دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

طهران زیبا, تهران زشت


طهران زیبا, تهران زشت

ماجرای ساخت فیلم «طهران, تهران» از سفارش شهرداری تهران آغاز شده است

ماجرای ساخت فیلم «طهران، تهران» از سفارش شهرداری تهران آغاز شده است. شهرداری تهران حدود ‌یک‌­سال پیش تصمیم گرفت سفارش ساخت یک فیلم ۳ اپیزودی درباره شهر تهران را به ۳ کارگردان باتجربه سینما پیشنهاد کند. داریوش مهرجویی، مهدی کرم‌پور (که با شهرداری هم در ارتباط بود)‌ و سیف‌­الله داد، کارگردان‌هایی بودند که برای ساخت این فیلم انتخاب شدند. درگذشت ناگهانی داد باعث شد این فیلم به یک فیلم ۲ اپیزودی تبدیل شود.

● روزهای آشنایی

اپیزود اول فیلم که به کارگردانی داریوش مهرجویی جلوی دوربین رفته است، سعی دارد در فضای امروز طهران نگاهی سنتی و اصیل را به نمایش بگذارد. سقف خانه قدیمی یک خانواده جوان درست در زمان تحویل سال روی سفره آنها می‌ریزد. خانواده برای آن که تا زمان شروع کارگرها و تعمیرخانه، زمان را بگذرانند صبح روز بعد برای حضور در گشت‌های روزانه شهرداری تهران سوار مینی‌بوسی می‌شوند که اتفاقا جمعی از زنان و مردان مسن یک خانه سالمندان اشرافی هم برای گشت روزانه تهران‌شناسی در آن هستند. گروه، خانواده جوان را می‌پذیرند و به عنوان مهمان با خود همراه می‌کنند. همین داستان ساده، آغاز تور زیبای تهران‌شناسی داریوش مهرجویی است. انگار مهرجویی مترصد چنین فرصتی بوده تا اینقدر مستقیم و بی‌واسطه بخش‌های مورد علاقه‌اش از شهر تهران را جلوی دوربین ببرد.

شاید در نظر اول چندان خوشایند به نظر نیاید که فیلمسازی چون مهرجویی گرفتار سفارش چنین سوژه‌ای با چنین شکل روایتی شده باشد. واقعیت هم این است که چنین اتفاقی روی نداده و در واقع مهرجویی هوشمندانه و با استفاده از سبک و شیوه شیک ایرانی‌اش در طهران، تهران به‌خوبی توانسته لحن و بیانی انسانی و اجتماعی را کنار روایت تاریخی شهر قرار دهد.

تمرکز، دقت و اصرار بر هر چه واقعی‌تر نشان دادن رویدادها و اتفاقات، فیلم مهرجویی را به روایتی نیمه‌مستند شبیه‌ کرده که داستان و ساختار داستانی در کنار آن شکل می‌گیرد و خودشان را در چارچوب مولفه‌های ساختاری و نیز لحن و فضای اثر به جنبه مستند آن تحمیل می‌کنند.

مهرجویی بلافاصله پس از ریختن آوار و تحویل سال نو، با روایتی شاد و با طراوت، سنت‌های اجتماعی را در شهر مورد پرداخت قرار می‌دهد و با حرکت‌های مدام دوربین و تحرک و پویایی سوژه‌هایش، میزانسن‌های جذاب دیدنی‌ را از لحظات حضور آدم‌های جامعه‌‌ای سنتی در کنار آدم‌هایی با سبک زندگی مدرن به روایت می‌گذارد. در میان این آدم‌ها،‌ زن و مرد پایین شهری و بچه‌هایشان در کنار پیرزن و پیرمرد عاشق ادبیات و پیرمرد فرنگ رفته و زن ساکن فرانسه و... حضور دارند، اما آنچه اهمیت دارد پرسه‌های شاد و با طراوت حضور آنها در کنار ساختمان‌ها و بناهای قدیم و جدید شهر است و این لحظات آنقدر زیبا و دلنشین جلوی دوربین مهرجویی قرار گرفته‌اند که هیچ‌گاه زشتی‌ها و آلودگی‌های شهر حتی به خاطرمان هم نمی‌آید.

در فیلم مهرجویی، دست‌کم برای دقایقی می‌توان جای همه زشتی‌های تهران را با شادی و طراوت ایرانی آن عوض کرد و از تماشای یک شهر و روح زندگی در آن لذت برد.

مهرجویی حتی زیبایی‌ها و جذابیت‌های معماری ایرانی را بارها و بارها به رخ می‌کشد. در جایی از فیلم معماری کاخ گلستان را با کاخ ورسای مقایسه می‌کند. در بخش‌هایی هم البته از شاهان قاجار انتقاد می‌کند؛ هرچند فیلم او روایتگر تاریخ نیست، اما در لحظاتی از آن شخصیت‌ها به زیبایی تمام در تاریخ پرسه می‌زنند و انگار در آن زندگی می‌کنند. به یاد بیاوریم صحنه زیبایی را که در آن زن و مرد مسن پس از قهری کوتاه،‌ زن و شوهر جوان داستان را میان خودشان واسطه می‌کنند و پس از آشتی بامزه‌شان، مرد شال گردن سفیدش را دور گردن مجسمه داخل کاخ می‌پیچد .بجز این زیبایی کار مهرجویی در ارتباط با حضور شخصیت‌های فیلمش در مکان‌های تاریخی در آن است که برای لحظاتی ساختمان‌ها و اشیای تاریخی را از آن هیبت خشک و سرد دور از دسترس خارج کرده و برای آدم‌های داستان و تماشاگرانش ملموس و دست‌یافتنی و زنده می‌کند. حتی در سکانس پایانی بازدید از موزه، گم شدن موقت کودکان و دویدن آنها در تالارهای کاخ بهانه‌ای می‌شود برای مرور بازیگوشانه تصاویر تاریخ از نگاه دوربین که به لحن و فضای کار هم طراوتی تازه می‌بخشد.

مهرجویی در این فیلم نه تنها گرفتار سفارش نشده است بلکه ‌ هوشمندانه و با استفاده از سبک و شیوه شیک ایرانی‌اش در طهران، تهران به خوبی توانسته لحن و بیانی انسانی و اجتماعی را کنار روایت تاریخی شهر قرار‌ دهد‌

مهرجویی در هیچ کجای فیلمش دست از این شیطنت برنمی‌دارد و علاقه‌اش به فضای سنتی شهری را حتی در اخلاق بازدید از برج میلاد، حضور در رستوران شیک و بالاخره در خانه سالمندان زیبا و بازسازی خانه آوار شده خانواده پایین‌ شهری بارها و بارها مورد تاکید قرار می‌دهد. هرچند میان این لحظات شیرین و دوست داشتنی، لحظاتی هم هست که کارگردان در آنها احساسات تماشاگرش را نیز تحریک می‌کند و قلقلک می‌دهد: به یاد بیاوریم سکانس انتظار پیرزنی از ساکنان خانه سالمندان را که به لحظه ورود دخترش و شادی پس از آن ختم می‌شود!

● سیم آخر

هرچقدر اپیزود اول با طراوت، شیرین و زیباست،‌ اپیزود دوم تلخ، سیاه و غم‌انگیز است. مهدی کرم‌پور در دومین اپیزود طهران، تهران، قصه‌ای امروزی را در شرایط حاضر و با محوریت حضور چند جوان تهرانی روایت می‌کند. هر چقدر که می‌شد اپیزود اول را ایرانی دید، اپیزود دوم به همان اندازه کاملا تهرانی است. به این معنا که شرایط و فضای حاکم بر آن را تنها در تهران می‌توان دید و مشاهده کرد.

هر اندازه که اپیزود اول از سطوح رویی روایت گذر می‌کند و به عمق وجوه مخاطب ایرانی‌اش نفوذ می‌کند، دومین اپیزود سطحی و آشنا و شعارگونه به نظر می‌رسد.

در اپیزود دوم طهران ـ تهران، داستان یک گروه موسیقی روایت می‌شود که نخستین کنسرت آنها درست یک ساعت پیش از آغاز و در میان استقبال مخاطبان جوانشان توسط افرادی ناشناس لغو می‌شود. اعضای گروه پس از درگیری با مامور پرخاشگر لغوکننده کنسرت، یکی یکی سالن را با حسرت ترک می‌کنند و به سراغ روایت تلخ زندگی‌شان در جامعه شهری مورد انتقاد کارگردان می‌روند.

دختر دانشجوی بی‌پول، نامزد پولدار و سردرگم، خواننده منع شده از کار، دختر جوان درگیر با پدر سنتی و بازاری، سرپرست عاشق موسیقی گروه و... هر یک به نوبت سالن را ترک می‌کنند و وارد شهری می‌شوند که چیزی جز دروغ و تاریکی و دود و ماشین در آن نیست؛ اما مهم‌ترین مساله‌ای که داستان این جوانان را با چالش اجتماعی مواجه می‌کند، تضاد قوانین و سنت‌های جامعه با خواست‌ها و آرزوها و علایق زندگی‌شان است. به همین علت یک دوراهی بر سر راه همه شخصیت‌ها گذاشته می‌شود؛ ماندن یا رفتن؟!

سرپرست گروه با وسوسه اسپانسر و حامی مالی گروهش برای اجرا در امارات مواجه می‌شود. یکی از پسرها علی‌رغم تصمیمی که برای خروج از کشور دارد با مخالفت قاطع نامزدش روبه‌روست، دختر جوان عضو گروه که برای ادامه تحصیل در کنسرواتوار موسیقی وین برنامه‌ریزی کرده به اصرار پدرش تنها مجاز به تحصیل درمحیط اسلامی کوالالامپور است و... . این همه آن چیزی است که در فیلم کرم‌پور بیان می‌شود و به تصویر درمی‌آید؛ اما واقعیت این است که چند سالی از تکراری شدن این سوژه‌های جوان‌پسند (صرف‌نظر از محتوای اجتماعی و امروزی آن)‌ می‌گذرد و برای بیان دوباره آن دست‌کم به شیوه و شکل اجرایی تازه نیاز است که متاسفانه در فیلم کرم‌پور این تازگی و پرهیز از تکرار وجود ندارد.

کرم‌پور، نگاه تلخ و واقع‌بینانه‌اش به جامعه شهری‌ را با پایانی تلخ‌تر و سیاه‌تر که به موازات مرگ یکی از شخصیت‌ها رقم می‌خورد، به سرانجام می‌رساند و یک کلیپ آرمانگرایانه و عاشقانه اجتماعی را فصل ختام‌ قرار می‌دهد.

بنابراین می‌توان گفت موضوع ساده فیلم مهرجویی با پرداختی خوب، دلنشین و دوست داشتنی از آب درآمده و سوژه مهم و بزرگ فیلم کرم‌پور با پرداختی سطحی و تکراری کاملا هدر رفته است.

مهدی نصیری