءالله خوب بشی و اگر داری می میری من تو رو دور نمی اندازم. می ذارمت کنار خودکارهای دیگه تا که احساس نکنی بی مصرفی و بدونم سه تا مطلب قشنگ رو تو برام تو دفترم نوشته ای.

فاطمه کشرانی

۱۵ساله- تهران

عضو تیم ادبی هنری مدرسه