سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

نابینای بینا


نابینای بینا

به رغم خوش نامی خاندان ابوالعلاء و ثروتمندی پدر و مادرش معلوم می شود كه زندگی ابوالعلاء مرفه نبوده است

ابوالعلاء – نامش ابوالعلاء احمد بن عبدالله بن سلیمان بن محمد است – كه در عصر روز جمعه ۲۷ ربیع‌الاول سال ۳۶۳ متولد شد. چون سه سال و نیم از عمرش گذشت به مرض آبله مبتلا گردید، چشم چپش نابینا شد و چشم راستش را سفیدی فرا گرفت. پیش از آن كه ششمین سال عمرش كامل شود یك باره قدرت بینایی خود را از دست داد. ابوالعلاء در معره بزرگ شد. ابتدا از پدر خود مقداری لغت و ادبیات و علم نحو آموخت و پس از آن علم حدیث را نزد گروهی از افراد خانواده‌اش فراگرفت. او در آغاز جوانی به حلب رفت و به تحصیل ادبیات و علم نحو پرداخت. آن گاه بسیاری از علوم دینی و عربی را كه میان ادباء و علمای آن زمان متدوال بود، از اندیشمندان مشهور حلب فراگرفت. ابوالعلاء به سال ۳۸۴ در بیست سالگی از حلب به معره بازگشت و بدون استاد سرگرم مطالعه و تحقیق شد و به شاعری پرداخت. پس از چندی مدیحه‌سرایی در نظرش ناپسند آمد و از آن پس شعر را فقط در مكاتبه با چند تن از دوستان ادیب خود و رثای گروهی از خویشانش به كار می‌گرفت. سرانجام منحصراً برای بیان وجدانیات محض از شعر استفاده می‌كرد.

به رغم خوش‌نامی خاندان ابوالعلاء و ثروتمندی پدر و مادرش معلوم می‌شود كه زندگی ابوالعلاء مرفه نبوده است. تا پدرش زنده بود سختی برای او ناچیز بوده است ولی پس از مرگ پدر نیازمند شد. مرگ پدر وی در سال ۳۹۵ در معره اتفاق افتاده است و ابوالعلاء در آن هنگام سی و دو ساله بوده است.

پس از آنكه پدر ابوالعلاء درگذشت دنیا از لحاظ مادی و روحی در معره بر او تنگ شد و آرزوی زیارت بغداد در اندیشه‌اش نیرو گرفت. وی در سال ۳۹۸ معره را به قصد بغداد ترك كرد ولی به بغداد نرسید مگر پس از گذشت ۳ ماه از سال ۳۹۹ در صورتی كه معمولاً سفر به بغداد یك ماه بیشتر طول نمی‌كشید. وی در این سفر با ناملایماتی روبه‌رو شد و در دهه‌ی آخر رمضان سال ۴۰۰ بغداد را ترك كرده و به معره بازگشت. پس از ورود از مرگ مادرش باخبر شد و بر فقدان او ناله‌ها كرد و این مصیبت نیز بر بدبینی او نسبت به دنیا افزود. چون در معره مستقر شد آنجا را برای زندگی مناسب ندید لذا از جدایی بغداد پشیمان شد. البته پریشانی او به علت فقر نبوده است؛ زیرا در آخر عمر دنیا به او رو كرده بود.

وی در پایان عمر زمینگیر و هنگام مرگ سه روز بستری شده و روز جمعه نیمه‌ی اول ربیع‌الاول به سال ۴۴۹ در معره زندگی را بدرود گفته است.

اگر بخواهیم عناصر شخصیتی ابوالعلاء را به طور خلاصه ذكر نماییم باید بگوییم وی دچار كوری زودرس بوده و همین باعث ایجاد بدبینی در وی گشته است. وی رنجور و لاغر اندام بوده و اگر بر این نقص كوری هم افزوده شود می‌توان علت ترك دنیا و اعراض از مردم و نفرت او را از زنان‌ تا اندازه‌ای دریافت. از بررسی تذكره‌ها معلوم می‌شود مصایب عمومی زیادی بر وی وارد شده و به سبب كوری مورد توهین و تحقیر بسیاری از مردم روزگارش واقع شده است. وی از لحاظ هوش و حافظه‌ی زیاد در عرب مانند ندارد و علاوه بر حافظه‌ی قوی نقادی واقعی نیز بوده است.

وی در اظهار عقیده‌ی خود مخصوصاً در لزومیات به حدی جسور بوده كه از توهین به صاحبان قدرت باك نداشته و هرگز هم شوخی نكرده است. با این همه در گفته‌هایش به «تقیه‌ی فكری» تمایل داشته است. دانستنی‌ها اولیه ابوالعلاء همان مطالبی است كه از پدر و استادانش قبل از بیست سالگی فراگرفته و شامل لغت و ادبیات و فقه بوده. پس از آن بدون استاد به مطالعه پرداخته است. از علم كلام و علوم عقلی آنچه تا روزگار او به عربی ترجمه شده بود بهره‌مند گردیده و بسیار شیفته‌ی فلسفه‌ی هندی و چینی بوده است.(۱)

● ابوالعلاء معری، خیام عرب

میان خیام و ابوالعلاء چند وجه تباین و چند وجه تشابه موجود است، ولی شباهت خیام به ابوالعلاء بیشتر از تباین با اوست، حتی اگر وجوه تباین آن دو را بررسی كنیم خواهیم دید كه مكتب فلسفی آنان در مورد زندگی بر یك پایه استوار است: مكتبی كه حكیم عربی از آن به انزوا و خانه‌نشینی تعبیر كرده و حكیم فارسی به كوشش برای به دست آوردن لذت و خوشی از راه شراب و عیش توجیه نموده است.

با آن كه در این جا مقصود ما بررسی شباهت خیام با ابوالعلاء است، ولی انصاف حكم می‌كند كه تباین افكار آن دو را نیز نشان دهیم. عمر خیام از دانشمندان درجه‌ی اول ریاضی و از علمای نجوم بوده است، در حالی كه به واسطه‌ی كوری برای ابوالعلاء ممكن نبوده تا به دانستن این علوم طمع كند. خیام زندگی توأم با خوشی را دوست داشته، شراب می‌خورده و عیش می‌كرده و مردم را نیز به شراب و شادمانی دعوت می‌نموده است: در مقابل، ابوالعلاء در كنج خانه به خود سخت می‌گرفته و از زندگی اجتماعی می‌گریخته و مردم را به بیهوده شمردن زندگی و فرار از آن، پند و اندرز می‌داده است.

اما شباهت خیام با ابوالعلاء بسیار زیاد است: هر دو شاعری هستند كه به انتقاد و تهكم چون و چرا متمایلند؛ شعر آن دو در پرده‌ای ضخیم از بدبینی پیچیده شده ولی ظاهر و باطن اشعارشان شامل یك فلسفه است. ابوالعلاء پس از آن كه دریافته زندگی، كالایی فریبنده است، از این كالا دل برگرفته و دست كشیده و مردم را از آن بر حذر داشته است. اما عمر خیام چیزی بهتر از آن ندیده، كه تا روزگاری كه برای هستی دلیلی بهتر و مهم‌تر از وجود خود ما پیدا نشود، از متاع و لذات زندگی بهره برگیرد و مردم را به بهره‌گیری از آن تشویق كند.

همچنین، خیام از لحاظ زندگی معنوی در مقابل ابوالعلا قرار گرفته است. زیرا هر دو از لحاظ عقیده نزد مردم متهم بوده‌اند. سهل‌انگاری خیام در انجام واجبات دینی مانند سهل‌انگاری ابوالعلا است. خیام به تمام مردم به یك چشم می‌نگرد و آقا را بر بنده و مرد را بر زن و مسجد را بر كلیسا ترجیح نمی‌دهد و در این قبیل امور با ابوالعلا همگام است.

در این جا نشانه‌های زیادی نیز گواه است كه خیام اشعار ابوالعلاء را مطالعه كرده و فلسفه و افكار او را در اشعار خود گنجانیده و بعضی از مضامین را به سبك ابوالعلاء بیان كرده است. این مطلب عجیب نیست، زیرا خیام زبان عربی را نیكو می‌دانسته و با این زبان كتاب نوشته و شعر سروده است.

آشكارترین عقیده‌ای كه عمر خیام از ابوالعلا گرفته عقیده‌ی او در مورد صراحی و جام است و این كه خاك این ظروف روزگاری جزئی از بدن انسانی بوده و دوباره به جسد دیگری منتقل می‌شود؛ بنابراین احترام رعایت آنها واجب است.

این حقیقت را خیام در رباعیات زیادی بیان داشته است كه در ترجمه‌ی مجموعه‌ای كه احمد صافی نجفی از رباعیات خیام كرده است، عدد آنها بیش از چهارده رباعی(۲) است (۱۲۰، ۱۴۰، ۲۰۵)

جامی است كه عقل‌آفرین می‌زندش

صد بوسه ز مهر بر جبین می‌زندش

این كوزه‌گر دهر چنین جام لطیف

می‌سازد و باز بر زمین می‌زند

بر كوزه‌گری پریر كردم گذری

از خاك همی نمود هر دم هنری

من دیدم اگر ندیده هر بی‌بصری

خاك پدرم در كف هر كوزه‌گری

آیا تمام اینها سخن ابوالعلاء نیست؟ آنجا كه می‌گوید:

۸۲۵- چه بسا مردمان كه خاك شده‌اند و كوزه‌گران گل آنان را برای ساختن ظرف زیر لگد می‌كوبند.

۸۲۶- شاید ظرفی كه از خاك آنها درست می‌شود برای خوردن و آشامیدن مورد استفاده‌ی دیگران واقع شود.

۸۲۷- این ظرف‌ها از شهری به شهر دیگر حمل می‌شود و یا بر آنان، زیرا پس از خاك شدن به غربت نیز دچار می‌گردند.

خیام به این اندازه قانع نیست، از تو خواهش می‌كند كه بر خاك آهسته قدم نه، زیرا این خاك روزی بدن انسانی یا مردمك چشم زیبارویی بوده است:

هر سبزه كه بر كنار جویی رسته است

گویی زلب فرشته‌خویی رسته است

پا بر سر هر سبزه بخواری ننهی

كان سبزه زخاك لاله‌رویی رسته است

این معنی را در شعر ابوالعلاء بنگر.

پی‌نوشتها:

۱) عقاید فلسفی ابوالعلاء، عمر فروخ، ترجمه حسین خدیو، ص ۲۶ تا ص ۴۴.

۲) این مقایسه به اعتماد ترجمه‌ی احمد صافی نجفی از رباعیات خیام (دمشق ۱۳۵۰ ه ق /۱۹۳۱ م) انجام شد و رباعیات انتخابی با شماره‌ی رباعی نقل شد نه شماره‌ی صفحه.

۳) عقاید فلسفی ابوالعلاء، عمر فروخ، مصحح، حسین خدیو، چاپ سوم، ۱۳۸۱، صص ۱۹۷و ۲۰۵.

منابع:

خیام‌شناسی، محمد مهدی فولادوند، تهران، ۱۳۸۲.

خیام شناخت، محسن فرزانه، تهران، ۱۳۵۲.

خیام پنداری، صدیقی نخجوانی، كانون انتشارات محمدی، چاپ دوم، ۱۳۲۰.

راز حافظ، موج سوم، محسن فرزانه، تهران، پیك فرهنگ، ۱۳۶۸.

دمی با خیام، علی دشتی، تهران، امیركبیر، ۱۳۴۸.

سندبادنامه، محمدبن محمد الظهیری السمرقندی، به اهتمام احمد آتش، استانبول، چاپخانه وزارت فرهنگ، سال ۱۹۴۸.

سیری در افكار علمی و فلسفی حكیم عمر خیام نیشابوری، جعفر آقایانی چاووشی، تهران، انجمن فلسفه ایران، ۱۳۵۸.

طربخانه، رباعیات حكیم و عمر خیام نیشابوری، یار احمد بن رشیدی تبریزی، تصحیح و مقدمه و تعلیقات استاد جلال‌الدین همایی، چاپ تابان، ۱۳۴۲.

عقاید فلسفی ابوالعلاء، عمر فروخ، ترجمه و تصحیح از حسین خدیو جم، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۸۱.

مقاله‌ی چند نكته درباره‌ی رباعیات خیام، پروین دخت مشهور، نشریه‌ی نامه‌ی پارسی، سال ۵، شماره‌ ۲.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید