چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
حرف دلنشین
روزی زنی روستایی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که از موتورسیکلت خود برای حمل و نقل کالا در شهر استفاده میکرد برای اولین بار همسرش را سوار موتورکرد.
زن با احتیاط سوار شد و از دستپاچگی و خجالت نمیدانست دستهایش را کجا بگذارد که شوهرش گفت:...
مرا بغل کن. زن پرسید: چه کار کنم؟ و وقتی متوجه حرف شوهرش شد صورتش از خجالت سرخ شد.در حالی که اشک چشمانش را خیس کرده بود دستانش را دور کمر شوهرش حلقه کرد تا از موتور نیفتد. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند، شوهرش با تعجب پرسید: چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیدهایم. زن جواب داد: دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمیکند. مرد همسرش را به خانه رساند، ولی به طور حتم هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ساده «مرا بغل کن» چقدر احساس خوشبختی را در دل همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است.
منبع: داستانک
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست