یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
روزی که قلب سینما ایستاد
نشستهای و به قرار فردا فکر میکنی؛ میاندیشی به ملاقات بزرگی که با خسرو شکیبایی داری و هنوزهم کمی مضطرب به نظر میرسی؛ البته کمی هم گیج هستی و باور اینکه فردا قرار است در میدان مصاحبه، اسطوره سینمایی یک نسل را با سوالات خود به بازگویی ناگفتهها سوق دهی کمی هیجان و احساس را در درونت شکل داده است. ناخودآگاه تصاویر بازیهای به یاد ماندنی اش در ذهنت شکل میگیرد. یادت میآید که او تا قبل از جاودانه شدن با نقشهامون، پلههای جاودانگی را درهمان مونولوگ طلایی تله تئاتر مدرس طی کرده بود. او همان مبارز انقلابی فیلم شکار است که در دوران گمنامیاش با دیگر ستاره سینمای پس از انقلاب یعنی پرویز پرستویی همراه شده بود. حتی یادت میآید که تصویر جاندارش درهامون تا چه میزان با خود واقعی اش مماس بود.
ازهامون گذر میکنی و به نقش ماندگارش در روزی روزگاری میرسی. برایت عجیب است که چگونه آن روشنفکر مستاصل به یک عیار بدل گشته است. تعجبت وقتی او را در کیمیا میبینی بیشتر میشود. او مرد از اسارت بازگشته ای است که دیگر از آن شور روزهای ابتدایی در او خبری نیست. البته وقتی به خانه سبز میرسی تصویر بازیگر شورانگیز دوباره در ذهنت بازسازی میشود. عجیب است که اسطورهات درهر نقشی درخشیده و با نگاه نابش آن نقش را صیقل داده است.
پس مطمئن میشوی از این گوهر نایاب میتوانی داشتههایی قیمتی برگیری و در تاریخ ثبت کنی. اما درآن دقایق، چیزی در ذهنت میگوید ازافکارت رها شو و تلویزیون را روشن کن. این کار را انجام میدهی و میبینی تیتراژ فیلم کیمیاست. خوشحال میشوی و به تماشای آن مینشینی. ناگاه زیرنویسی توجه تو را جلب میکند. باور این زیرنویس برایت سخت است زیرا مرگ خالق تمامی لحظههای قشنگی را به اطلاعت میرساند که تا دقایقی قبل به مرور هنرمندیهایش مشغول بودی. گریه امانت نمیدهد و به گوشه ای میروی تا از این غم مفری بیابی اما همه گریزگاهها بسته است و تو میمانی و یک حسرت جاودانه. حسرت از دست رفتن فرصتی طلایی برای همکلامی با گنج بی همتای بازیگری سینمای ایران و در آن لحظات فقط یک جمله به ذهنت میآید؛ روحش شاد.
آنچه در بالا نگاشتم شرح حال نگارنده در آن روز تلخی است که قلب سینما از کار افتاد و شاید تلخترین تجربه کاری بنده را بتوان درهمین مرگ ناگهانی خسرو شکیبایی ارزیابی کرد چرا که با دوندگیهای فراوان و تحقیقات جامع در خصوص کارنامه بازیگری این ستاره بی بدیل، مصاحبه ای را برای تاریخ ۲۹تیر ۱۳۸۷ هماهنگ کرده بودم و ضمن مروردقیق بیوگرافی و لیست آثار سینمایی، تلویزیونی و تئاتری اش و بازبینی مجدد آرشیو فیلمهای خسروشکیبایی که دو ماه زمان برد، آمادگی کامل را جهت انجام مصاحبه ای تخصصی و چالشی پیدا کردم. اما زیرنویسی که درهنگام پخش فیلم کیمیا خبر ناگوار درگذشت سوپراستار سینمای ایران را انعکاس میداد آب سردی بود بر تمامی فعالیت چندین ماهه ای که برای تکریم اسطوره بازیگری انجام داده بودم.
در واقع اشرافی که برکارنامه زنده یاد شکیبایی و اکبرعبدی داشتم مرا برای انجام گفتگویی چالش برانگیز با این دو هنریشه راغب ساخته بود و دوست داشتم با سوالاتی خودمانی، بخشی ازدرون غمزده خسرو خوبان و اکبرعبدی را به مخاطبانشان منعکس کنم؛ اما راست میگویند که چه زود دیرمیشود. ۲۸ تیر ۱۳۸۷ در واقع برایم تداعی گر ایستایی قلب تپنده سینماست. خدا بیامرزد خسرو شکیبایی را که هنوزصدای گرم و مهربانش را در پشت تلفن به یاد دارم. وقتی با یک عطوفت خاص و بزرگواری پیشنهاد گفتگوی بنده را قبول کرد و با راهنماییهایش انگیزهای مضاعف را برایم ایجاد کرد. درهر صورت حس حسرت و ناکامی در مصاحبه با خسرو شکیبایی همچنان آزارم میدهد و این آزار وقتی ملموستر میشود که ویترین مصاحبههایم با سینماگران شاخص را مرور میکنم و تنها نام شکیبایی در آن کم است. این تجربه تلخ سبب شد تا قدر فرصتها را بیشتر بدانم و وقتی متوجه شدم که دیگر بازیگر محبوب عمرم اکبرعبدی نیز در بستر بیماری است دیگر درنگ را جایز ندانستم. خواستم تا حداقل گفتگویی هرچند کوتاه با او داشته باشم تا آن حس حسرت دگربار تکرار نشود.
گلایه داشت از بی مهریهایی که به او شده بود. از بیمارستان که مرخص شد قول یک مصاحبه را از وی گرفتم و قرارشد تا در آینده ای نزدیک با او گفتگویی بگیرم. اما آن آینده نزدیک یک سال و نیم طول کشید و بالاخره در اسفندماه ۱۳۹۰توانستم تا مصاحبه ای با وی بگیرم.
گفتگویی که خودش اعتقاد داشت از بهترین مصاحبههایی است که انجام داده است و دو خاطره کاری من اگرچه تقابلی ملموس ازغم و شادی را دربردارند اما از اینکه درمصاحبه با اکبرعبدی یادی از خسرو خوبان شد و دوستی این دو بازیگر آشکار گشت، رضایت کامل دارم و ۱۱ اسفند ۱۳۹۰حتی در آینده نیز از ذهنم پاک نمیشود. روزی که قلب تپنده سینما حیات دوباره ای گرفت و اسطوره درگذشته سینمای ایران، تصویری ماندگار در کلام اکبرعبدی یافت.
نویسنده : نیما بهدادی مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست