جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
نگاه به فیلم «قاعده تصادف»
![نگاه به فیلم «قاعده تصادف»](/web/imgs/16/143/lsn3t1.jpeg)
● نگاه اول
آیا این قاعده تصادفی است؟
آرش فهیم
اگر در یک فیلم، نماهایی طولانی مدت و بی وقفه خلق شود، به عنوان یک نوع آزمایش یا ذوق آزمایی سینمایی کار قابل توجهی است، اما به لحاظ هنری و دراماتیک، به خودی خود نه با ارزش است و نه منفی. اساسا این گونه روش ها و تمهیدات، حکم وسیله را دارند. وسیله خوب، زمانی ارزش پیدا می کند که در خدمت هدفی بزرگ و مقدس باشد. به طور کلی در سینما و هر هنر دیگری- فرم و ساختار، وسائلی هستند که زمانی می توان آن ها را زیبا و قابل ستایش معرفی کرد که پندار نیکویی را برملا کنند. طبیعی است که یک وسیله فرم- هر چه هم شکیل و فاخر باشد، اگر مقصد و مقصودی عالی و متعالی نداشته باشد، نامطلوب و زشت می شود.
درست مانند آنچه در فیلم «قاعده تصادف» اتفاق افتاده است. برفرض که در این فیلم یک موقعیت، به میزان محیرالعقولی نزدیک به واقع بازسازی شده است. حتی اگر بپذیریم که ایجاد پلان های نامنقطع در این فیلم، یک خلاقیت چشم گیر است، این مسئله پیش می آید که آیا این هنرنمایی ادعایی، کارکردی زیبا و رهایی بخش نیز یافته است یا نه، ابزاری است برای اغوای مخاطب و القای شدیدتر محتوایی خاص؟
اما «قاعده تصادف» چه می گوید؟
مشکل اساسی این فیلم، دستاویز قرار دادن مضامین و موضوع هایی به شدت مندرس و کلیشه ای است که بارها در صدها فیلم متظاهر به روشنفکری دیگر هم بروز یافته بود. مضامینی چون نسبیت گرایی اخلاقی،پوچگرایی،تعارض نسل ها،بحران زدگی نسل جوان،ترسناک نمایی متدینین، تقابل سنت و مدرنیسم و ... که طی سال های اخیر، محتوای ثابت خیلی از فیلم ها بوده است. و جالب این است که با وجود این همه تکرار،باز هم طیف غالب منتقدان،این گونه آثار را متفاوت می نامند!
تکرار گسترده و مستمر این شاخص های محتوایی در سینمای سال های اخیر ما، از کلیشه گذشته و دیگر تبدیل به یک قاعده شده است. آنچنان که فیلمسازان اگر به این قواعد تن ندهند و خلاف جریان آب حرکت کنند، عواقبی در انتظار آن ها خواهد بود. مثلا از جوایز جشنوارههای خارجی و برخی جوایز داخلی بی بهره می مانند یا به بغض و کینه نشریات شبه تخصصی مواجه می شوند و حتی ممکن است از سوی جریان های لُمپنیست فعال در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، صاحب پرونده های سنگینی شوند. هرچند تجربه نشان داده که کارگردان هایی که این قواعد فرمایشی و تحمیلی را می شکنند و حرف تازه ای را به تصویر میکشند، نزد مردم محبوبیت بیشتری می یابند.
همه عناصر فیلم در سطح کلیشه باقی مانده اند؛ کاراکترهای فیلم کپی تیپ هایی هستند که پیش از این در ده ها نمونه دیگر رخ نموده بودند. حتی لحن صحبت کردن آن ها بوی نا و تکرار می دهند.
یکی از عناصری که طی سال های اخیر تبدیل به کلیشه مشترک فیلمفارسی و سینمای جشنواره ای شده، زشت نمایی افراد متدین و دارای نشانه های ظاهر مذهبی است. کلیشه ای که از پی تکرار زیاد از حد،نخ نما و مبتذل شده است.معلوم نیست که چرا در خیل گسترده ای از فیلم های سینمای ما هرجا مسئله خشونت و سخت گیری علیه فرزندان مطرح می شود، پای یک پدر ریشو یا مادر چادری به میان کشیده می شود! نکته قابل تأمل این است که این کلیشه در همه فیلم های جشنوارهای و شبه روشنفکرانه سینمای ما نیز رخ میدهد! این هم از همان قواعد فرمایشی حاکم و غالب بر این نوع سینماست. ایجاد موقعیت های وقیح و به کار بردن اشارات و کنایات رکیک هم یکی دیگر از این قواعد است که برخی از سینماگران ما آن را یک نوع ژست مترقی و آوانگارد می دانند!
فیلم تظاهر به بی طرفی می کند،اما چینش ماجراها و سیر درام به گونه ای است که یک نگاه خاص را به مخاطب القا می کند. آنچه در فیلم دیده می شود،مقصر معرفی کردن پدر است. مردی که به ادعای فیلم،تنهاست و با نسل جوان دچار کشمکش است و حتی فرزندش نیز با او سرسازگاری ندارد. پدر با ممانعتش از سفر دختر به خارج،نه تنها باعث بهبود اوضاع نمی شود که وضعیت را بغرنج تر می کند و نتیجه ایستادگی اش بر موضع بحقش این است که دختر می گریزد. نکته اینجاست که فیلم راهکار هم نشان می دهد و در مقابل این پدر به زعم فیلم منفی- پدر مثبت را هم معرفی می کند و او کسی نیست جز مردی که خود را با خواستههای فرزندش تطبیق داده و به نوعی دچار نسبیتگرایی اخلاقی است و دغدغه چندانی درباره رفتار دخترش ندارد! «قاعده تصادف» یک فیلم ضدخانواده است که تعهد متقابل اعضای خانواده به یکدیگر را محکوم و عامل بحران معرفی می کند و راه حل رسیدن به آرامش و امنیت را بریدن از خانه خویش و پناه بردن به گروه دوستی می نمایاند.
این دیگر یک فریب بزرگ و نخ نما شده است که فیلمسازها ناتوانی خود در تعریف داستان و خلق درامی مستحکم و منسجم را با ادا و اطوارهای شبه آوانگارد لاپوشانی می کنند. درست مثل همین حرف عجیب کارگردان محترم فیلم ، جناب بهنام بهزادی که درباره فیلمش گفته است: "جدیترین و اصلیترین مخاطبان سینمای مورد علاقهمن و فیلمهای من نویسندگان، منتقدان و عشاق سینما هستند و کسانی که سینما را یک هنر میدانند و نه فقط یک سرگرمی."گویی سازنده «قاعده تصادف» با چنین بیانی دست به یک خودافشاگری زده و با زبان بی زبانی ناتوانی خویش در برقراری ارتباط با مردم را اعتراف نموده است.
● نگاه دوم
حکایت این تصادف های بی قاعده!
محمد قمی
درباره قاعده تصادف نکات مهمی در خصوص مضمون و محتوا وجود دارد. اینکه فیلم حقیقت گرا و آرمان خواهانه است یا تنها به انعکاس بخشی از واقعیت اجتماعی جامعه صرف نظر از درستی و نادرستی اش پرداخته است.
تردیدی نیست که فیلم، جلوه ای از واقع نمایی ایزوله مدنظر کارگردان را صرف نظر از حقیقت مطلوب و نقد فضای بیراهه موجود در درام و کاراکترهایش به تصویر کشانده و این به خودی خود فیلم را «بی آرمان» و لغزان در مدار خط قرمز اباحه گری و نقد اجتماعی می کند و حال باید دید قصد سازنده از چنین تدبیر و تمهیدی چه بود است و چرا؟
قاعده تصادف یک فیلم جوانانه است و بازهم بی تردید باید گفت تصویر اباحه گرایانه ای که با گعده های مختلط و بدگویی از خانواده ها به یکی از نقاط اوج و عطف فیلم تبدیل شده ابدا قابل کتمان و لاپوشانی نیست و کارگردان نمی تواند با این ادعا که فیلمی جوانانه و اجتماعی و نقادانه ساخته از زیر بار این انحراف شانه خالی کند.
این نکته ای است که علامت سوال مهمی را در برابر قصد کارگردان از چنین فضاسازی و موقعیت پردازی ای به وجود آورده و اینکه کیان خانواده و والدین چرا این چنین بی محابا در این فیلم هدف حمله و لجن پراکنی قرار می گیرد؟
فیلم داستان یک گروه تئاتری است که خود را برای اعزام و اجرا در جشنواره ای در خارج از کشور آماده میکند و در این میان مشکلاتی برای یکی از اعضای گروه به وجود می آید که همین امر موجبات تنشها و مشکلات دیگری را برای این جمع جوانانه پدید میآورد.
اما نکتهای که فیلم «قاعده تصادف» را به لحاظ مضمونی، خاص و قابل تأمل میکند، نوع تصویرپردازی است که از کاراکتر «پدر» در این فیلم صورت گرفته و نوع مراوده و تعاملی که او با دخترش دارد.
قرار گرفتن این خانواده در مظان اتهام، فاصله و جدایی و نشانهگذاریهایی که از یک انسان و خانواده فروپاشیده از او رقم میخورد.
این در حالی است که گروه دوستان، جایگزین تمام نیازها و مراودات و خلقیات و خواستهها و آرمانهای دختر شده و این تصویر گر چه قابل رویت آن هم به کرات و دفعات در سطوح مختلف جامعه است، اما نکته اینجاست که موضع کارگردان با این افق و میزانسن مبتنی بر آن چیست و چگونه است و چرا؟
و این ها را باید اضافه کرد به نوع شخصیت پردازی پدر خوب و پدر بد در این فیلم که به مراتب دهشتناک تر است از هر چیز دیگری در آن.
آدم بد قصه می شود پدری که نگران دخترش است و تعصبی نسبی و با ظاهری حتی منطقی درباره او دارد و آدم خوب هم پدری که کاملا «ریلکس» و بی هیچ «دردسری» دخترش را آزاد گذاشته که «برود و بیاید» و...!
می بینید؟ منطق و انصاف و قصد و نتیجه فیلمسازی کارگردان مورد حمایت جشنواره دولتی را می بینید؟!
بنا بر ادعای سازنده، این فیلم سعی دارد دغدغه های نسل جوان و ارتباط این نسل با والدینشان را به تصویر بکشد!
و همان طور که شاهد بودیم قاعده تصادف بیشترین تعداد سیمرغ را در مجموع دو بخش سینمای ایران و بخش بین المللی جشنواره سی و یکم فیلم فجر از آن خود کرد!
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست