چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

مدرنیزه کردن بزرگترین ارتش جهان


مدرنیزه کردن بزرگترین ارتش جهان

چین در جستجوی قدرت نظامی

اهداف راهبردی چین برای دفاع از قدرت قاره ای خود با رشد منافع دریایی و الحاق تایوان تنظیم شده و البته بیشتر محافظه کارانه است تا توسعه طلبانه. چین به دنبال توسعه توانایی هایی همچون طرح نیروی محدود، دفاع پیرامونی و کنترل داخلی، هماهنگ با این اهداف است. با این حال، چین همان طور که ساختار نیروی خود را به خصوص در نیروی دریایی، با هدف دستیابی به این توانمندی ها تغییر می دهد، ممکن است ضمن ایجاد مشکلات پیچیده امنیتی در آسیای شرقی و افزایش ناپایداری منطقه ای، دیپلماسی اعتمادساز کنونی خود را نیز به خطر اندازد.

طی دهه گذشته، چین بطور مداوم در پی ایجاد یک ارتش تخصصی و مدرن بوده است. اما سئوال اینجا است که جمهوری خلق چین چه حجمی از قدرت نظامی را برای کشورش مطلوب می داند؟ اگرچه پاسخ این سئوال کاملاً روشن نیست، اما ابهامی که در انگیزه های این کشور برای مدرنیزه کردن «ارتش خلق چین» PLA وجود دارد، نگرانی ها و حتی اضطراب هایی را در رابطه با آینده صلح و ثبات در آسیای شرقی به وجود آورده است. برای مثال، چندی پیش گزارشی از سوی پنتاگون انتشار یافت، مبنی بر این که «ابهام های زیادی آینده چین را احاطه کرده است، به خصوص در زمینه گسترش نیروی نظامی چین و این که چگونه از این نیرو استفاده خواهد کرد... رهبران چین هنوز در مورد جزئیات اهداف و مواضع خود درباره مدرنیزه کردن توانمندی های نظامی، چیزی اعلام نکرده اند.»

نگاهی به آینده، با رویکردهایی متفاوت نشان می دهد که رهبران چین به چه میزان قدرت نظامی می اندیشند. یکی از گزینه ها این است که روی بدترین وضعیت تمرکز و فرض کنیم همه کشورها، از جمله چین، تمایل دارند متناسب با محدودیت های خارجی و منابع داخلی، تا حد ممکن قدرت نظامی خود را افزایش دهند. مطالعه نحوه ادراک تهدیدات رویکرد دیگری را ارائه می کند: پیگیری تغییرات در محیط امنیتی چین، به منظور شناسایی هسته مرکزی اقدامات این کشور برای نوسازی ارتش و ساختار نیروهای نظامی.

این مقاله به دنبال استفاده از یک روش سوم است، روشی که در متون چینی روی اصول نظامی پایه گذاری شده است. تحلیلگران، در دستیابی به اطلاعاتی که از مطالعه روی نیروهای مسلح چین به دست می آید، همواره با مشکلاتی روبرو بوده اند. طی یک دهه گذشته، منابع در دسترس در رابطه با دکترین نظامی چین، شامل متونی درباره راهبردها و عملیات ها، که برای تربیت افسران ارتش جمهوری خلق چین بکار رفته، رشد چشمگیری داشته است. این منابع، که بخشی از «انقلاب در امور تعلیماتی» ارتش جمهوری خلق چین هستند، ارزیابی اولیه اهداف راهبردی ملی چین را به همراه توانمندی ها و ساختار نیروی مورد نیاز برای دستیابی به این اهداف مجاز می شمارند.

چنین رویکردی طبیعتاً اهداف اعلام شده چین را در مقابل ارزش اسمی به خطر می اندازد. با این وجود، رویکرد مذکور مزایایی نیز برای ارزیابی مفاهیم مربوط به تلاش ها برای مدرنیزه کردن مداوم ارتش چین در بر دارد. این رویکرد به تحلیلگران اجازه می دهد تا تناسب اهداف راهبردی که در متون ارتش جمهوری خلق چین آمده را با توانایی نظامی مورد نیاز برای دستیابی به آن اهداف مورد ارزیابی قرار دهند. به این ترتیب، پیشروی چین به سوی نوسازی قابل پیگیری و ردیابی است. این رویکرد همچنین سیستمی پایه ای فراهم می کند که به واسطه آن می توان تغییرات بالقوه در خط سیر اصلاحات نظامی چین و همچنین تغییرات در اهداف و یا تحولات رخ داده در توانمندی ها و نیروهای گردآوری و اعزام شده را دنبال کرد.

بررسی این نوشته ها حکایت از آن دارد که اهداف چین برای استفاده از قدرت نظامی قاطعانه تر از بسیاری دیگر از سیاست هایی است که تحلیل گران از آن دم می زنند. این منابع نشان می دهد که اهداف راهبردی چین برای دفاع از قدرت قاره ای خود با رشد منافع دریایی و الحاق تایوان تنظیم شده و البته بیشتر محافظه کارانه است تا توسعه طلبانه. چین به دنبال توسعه توانایی هایی همچون طرح نیروی محدود، دفاع پیرامونی و کنترل داخلی، هماهنگ با این اهداف است. با این حال، چین همان طور که ساختار نیروی خود را به خصوص در نیروی دریایی، با هدف دستیابی به این توانمندی ها تغییر می دهد، ممکن است ضمن ایجاد مشکلات پیچیده امنیتی در آسیای شرقی و افزایش ناپایداری منطقه ای، دیپلماسی اعتمادساز کنونی خود را نیز به خطر اندازد.

● اهداف راهبردی چین

چرا چین مقدورات نظامی خود را مدرنیزه می کند؟ چین راهبرد نظامی فعلی خود را در سال ۱۹۹۳ تدوین کرده است. به دنبال عادی سازی روابط با اتحاد جماهیر شوروی و بعد نمایش مهمات جنگی و سلاح های ویژه حملات دقیق در جنگ خلیج فارس، رهبران چین به ارتش این کشور دستور دادند برای «نبرد های محلی در شرایط استفاده از تکنولوژی جدید و پیشرفته آماده باشند.» تدوین این راهبرد نظامی ریشه در باور رهبر بزرگ چین «دنگ شیائوپینگ» دارد، مبنی بر این که درگیری های محلی کوچک و متوسط بیش از یک جنگ بزرگ و جهانی، کشور چین را در این دنیای بزرگی که در کش و قوس رقابت دو ابرقدرت قرار دارد، تهدید می کند. مکتوبات و متون ارتش چین این درگیری های محلی را بسیار ناگهانی، شدید و مخرب توصیف می کند؛ بنابراین، لازم است پکن توانمندی های عملیاتی جدیدی را با تأکید بر عملیات مشترک، واکنش های سریع و حملات تهاجمی فراهم آورد تا مانع از بروز چنین جنگ هایی شود و یا در صورت بروز جنگ، بتواند پیروز میدان باشد.

"دیوید فینکلشتین"، تحلیل گر نظامی، آشکارا چنین استدلال می کند که چین فاقد یک سیستم اسناد ملی شبیه به اسناد راهبرد نظامی ملی ایالات متحده آمریکا است که بتواند راهبرد نظامی ملی خود را در آن طرح ریزی کند. با این وجود، سخنان رهبران چین، اسناد رسمی و متون ارتش خلق چین درباره دکترین نظامی پنج هدف راهبردی را مشخص می کنند که چین به دنبال آنها است تا از آن طریق قدرت نظامی خود را به عنوان ابزاری برای افزایش قدرت سیاسی و بین المللی، توسعه دهد: امنیت کشور، تمامیت ارضی، اتحاد ملی، امنیت دریایی و ثبات منطقه ای.

اهداف چندگانه چین برای استفاده از قدرت نظامی، تنوع در چالش های امنیتی این کشور را منعکس می کند. شاید با خامی فراوان، چین به دنبال یک نظام سیاسی اقتدارگرا، با منافع دریایی در حال رشد و چندین منازعه حل نشده سرزمینی به خصوص در مقابل تایوان است، تا نسبت به دفاع از سیاست قاره ای مطمئن شود. با این حال، اهداف مذکور طبقه بندی ساده سیاست ها، به عنوان خواستار حفظ وضعیت موجود یا تجدیدنظرطلب، تدافعی یا تهاجمی را به مبارزه می طلبد. هدف چین از حفظ مرزهای کشورش در مقابل حملات یک هدف تدافعی است که همه کشورها به دنبال آن هستند، این در حالی است که هدف این کشور از تغییر وضعیت موجود تنگه تایوان از طریق پیگیری سیاست یکپارچگی، از چشم انداز منطقه ای و نه از دیدگاه چین، آشکارا هدفی تهاجمی یا تجدیدنظرطلبانه به شمار می رود.

● امنیت کشور

اولین هدف چین، یعنی حفظ انحصار حزب کمونیست (CCP) بر قدرت سیاسی، نیروهای مسلح این کشور را از بیشتر ارتش های مدرن دیگر در جهان متمایز می سازد. "هو جین تائو"، از زمان انتصاب به دبیر کلی حزب، روی این موضوع که «ارتش تحت رهبری مطلق حزب قرار گیرد»، تأکید داشته است. این عبارت مشخص می کند که امنیت داخلی و دفاع از حزب کمونیست چین در اولویت های اول قرار دارند، همان طور که ناآرامی های سیاسی، رشد پایدار اقتصادی را به چالش می طلبد و آن نیز متعاقباً مشروعیت حزب را زیر سؤال می برد. "تیان بینگرن" کمیسر سیاسی دانشکده فرماندهی ارتش نانجینگ، دیدگاه هو جین تائو را در مقاله ای بیان کرده و طی آن یادآور می شود که «نیروهای مسلح باید تضمین های مهم و قدرتمندی را برای انسجام موقعیت حاکم حزب فراهم کنند.» منابع مهم ناپایداری و بی ثباتی شامل این موارد هستند: خشونت های نژادی، بیکاری، نابرابری های درآمدی و فعالیت های جنایت کارانه در امتداد مرزها. تظاهرات ها و شورش های مارس سال ۲۰۰۸ در منطقه تبت فقط دیدگاه یک متخصص نظامی را تقویت کرد که تهدیدات پیش روی امنیت کشور مثل ناآرامی های نژادی یک «موضوع راهبردی» است که یکپارچگی ملی، ثبات اجتماعی و رشد اقتصادی را تحت تأثیر قرار می دهد.

● تمامیت ارضی

هدف دوم این، در امان نگاه داشتن مرزهای چین از تهدیدات خارجی است: مأموریتی اساسی برای نیروهای مسلح در تمامی کشورها. مطالعه ای که از سوی "دانشگاه دفاع ملی" (NDU) ارتش جمهوری خلق چین صورت گرفته است چنین بیان می کند که «حفاظت از تمامیت ارضی کشور مستلزم در اختیار داشتن یک نیروی مسلح قدرتمند است. دفاع از مرزهای کشور، آب های سرزمینی و مرزهای هوایی و... مسئولیت مطلق ارتش ما است.» پایان جنگ سرد تقویت امنیت خارجی چین را به دنبال داشت، همان طور که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بزرگ ترین تهدید زمینی برای کشور چین از سال ۱۹۴۹ را از میدان به در کرد. در دهه ۱۹۹۰، چین از طریق غیرنظامی کردن موضوع و دستیابی به توافقات مرزی با همسایگان، امنیت مرزهای خود را تقویت کرد که این کار کاهش تعداد نیروهای نظامی و حل مناقشات مهم مرزی را به دنبال داشت.

اگرچه، وضعیت امنیت مرزهای چین بهتر از هر زمان دیگری از سال ۱۹۴۹ به این سو است، اما منابع ارتش خلق چین هنوز روی اهمیت آمادگی برای هر گونه درگیری بالقوه در محدوده قاره ای، که ممکن است تمامیت ارضی کشور را مورد تهدید قرار دهد، تأکید می کنند. این نگرانی ها ریشه در چالش های عملیات دفاعی در یکی از طولانی ترین مرزهای دنیا دارد، وظیفه ای که با شرایط دشوار محیطی و خشونت های نژادی بالقوه در مناطق مرزی پیچیده تر نیز شده است. چین همچنین درگیر یکی از مناقشات اساسی مرزی با همسایه خود هندوستان است. اگرچه در سال های اخیر تلاش هایی که برای حل این مناقشات صورت پذیرفته به پیشرفت هایی نیز نائل و به عقد تفاهم نامه ای در سال ۲۰۰۵ منجر شده است، اما هنوز هم نگرانی ها از این که مناقشات مذکور در آینده از سر گرفته شود – به خصوص به عنوان یک "واکنش زنجیره ای" نسبت به مناقشه در امتداد مرزهای چین در طول یک بحران احتمالی در تنگه تایوان – وجود دارد. به طور هماهنگ، خطوط راهنمای ارتش خلق چین برای سال ۲۰۰۸ روی وظایفی هماهنگ و سازگار با حفظ تمامیت ارضی، به خصوص در بخش های دفاع هوایی، دفاع مرزی و کنترل مرزی، تأکید داشت.

● یکپارچگی ملی

جالب توجه ترین و نگران کننده ترین هدفی که چین دنبال کرده، استفاده بالقوه از زور علیه تایوان است، که متون چینی از آن به عنوان هدفی خاص برای حفظ تمامیت ارضی یاد می کنند. امروزه، رهبران چین روی ممانعت از شناسایی "دو ژوره" یا رسمیت استقلال این جزیره، و ایجاد شرایطی برای «اتحاد و یکپارچگی صلح آمیز» از طریق وابستگی متقابل اقتصادی، تأکید دارند. طبق مطالعه ای که اخیراً توسط متخصصین دانشگاه دفاع ملی ارتش چین روی راهبرد نظامی این کشور صورت گرفته است، پکن باید فعالیت های جدایی طلبان تایوانی را سرکوب کند و [از این طریق] به حفاظت از یکپارچگی ملی همت گمارد. در واقع از این دیدگاه، موضوع تایوان جدی ترین و برجسته ترین تهدید برای قلمرو ارضی کشور چین محسوب می شود. اگرچه شاید توجه به این تهدید کمی زیاده روی باشد، «قانون ضد تجزیه طلبی ملی» که در سال ۲۰۰۵ به تصویب رسیده است، تأکید روی ارجحیت جلوگیری از استقلال نسبت به لزوم اجبار به اتحاد و یکپارچگی را منعکس می کند.

● امنیت دریایی

هدف چهارمی که توجه فزاینده ای را به خود جلب کرده است تأکید چین روی دفاع از «حقوق و منافع دریایی» خود است. امروزه چین با بسیاری از همسایگان خود در باب حاکمیت دریایی، اختلافات زیادی دارد. اگرچه چین حاکمیت خود بر جزایر "پاراسل" – که مورد ادعای ویتنام است – را حفظ کرده، اما این جزایر فقط بخش کوچکی از منطقه "اسپراتلیز" در دریای چین جنوبی را اشغال کرده است و هیچ ارتباطی با منطقه "سنکاکوس" – مورد اختلاف با ژاپن – ندارد. به جز یک استثناء، چین هنوز به توافقات تحدید حدود دریایی با همسایگانش دست نیافته و به همین دلیل روی کنترل منابع زیردریا و به خصوص نفت نیز توافقی حاصل نشده است.

منابع چینی همچنین حساسیت فزاینده ای را نسبت به تهدیدات نظامی از جانب دریا برای استان های ثروتمند حاشیه ساحلی، ضرورت بهره برداری از منابع دریایی در جهت توسعه اقتصادی و به عنوان یک کشور تجاری، وابستگی اقتصادی به خطوط ارتباطی دریایی – که نسبت به مناقشات احتمالی، بویژه در نزدیکی سواحل چین آسیب پذیر هستند، نشان می دهند. برای مثال، مطالعه دانشگاه دفاع ملی روی راهبرد نظامی، به اهمیت رو به رشد حقوق و منافع بخش قاره ای چین و مناطق اقتصادی ویژه دریایی اشاره می کند، به خصوص تهدیداتی که منابع و گلوگاه های راهبردی چین با آنها روبرو هستند.

● ثبات منطقه ای

هدف پنجم نیاز به حفظ یک محیط خارجی باثبات است، به طوری که در آن توسعه اقتصادی تداوم داشته باشد. تحقیقی از سوی دانشگاه دفاع ملی چین، این هدف را فراهم کننده محیطی صلح آمیز و ضروری برای توسعه ملی توصیف می کند. براساس مطالب کتابی از دانشکده علوم نظامی ارتش خلق چین، به دلیل وابستگی شدید اقتصاد چین به تجارت خارجی، ثبات منطقه ای تأثیر بسیار چشمگیری روی توسعه اقتصادی چین و نیز مواضع و سیاست های ایالات متحده علیه این کشور دارد. در عرصه عمل، این هدف با اجتناب یا ممانعت از درگیری های نظامی در محیط پیرامونی چین مرتبط است تا مبادا این درگیری ها اصلاحات اقتصادی چین را از مسیر اصلی اش خارج کند. تحقیق دیگری از سوی دانشگاه دفاع ملی این نکته را یادآور می شود که اگر آشوب و یا جنگ محلی در نقاط حساس اطراف چین رخ دهد، شعله های جنگ برای پکن مصیبت بار خواهد بود، یا چین را اجباراً به جنگ خواهد کشاند و یا امواجی از آوارگان بر این کشور نازل خواهد کرد.

● توانمندی ها و ساختار در حال ظهور نیروهای نظامی چین

چین آماده می شود تا با تقویت یا توسعه سه بخش از توانمندی های عمومی نظامی به اهداف راهبردی خود نائل آید. این توانمندی ها عبارت است از: کنترل داخلی، حفظ و تأمین امنیت فضای پیرامونی، و طرح نیروی محدود منطقه ای. با انعکاس پیچیدگی چالش های امنیتی چین و اهداف متفاوتی که این کشور دنبال می کند، این توانمندی ها همچنین طبقه بندی ساده را دشوار می سازد. آن ها از جنگ های تدافعی و تهاجمی، عملیات های با شدت بالا و پایین، بکارگیری نیرو در سرتاسر طیف فضای نبردهای هم زمان در زمین، دریا و هوا حمایت می کنند. برای ساده سازی تحلیل، بحث زیر فقط توانمندی های نظامی متعارف چین را مورد بررسی قرار می دهد.

دگرگونی در ساختار نیرو در نیروهای مسلح چین بطور کلی با توانمندی های مورد نیاز برای رسیدن به اهداف راهبردی اش سازگار و متناسب است. همان طور که ارتش خلق چین همچنان تحت تأثیر برتری نیروی زمینی است، چین هم اکنون کنترل داخلی قوی و توانمندی های بازدارندگی در قاره آسیا را دارا می باشد. در مقابل، چین فقط کسب نیرو برای توانمندی های بازدارندگی دریایی و طرح نیروی نظامی منطقه-ای را آغاز کرده است. با این وجود، پیشرفت در این حوزه های اخیر احتمالاً معضل امنیتی را تشدید می کند چرا که آن ها چین را قادر می سازند بیش از هر زمان دیگری از سال ۱۹۴۹ تاکنون، قدرت خود را در گستره وسیع تری متمرکز کند.

● کنترل داخلی

کنترل داخلی اولین توانمندی مورد نیاز برای دستیابی به اهداف راهبردی چین محسوب می شود. این امر برای تضمین امنیت نظام یک مورد کلیدی است و با محدود کردن آسیب پذیری داخلی در مقابل فشارهای خارجی، در حفظ تمامیت ارضی سهم دارد. کنترل داخلی به حزب کمونیست چین این قدرت را می دهد تا از بروز هر گونه فشار سیاسی که حکومت را به چالش می کشد جلوگیری کند و هرگونه ناآرامی اجتماعی – که از طریق منحرف کردن خط سیر رشد اقتصادی موجب می شود مشروعیت دائمی حزب کمونیست چین برای ادامه حاکمیت در کشور زیر سؤال برود – که باعث ناپایداری یا حتی فروپاشی رژیم می شود را محدود نماید. به علاوه، همانطور که تظاهرات و شورش ها در لهاسا و دیگر مناطق تبت در مارس سال ۲۰۰۸ نشان داد، همان طور که دولت حزبی اقتدارگرای چین به دنبال آن است که بر چالش های اجتماعی و صنعتی ناشی از رشد سریع در یک جامعه چند نژادی فائق آید، پتانسیل ناآرامی های سیاسی در این کشور احتمالاً ماندگار خواهد شد، البته اگر افزایش نیابد.

چین با در اختیار داشتن بزرگ ترین ارتش دنیا، قبلاً به توانمندی کنترل داخلی دست یافته است. با این وجود، به عنوان شکلی از سیاست گذاری و گاهی اوقات، درگیری با شدت کم، حفظ این توانمندی تعداد قابل توجهی از افراد را با بار مالی، سازمانی و لجستیکی، به خود مشغول می کند. در درون نیروهای مسلح چین، «پلیس مسلح خلق» (PAP)، که یک سازمان شبه نظامی است، مسئولیت اولیه کنترل داخلی را بر عهده دارد.

درون پلیس مسلح خلق، واحدهای امنیتی داخلی، بیشتر مواقع متشکل از لشکر های پیاده نظام غیرمسلح ارتش خلق چین، برای برخورد با حوادثی که ممکن است ثبات سیاسی را به خطر اندازد (مثل تظاهرات ضد دولتی، شورش ها و شورش های مسلحانه) تربیت شده اند. نیروهای امنیتی داخلی پلیس مسلح خلق شامل حدوداً ۶۶۰۰۰۰ نفر هستند که به سراسر کشور اعزام شده اند و تحت کنترل مشترک شورای دولتی و کمیسیون مرکزی نظامی قرار دارند. دیگر واحدهای پلیس مسلح خلق به کار حفظ امنیت مناطق مرزی، نقاط ایست و بازرسی و زیرساخت های حیاتی مثل معادن، سدها و جنگل ها گمارده می شوند. نقش برجسته واحدهای پلیس مسلح خلق در سرکوب شورش تبتی ها در مارس سال ۲۰۰۸ اهمیت دائمی حفظ توانمندی کنترل مؤثر اوضاع داخلی را به دولت چین نشان داد.

اگرچه تشکیل پلیس مسلح مردمی چین در سال ۱۹۸۲ بازتاب تلاشی برای تفکیک مأموریت های امنیت داخلی و خارجی برای نیروهای مسلح چین بود، اما امنیت داخلی همچنان وظیفه مهم، اگر چه ثانوی ارتش آزادیبخش خلق باقی مانده است. برای مثال، در اوایل دهه ۱۹۹۰، محرک اصلی ایجاد واحدهای واکنش سریع متشکل از نیروهای با کیفیت بالا این بود که آشوب ها در هر نقطه ای از کشور با سرعت زیاد سرکوب شود. بسیاری از واحدهای رزمی نیروهای اصلی ارتش خلق چین، از جمله پیاده نظام متحرک و نیروهای زرهی، در شهرهای اصلی و یا نزدیکی آنها مستقر شده اند که هم از مراکز جمعیتی مهم در موارد تهاجم مراقبت کنند (که البته احتمال چنین رویدادی بسیار اندک است)، و هم به عنوان نیروهای پشتیبان، در موارد شورش های اجتماعی مداوم یا شدید که امنیت رژیم را به خطر اندازد (مثل وقایعی که در سال ۱۹۸۹ در میدان تیان من رخ داد)، عملیات انجام دهند. امروز، برای مثال، ارتش خلق چین چهار لشکر مستقل در زین جیانگ و در محل هایی مثل تاچینگ مستقر کرده است، که در دهه ۱۹۹۰ شورش های نژادی خشونت باری را پشت سر گذاشته اند. به همین شکل، یگان های ۶۵، ۳۸ و ۲۷ ارتش، هرکدام با چندین تیپ و لشکر، در داخل و اطراف پکن مستقر شده اند تا از پایتخت در مقابل حملات دفاع و ثبات سیاسی داخلی را حفظ کنند.

● ممانعت از عملیات دشمن در حوزه پیرامونی

دومین توانمندی این است که چین برای کمک به حصول اهداف نظامی خود جستجو می کند، ممانعت از عملیات دشمن در حوزه پیرامونی است. براساس نظرات وزارت دفاع ایالات متحده، ممانعت از عملیات دشمن به عنوان «توانایی جلوگیری از بکارگیری فضا و یا امکانات توسط دشمن» تعریف شده است. این مفهوم با کنترل منطقه ای و یا تسلط بر یک منطقه معین با استفاده از ارتش، متفاوت است. از طریق توسعه توانمندی پیشگیری از حملات دشمن، چین امیدوار است که یک سپر در اطراف محیط دریایی و قاره ای ایجاد کند تا بدین وسیله هزینه دولت های دیگر برای هدایت و اجرای عملیات نظامی علیه اهدافی در سرزمین چین را افزایش دهد.

این پیشگیری از عملیات دشمن دستیابی به چندین هدف راهبردی را تسهیل می کند. در خشکی، تلاش ها برای حفظ تمامیت ارضی در مقابل حملات، زمانی به بهترین شکل صورت می گیرد که دشمن بالقوه تحت هر شرایطی مجبور شود دو برابر حالت عادی به عملیات نظامی نزدیک مرزهای چین بیندیشد. در دریا، آمادگی های نظامی چین برای درگیری های بالقوه بر سر تایوان روی تأخیر یا کندسازی آرایش نظامی نیروهای ایالات متحده در صحنه عملیات و عقیم گذاردن عملیات این نیروها در اطراف جزیره، در صورت وقوع درگیری، تمرکز می کند. پدافند دریایی نیز امنیت استان های قدرتمند چین و شهرهایی مثل جانگدانگ و شانگهای – که در یک درگیری علیه تایوان ممکن است یکی از اهداف نظامی باشد – را نیز بیشتر می کند. سرانجام، پیشگیری دریایی توان چین را افزایش می دهد تا محاصره گذرگاه ها و خطوط دریایی، که خط ارتباطی چین با شرکایش به شمار می رود را بشکند.

چین در ایجاد توانایی جلوگیری از عملیات دشمن در قاره آسیا و اطراف مرزهایش، به پیشرفت های چشمگیری نائل آمده است. چین برای اولین بار چنین توانمندی ای را در اواسط دهه ۱۹۶۰ از خود نشان داد، وقتی که از بابت درگیری بالقوه چینی ها در عملیات های ایالات متحده در ویتنام به شدت نگران بود. عامل اصلی در توانمندی پیشگیری از حملات قاره ای راهبردی است که سرحدات جمعیتی وسیع اما پراکنده در درون چین ایجاد می کنند. ویژگی جغرافیایی این اجازه را به چین می دهد که بتواند با استفاده از شیوه دفاع در عمق، در مقابل هر گونه تهدید زمینی از مردم و مراکز اقتصادی خود دفاع کند، عمقی که به طور چشمگیری هزینه هر گونه حمله به سرزمین چین را برای دشمنان و رقبای بالقوه بالا می برد. نیروی زمینی عظیم ارتش خلق چین با بیش از یک میلیون و ششصدهزار نفر نیرو، این موقعیت جغرافیایی را نیز تکمیل می کند، به خصوص از زمانی که این نیرو شروع به نوسازی تسلیحاتش کرده و قابلیت تحرک پذیری خود را در درون کشور افزایش داده است. در مجموع، هزینه قدرت های منطقه ای برای حمله چین از طریق زمینی بالاست حتی اگر بتوانند از مرزهای این کشور هم عبور کنند.

تعداد نفرات نیروهای مسلح چین که به این مأموریت اختصاص یافته اند، اهمیت همیشگی پدافند قاره ای را در نظر برنامه ریزان نظامی چین مشخص و معلوم می سازد. تقریباً ۲۲۴۵۰۰ نفر از ارتش خلق چین و پلیس مسلح خلق چین وظیفه دارند به پاسداری از بنادر، مرزها و حفظ امنیت داخلی در اطراف گذرگاه های ورودی و مناطق مجاور بپردازند. در زمان جنگ، این واحدها اولین خط دفاعی را در حملات علیه مرزهای چین تشکیل می دهند. به علاوه، تقریباً نیمی از نیروی اصلی پیاده نظام ارتش خلق چین و واحدهای مسلح در استان هایی با مرزهای بین المللی مستقر و تا حدی مسئول دفاع از هر گونه تهاجم علیه مرزهای چین و یا جلوگیری از استقرار نیروهای دشمن در کنار مرزها هستند. این ساختار نیرو، مرکب از واحدهای سبک پیاده نظام در کنار مرزها و واحدهای مانوری در داخل، توانایی بالایی را برای چین در محدوده قاره ای اش فراهم می کند. اما هرچه فاصله بین استحکامات پدافند دفاعی قاره ای چین و مرزها افزایش یابد توانمندی این استحکامات کاهش می یابد. در عین حال، مرزهای چین به طور فزاینده ای در مقابل حملات دراز مدت همه جانبه آسیب پذیر خواهد بود. در نتیجه، چین سعی می کند دامنه توانمندی پدافند دفاعی زمینی خود را در ورای مرزهای خود گسترش دهد. دو خط مشی کلیدی نظامی، باعث ارتقاء سطح و کارایی جنگنده های چندکاره تاکتیکی (مثلاً سوخو ۲۷ روسی و جی ۱۰ چینی که در سال ۲۰۰۶ به تولید انبوه رسیده اند)، موشک های بالستیک برد کوتاه و موشک های کروز برای حملات زمینی شده است، که همه برای از بین بردن اهدافی مستقر در ماورای مرزهای چین کاربرد دارند. به همین شکل، برای دفاع در مقابل حملات همه جانبه، چین از طریق دستیابی به سیستم موشک های زمین به هوا (مثل سیستم موشکی S-۳۰۰ PMU)، شبکه دفاع هوایی خود را گسترش و ارتقاء داده است.

برعکس، چین در اواسط دهه ۱۹۸۰ تقویت توانمندی پدافند دریایی خود را آغاز کرده و تنها در چند سال اخیر نیروهای محدودی را هماهنگ با این توانمندی به دست آورده است. در دریا، فقدان عمق استراتژیکی ای که بتواند در قاره آسیا از آن استفاده ببرد، آسیب پذیری استان های ثروتمند ساحلی چین در مقابل حملات دریایی را افزایش می دهد. گزارش وزارت دفاع ملی چین در سال ۲۰۰۶ حکایت از آن دارد که پکن به دنبال آن است تا به تدریج عمق استراتژیک خود را برای دفاع ساحلی (جینهایفانگیو) گسترش دهد. در کوتاه مدت و میان مدت، تمرکز این تلاش ها روی پدافند پیشگیری در آب های اطراف تایوان ادامه خواهد یافت تا هم از حملات یا محاصره در هر نقطه علیه جزیره جلوگیری و هم از مناطق ساحلی دفاع کند.

ساختار نیروی در حال توسعه چین برای دفاع دریایی از چندین جزء تشکیل شده است. اولین آن نوسازی مداوم نیروی زیردریایی ارتش خلق چین و شاید خط مشی پدافند کلاسیک دریایی است. از سال ۱۹۹۵، چین ۲۸ زیردریایی جدید، از جمله ۱۲ زیردریایی روسی پیشرفته از کلاس کیلو را به همراه چندین نوع از زیردریایی های تهاجمی مجهز به موتورهای دیزل پیشرفته تولید داخل را به خدمت گرفته است. دومین جزء، رزمناوهای پیشرفته است، به خصوص رزمناو های مجهز به موشک های هدایت شونده دفاع هوایی تولید داخل (مثل شناورهای کلاس لازهو و لویانگ ۲). این کشتی ها سیستم های دفاع هوایی با گستره محدود را حمل می کنند که می تواند از نیروها و ناوگروه هایی با عملیات کوچک محافظت کنند. سومین جزء انواع موشک های ضدناو هستند که می توانند از زیردریایی، عرشه کشتی ها و یا حتی از هواپیماها شلیک شوند مثل سیستم های سانبورن و سیزلر که اخیراً از روسیه خریداری شده است. چین همچنین برنامه ای برای استفاده از موشک های بالستیک با برد متوسط دارد تا سطوح کشتی ها را از فاصله میانی هدف قرار دهد، به خصوص از روی ناوهای هواپیمابر. و بالاخره، جزء آخر سیستم های ضدماهواره مثل موشک های SC۱۹ است که در ژانویه سال ۲۰۰۷ با موفقیت آزمایش شده است و می توان برای دفاع در مقابل استفاده بی قید و شرط ایالات متحده از توانمندی های فضایی خود در طول درگیری ها، از آن ها استفاده کرد.

● آرایش نیروی محدود منطقه ای

طرح نیروی محدود منطقه ای، سومین توانمندی است که چین در پی آن است. طرح نیرو، توانایی گسترش و تقویت نیروهای نظامی ورای مرزهای یک کشور، به خصوص برای انجام عملیات های تهاجمی است. لیکن توانمندی که چین دنبال می کند، از نظر طرح نیرو در یک منطقه تعریف شده برای دوره زمانی معینی در امتداد سواحل چین و تمامی مناطق تحت مناقشه، ضعیف و محدود است.

طرح نیروی منطقه ای امکان دستیابی به چندین مورد از اهداف استراتژیک را برای چین فراهم می کند. این طرح مستلزم دستیابی به اتحاد ملی است، مثل هر اتحاد اجباری دیگری در مقابل تایوان برای حذف یا جلوگیری از استقلال رسمی که یقیناً مستلزم عملیات تهاجمی علیه این جزیره است. همچنین این طرح نقشی کلیدی در حفظ ثبات منطقه ای دارد و به چین این امکان را می دهد تا نیروها را برای جلوگیری از گسترش درگیری های مسلحانه یا جلوگیری از ظهور منازعات اعزام کنند. طرح نیرو همچنین به چین اجازه می دهد با ایفای یک نقش مهم تر در اقدامات بشردوستانه، حفظ صلح و عملیات ایجاد ثبات سازی در آسیای شرقی، ثبات منطقه ای را حفظ کند.

چین حتی توانمندی های اندکی در آرایش و تقویت نیروها دور از مرزهای کشورش به دست آورده است. در واقع، نقش کوچک چین در کمک رسانی به بلایای منطقه ای در چندین سال گذشته محدود بودن توان آرایش قدرت نظامی اش را نشان می دهد. برای مثال، از بعد از تسونامی دسامبر سال ۲۰۰۴ در جنوب شرقی آسیا، چین توان آن را نداشت که کمک ها را به سرعت به منطقه ارسال کند؛ در نهایت ارسال کمک از طریق نیروی هوایی و گروه های اعزامی ضربتی توسط ناوهای ایالات متحده به اندونزی تکمیل شد.

چین برخی قالب های متناسب با توانمندی تاکتیکی نظامی محدودش را به دست آورده است. اگرچه ارتش خلق چین چندین واحد اعزامی، از جمله تعدادی واحد های هوابرد و لشگرهای هجوم آبی خاکی و دریایی در اختیار دارد، اما فاقد ابزارهایی برای آرایش این نیروها با سرعت و یا در فواصل زیاد می باشد. چین در سال ۲۰۰۵ سفارش ۳۴ هواپیمای ترابری سنگین ۱۱-۷۶ به روسیه داده اما خط تولید این هواپیماها هنوز شروع به کار نکرده و حتی ممکن است این قرارداد لغو شود. حتی اگر این هواپیماها در نهایت به چین واگذار شود، کل هواپیماهای ترابری سنگین چین به ۵۰ فروند می رسد. چین نسبت به ارتش های بزرگ دیگر، کسر کوچکی از ظرفیت ترابری هوایی استراتژیک را به خود اختصاص داده و با همه این توضیحات فقط قادر است که یک تیپ پیاده نظام مکانیزه سبک را به طور کامل و با سرعت زیاد جابجا کند. ظرفیت ترابری هوایی سنگین چین، تنها ۱۴ درصد ظرفیت ترابری هوایی روسیه و ۶ درصد ظرفیت ترابری هوایی آمریکا است.

به همین ترتیب، اگر چه چین بیش از ۱۲ ناو بزرگ نیروبر دارد که در حملات آبی خاکی در یک درگیری احتمالی با تایوان می تواند مورد استفاده قرار گیرد، اما ظرفیت ترابری دریایی استراتژیک آن در مقابل تایوان به همان نسبت محدود است. چین اخیراً به دو کشتی ناوبر (LPD) خود مأموریت داد که هر کدام یک گردان دریایی و وسایل نقلیه شان را حمل کنند. اگر چه ممکن است طی سال های آینده چین چندین کشتی ناوبر دیگر بسازد اما تعداد کل نیروها و تجهیزاتی که چین بتواند با این ناوبرها انتقال دهد باز هم بسیار محدود است.

ساختار نیروی نظامی چین برای عملیات های طولانی هوایی و دریایی نیز با توانمندی طرح نیروی منطقه ای محدود متناسب است. نوسازی نیروی هوایی چین طی دهه گذشته روی جنگنده های با برد کوتاه، و نه بمب افکن های دوربرد متمرکز بوده است. اگرچه چین تکنولوژی سوخت گیری مجدد در هوا را برای بعضی هواپیماهای ساخت داخل به دست آورده، اما هنوز مجبور است روی تانکرهای هوایی بزرگ سرمایه گذاری کند تا نیروی هوایی ارتش خلق چین بتواند حملات در فواصل زیاد را انجام دهد و یا در عملیات گشت زنی در ورای مرزهای چین موفق باشد. پیشرفته ترین جنگنده های چندکاره چین، SU-۳۰MMK روسی، توانمندی سوخت گیری مجدد در هوا را دارد، اما نمی تواند با تانکرهایی که چین از تغییر مدل بمب-افکن های H-۶ قدیمی ساخته است هماهنگ باشد. حتی اگر چین بتواند از تانکرهای IL-۷۸/MIDAS که به روسیه سفارش داده است، سوخت بگیرد، این تانکرها در موقعیت جنگی فقط می توانند یک اسکادران جنگنده را حمایت کنند. بعلاوه، چین کمترین قدرت برای تغذیه کشتی هایی که به سوخت برای درازمدت نیاز دارند، را در اختیار دارد. اگرچه چین چندین نفت کش برای سوخت گیری مجدد کشتی ها دارد، اما اخیراً دو کشتی ذخیره چندمحصوله را برای ذخیره همزمان سوخت، آب، مهمات و دیگر ملزومات به کار گرفته است. بدون پایگاه های دریایی خارج از کشور، تعداد ناوهای حمل سوخت دوربرد به تعداد کشتی های ذخیره سازی بزرگی محدود می شود که در آینده به کار گرفته خواهند شد.

● مشکل امنیتی جدید چیست؟

وقتی از دیدگاه یک مسئله غامض امنیتی به ارتش چین نگاه می کنید، ملاحظه می کنید که نوسازی ارتش چین در پی اهداف محافظه کارانه و غیرتوسعه طلبانه ممکن است به افزایش ثبات و امنیت در آسیای شرقی کمکی نکند. بر اساس این تئوری، مشکل وجود دارد، چون تلاش های یک کشور برای افزایش امنیت معمولاً امنیت کشورهای دیگر را به خطر می اندازد. حتی اگر یک کشور قدرت نظامی خود را برای چیزی که دلایل دفاعی عنوان می کند افزایش دهد، این اقدام باعث رقابت های امنیتی می شود که وجه مشخصه آن عدم اعتماد، بدگمانی و مارپیچی از تنش ها است. چنین مارپیچ هایی مخصوصاً زمانی محتمل است که یک کشور هزینه دفاعی خود را به طور چشمگیری افزایش می دهد و توانمندی آرایش نظامی را به دست می آورد؛ دو مشخصه ای که در حال حاضر چین در راستای کسب آن تلاش می کند.

یافتن علائم عدم اعتماد و بدگمانی پایدار با وجود مشکل امنیت در میان ارتش های چین و ایالات متحده دشوار نیست. طی کنفرانس مطبوعاتی در مارس سال ۲۰۰۸، یک مقام رسمی پنتاگون منطق مشکل امنیتی را به طور مختصر بیان کرد: ما این نوع درک استراتژیک از نیات چینی ها را نداریم و آن ما را به ابهام می کشاند و نتیجه آن آمادگی کشیدن حصاری در مقابل مسیر احتمالی رشد کشور چین به روش هایی است که پکن در حال حاضر به آنها دسترسی نخواهد داشت.

برعکس، چین وضعیت نظامی خود را در حالت دفاعی و غیر تهدیدآمیز می بیند. براساس یک کتاب مهم در باره استراتژی از آکادمی علوم نظامی ارتش خلق چین، ماهیت راهبرد نظامی این کشور دفاعی است. در عین حال، بسیاری از متخصصین نظامی نسبت به نیات آمریکا نسبت به چین بدگمان هستند. برای مثال، یکی از منابع چینی یادآور می شود که آمریکایی ها کاملاً معتقدند که چین تا سال ۲۰۱۵ ممکن است به یکی از رقبای استراتژیک جهانی آمریکا تبدیل شود. به همین شکل، در پاسخ به این بدگمانی ها، متون چینی که راجع به عملیات نظامی نوشته شده است، روی روش های شکست مخالفان قوی تر تأکید دارد، و نگرانی های مرتبط با قدرت نظامی برترِ ایالات متحده را برجسته تر نشان می دهد.

پویایی شرایط دشوار امنیتی می تواند به شدیدترین مشکلات در دریاهای آسیای شرقی تبدیل شود، جایی که از سال ۱۹۴۹، نو سازی دریایی این توان را به کشور چین داد تا قدرت خود را در دورترین فاصله از خطوط ساحلی مستقر سازد. همچنین چین توانست قدرت را به درون آب هایی هدایت کند که قبلاً دیگران در آن عملیات دریایی انجام شده است. از نظر ایالات متحده آمریکا، توانایی بازدارندگی چین در آینده می تواند حاکمیت واشنگتن بر آب ها را به چالش بکشد. اگرچه چین در سال های اخیر، و البته در آب های ساحلی خودش، فقط یکی دو زیردریایی گشت زنی داشت، این تعداد در سال ۲۰۰۷ به رقم ۷ رسیده است. زیردریایی های چین نسبت به گذشته، حین رفت و آمدهای اعلام نشده بیشتر رؤیت شده اند؛ در نوامبر سال ۲۰۰۴ بدون اعلام قبلی از آب های ژاپن عبور کردند و در اکتبر سال ۲۰۰۶ نیز، به طور غیرمنتظره ای نزدیک ناو هواپیمابر آمریکا به سطح آب آمدند. وقتی این موارد را با آرایش موشک های ضد ناو ترکیب کنیم، مشخص می شود که خط سیر نوسازی نیروی دریایی چین ممکن است باعث تحریک آمریکا شود تا نیروی بیشتری در منطقه مستقر کند؛ این روند نتیجه ای جز پیچیده تر شدن امور ندارد.

نوسازی نیروی دریایی چین همچنین ممکن است برای دیگر کشورهای منطقه نیز تهدید کننده باشد، به خصوص برای آن هایی که بر سر حق حاکمیت دریایی با چین مناقشه و درگیری دارند. همان طور که چین به استفاده از رزمناوهای سطحی و زیردریایی های پیشرفته ادامه می دهد، رفت و آمد گشت های دریایی در مناطق ساحلی همچون دریای چین جنوبی افزایش خواهد یافت، همان آب هایی که در آن حق حاکمیت جزایر و حقوق دریایی مورد اعتراض است. حتی اگر چین تمایلی به طرح آشکار ادعاهایش از طریق مجاری دیپلماتیک نداشته باشد، حضور نظامی فزاینده یقیناً نوعی ادعا است و باعث عصبانیت دیگران خواهد شد. در نتیجه، ژاپن روی توانمندی های دریایی خود سرمایه گذاری بیشتری خواهد کرد و حضور خود را در آب های مورد مناقشه افزایش خواهد داد، در حالی که دیگر کشورها ممکن است به دنبال پیمان هایی با ایالات متحده باشند تا امنیت را بیشتر کنند؛ همچنین رقابت برای افزایش امنیت نیز رونق خواهد گرفت.

اگر پویایی مسئله امنیتی شدت می یافت، می توانست نتایج درازمدتی برای ثابت منطقه ای ببار آورد. بعد از پایان جنگ سرد، حضور فزاینده نظامی ایالات متحده با تعدیل مسائل پیچیده بین کشورهای منطقه مثل چین و ژاپن، بر ثبات منطقه افزود. اما در آینده، اگر ایالات متحده بخواهد رقابت امنیتی خود با چین را افزایش دهد، تلاشش برای حفظ قدرت دریایی به طور معکوس ثبات منطقه را خدشه دار می سازد. بعلاوه، برای آمریکا داوری در تنش هایی که چین درگیر آن است، بسیار دشوارتر می باشد. رقابت های امنیتی فزاینده ممکن است باعث شود استراتژی مهم اعتمادسازی چین نتیجه ای معکوس بدهد. با آن که چین دائماً صحبت از اهداف صلح آمیز می کند، اما رشد دو برابری هزینه های دفاعی و آرایش نظامی آن، بسیاری از دولت های منطقه را نسبت به نیات دراز مدت پکن بدگمان کرده است.

چنین تنش های تودرتویی، در هرحال، اجتناب ناپذیر است. اگرچه سطوح قطعی هزینه های دفاعی چین طی دهه گذشته افزایش داشته، اما شایسته است چندین نکته یادآوری شود. اول، هزینه های دفاعی چین طی ۱۵ سال گذشته با توجه به کل هزینه های دولت، در یک سطح ۸ درصدی ثابت باقی مانده است.

چین مایل نیست هزینه های دفاعی را بر دیگر هزینه ها مثل آموزش و پرورش و رفاه اجتماعی مقدم بشمارد. دوم، چین با محدودیت های واقعی روبرو است که باعث می شوند نتواند برای توانمندی های بازدارندگی دریایی و استقرار نیروهای منطقه ای که با احتمال بالایی معضل امنیت را تشدید می کند، آن طور که باید هزینه کند. حتی وقتی از بالاترین برآورد پنتاگون استفاده کنیم، کل هزینه دفاعی چین در سال ۲۰۰۷ (۱۳۹ میلیارد دلار) از بودجه تعیین شده برای نیروی دریایی ایالات متحده (۱۴۷ میلیارد دلار) هم کمی کمتر بوده است.

سوم، حضور ایالات متحده در عرصه حاکمیت دریایی آسیای شرقی هنوز به قدرت خود باقی است. ایالات متحده ۲۹ زیردریایی مجهز به قدرت هسته ای (SSNs) در اطراف اقیانوس آرام مستقر کرده است، درست بیش از نیمی از همه زیردریایی های هسته ای ناوگان خود و شش برابر تعدادی که در نیروی دریایی ارتش خلق چین مشغول به کار است. به عنوان انعکاسی از قدرت ایالات متحده، ناو هواپیمابر کیتی هاوک USS و ناوگروه همراه آن در نوامبر سال ۲۰۰۷، بعد از نزاعی که با چین بر سر بندر هنگ کنگ، داشتند از میان تنگه تایوان به طور گروهی عبور کردند. برای تقلیل انرژی پیچیدگی های موجود، هر دو طرف می توانند اقدامات مشخصی را انجام دهند. چین باید به تلاش هایش در جهت شفافیت نظامی، به خصوص در موضوع هزینه های دفاعی و دکترین نظامی اش بیفزاید، که این کار در سال ۱۹۹۸ با انتشار کتاب سفید (گزارش هیئت دولت) در باره دفاع ملی این آغاز شده است. در گذشته، چین نسبت به افزایش شفافیت تمایلی نشان نمی داد چرا که این شفافیت نقاط ضعف چین را برای خارج برملا می ساخت. اما امروز، با رشد توجه به نوسازی نظامی اش، اگر به شفافیت نظامی نپردازد فقط فرضیه هایی که درباره جاه طلبی های پکن بر سر زبان ها بوده تقویت و تشدید می شود. چین به طور چشمگیری تأثیرات مثبت چنین تلاش هایی را به چشم خواهد دید.

سرهنگ عالیرتبه "چن ژو" در مصاحبه ای یادآور شد که آزادی بیشتر منجر به صداقت بیشتر خواهد شد. ایالات متحده و چین باید به تلاش هایشان در جهت تعمیق پیوندها میان دو ارتش ادامه دهند، به خصوص در میان افسران ارشد دو طرف و نه تنها در میان کادر فرماندهی بلکه همه فرماندهان مرتبط در صحنه اقیانوس آرام، تبادلاتی انجام گیرد. پنتاگون ممکن است از وزارتخانه های کشور و خزانه داری پیروی نماید و از دیدگاه روابط نظامی بین آمریکا و چین، گفتگویی رسمی بین مقامات ارشد دو کشور برگزار کند. انجام تمرین های نظامی مشترک در مناطقی که همپوشانی منافع میان دو طرف وجود دارد، راه دیگری برای کاهش عدم اعتماد است، و شاید پیروی از مدل «مجمع حفاظت از کرانه اقیانوس آرام شمالی» که در آن کشورهای عضو، از جمله چین و ایالات متحده، در اقدامات مشترک و قابل توجهی شرکت کرده اند.

● آینده ثبات در آسیای شرقی

اهداف استراتژیک راهنمای نوسازی نظامی چین مشخص تر از آن چیزی است که ممکن است به نظر برسد. به طور کلی، تغییرات ایجاد شده در ساختار نیروهای نظامی چین طی دهه گذشته با توانمندی هایی که لازمه امنیت کشور، تمامیت ارضی، اتحاد ملی، امنیت دریایی و ثبات منطقه ای است، نسبتی ثابت دارد. چین به طور گسترده اهداف توسعه طلبانه را دنبال نمی کند و روی نیروهایی که با اهداف استراتژیک آن نسبتی ثابت ندارند، سرمایه گذاری نمی کند.

البته با گذشت زمان، اهداف چین ممکن است به شیوه هایی تغییر کند که مستلزم کسب توانمندی های جدید باشد و فقط محدود به آن هایی نمی شود که در این مقاله به طور خلاصه آمده است. یکی از احتمالات این است که رهبران چینی ممکن است روی نیاز به حفظ منافع اقتصادی چین، نه فقط در منطقه بلکه در سراسر دنیا تأکید کنند. این که آیا چین به سمت آرایش نیروها در سطحی وسیع حرکت می کند هنوز نامعلوم است. با این وجود، تغییرات در ساختار نیرو و افزایش شدید در سهم هزینه دفاعی دولت شاخص های مفیدی فراهم می کند تا این نوع تغییرات به صورت نمودار ترسیم شوند. شاخص های بالقوه چنین تغییری شامل افزایش چشمگیر تعداد زیردریایی های تهاجمی چین برای گشت های حمایتی در آب های دور، افزایش در تعداد کشتی های جایگزین چندمنظوره برای حمایت از گشتی های با برد دور، رشد یک سیستم نظارتی قوی در سطح اقیانوس، سرمایه گذاری در ناوگان بزرگی از تانکرها و ناوهای هواپیمابر و تولید نوعی از بمب افکن جایگزین ناوگان اچ-۶ کهنسال چینی می شود. دستیابی به ناوهای هواپیمابر چندمنظوره شاخص دیگری برای حرکت به سمت آرایش نیرو در بعد وسیع است.

این که آیا چین می تواند یا حتی می خواهد به توانمندی آرایش نیرو در بعد وسیع برسد هنوز یکی از موضوعات مهم است. در حال حاضر، اهداف استراتژیک چین، توانمندی های نظامی و ساختار قدرت نسبتاً محافظه کارانه هستند. با این حال، به واسطه نگرانی های موجود درباره جاه طلبی های نظامی و ماهیت مسئله امنیتی، جستجوی قدرت نظامی توسط چین، می تواند بی ثباتی و تنش های فزاینده ای ایجاد نماید؛ بدون آن که تلاشی برای شفافیت موضوع انجام دهد و یا اعتماد بیشتری تولید کند و عدم اعتماد را کاهش دهد.

نویسنده: ام. - تیلور فراول

مترجم: محمد - کرمی

منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از فصلنامه واشنگتن، تابستان ۲۰۰۸



همچنین مشاهده کنید