شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
مجله ویستا

خط شهادت تا تحقق عدالت


خط شهادت تا تحقق عدالت

در گرامی داشت چهل و هفتمین سالگرد شهادت چهار شهید نهضت امام خمینی ره

«در این واپسین لحظات و ساعات عمر که با مرگ و حیات رنگ خورده و شبح زیبای مرگ به تموج و تلاطم در برابرم نمودار می شود، خود را به خواست خداوند می سپارم. از او طلب می کنم که آنی ما را به حال خود وا مگذارد. هدایت را از او طلب می کنم. زیرا آن کس را که خدا واگذارد کیست او را هدایت کند.»

مثل فردا شب در ۴۷سال قبل در زندان شهربانی رژیم شاه، جوانی ۳۲ساله درحال نوشتن این جملات وصیت نامه، خود را برای قرار گرفتن در برابر جوخه تیرباران آماده می کند. رضا صفار هرندی وصیت نامه خود را این گونه به پایان می برد:

«در این ساعات که در مشت زمان خرد می شود و هر آن ما را به زندگانی جاودانه دیگری سوق می دهد بهترین ارمغان برای شما ازنظر ایده، تمسک بحبل الله المتین سفارش می نماید. حق و حقیقت گوهری است درخشان که در اعماق اقیانوس مواج و ژرف مرگ پنهان است. آخرین کلام خود را به این آیات خاتمه می دهم:... انالله و انا الیه راجعون»

فضای بهجت آمیزی بین او و سه همراهش که منتظر سحرگاه لقای معبودند برقرار است. وقتی آن ها را برای بردن به میدان تیرباران صدا می زنند مرتضی نیک نژاد با آسودگی می گوید: «بگذارید مسواکم را بزنم، می آیم!»(۱) دهان خوشبوی این جوان برومند می خواهد به گاه «سبوح قدوس» آخرین فریاد الله اکبر را سردهد.

در گوشه دیگری از «بند» محمد بخارایی دوست گریان خود حمید را- که تحمل فراقش را ندارد- دلداری می دهد: «من از روزی که خودم را شناختم هر سال در ماه رمضان از خداوند شهادت در راهش را آرزو می کردم. حالا که ما موفق شده ایم به این توفیق ما گریه می کنی!»(۲) و بعد خطاب به جمع می گوید: «هر جا مجلسی برای ما بود و به یاد ما بودید جشن بگیرید!» سخن وداع صادق امانی در این جمع، کلام بخارایی را تکمیل می کند: «ما چهار نفر باهم صحبت می کردیم که سبک ترین حکم درمورد ماست. دشمنان خیال می کنند که شدیدترین حکم را به ما دادند! ما تا لحظاتی دیگر در جوار رحمت حق هستیم و در این تردید نداریم. اما برسر شما اسرا چه می آورند؟ ما وظیفه خود می دانیم که برای شما دعا کنیم. اما خود شما هم باید مراقب باشید، وظیفه دوران اسارت سنگین تر از آمادگی برای شهادت است. شما باید بهوش باشید. ما هم برای شما دعا می کنیم.»(۳)

حالا جوانی با سیمای معصومانه به سخن می آید، او مرتضی نیک نژاد است: «ما از لحظه ای که حرکت کرده ایم برای این لحظات، لحظه شماری می کردیم. نه تنها برای این لحظات آمادگی داریم، بلکه معتقدیم این لحظات، لحظات استجابت دعاست، ما خود را موظف می دانیم که دعا کنیم.»(۴)

رضا صفارهرندی سخنگوی آینده نگری این گروه نورانی است. او، بخارایی و نیک نژاد مدتی در حلقه جلسات سخنرانی مهدی بازرگان بوده اند. ولی در این دقایق واپسین خود را موظف می بیند که نکته مهمی را برای آینده مبارزه بگوید: «خانه از پای بست ویران است، خواجه در بند نقش ایوان است. نظام باید از ریشه برچیده شود. ملّی ها در این فکرند که ظاهر ساختمان نظام سلطنتی را آرایش کنند، ولی هرگز توفیقی نخواهند داشت. باید این بنا، ویران و از نو ساخته شود.»(۵)

رضا صفارهرندی دقایقی قبل، وقتی وصیت نامه اش به پایان رسیده و توسط هم بندانش و نیز پزشک و «قاضی عسکر» زندان امضا شده بود لختی به خود آمد که نکته مهمی را از قلم انداخته است. زیر بخش پایانی وصیت نامه اش با خطی درشت تر نوشت: «چون متأسفانه نتوانستم در آخرین ساعات حیات، شما را ملاقات کنم تنها سفارش آخر را به شما برادران ارجمند، بارور نمودن نهال نهضت روحانیت و اسلام توصیه می دارم که امید است شما هم رستگار شوید.»

در سه سال گذشته آن ها با از سر گذراندن تجربه همراهی با ملی گراها به این نتیجه رسیده بودند. بخارایی خود از دست اندرکاران میتینگ سال۱۳۴۰ جبهه ملی در باغ جلالیه بود و در همان ماجرا سست عنصری رهبران جریان ملی گرا را به چشم مشاهده کرد. ظهور خمینی بزرگ، چنین جوانان حق طلبی را شیدای آن مرجع تقلید و رهبر عظیم ساخت. وقتی محمد بخارایی در دادگاه با این سؤال مواجه شد که چرا گلوله را به گلوی حسنعلی منصور (نخست وزیر رژیم شاه) شلیک کرده است، گفت: «این سزای حلقومی است که از آن جسارت و توهین به مرجع تقلید بیرون می آید.» او سپس عوامل رژیم را در دادگاه این گونه مورد خطاب قرار داد: «علت اصلی تبعید مرجع تقلید ماست. تا زمانی که مرجع تقلید ما در تبعید است آب خوش از گلوی هیچ کدام از شما پایین نمی رود و سراغ همه شما می آیند.»(۶)

آن ها بچه های مسجد و به شهادت هم بندانشان اهل تهجد بودند. پاتوقشان جلسات درس و موعظه بزرگانی همچون آیت الله سیدمحمود طالقانی، استاد مرتضی مطهری، سیدعلی شاهچراغی، شیخ علی اصغر هرندی، سیدمهدی قوام و... بود و دو شب قبل از به هلاکت رساندن «منصور» ملاقاتی با آیت الله دکتر سیدمحمد بهشتی داشتند.(۷) شهید بهشتی از جمله کسانی بود که در پاسخ به سؤال یک عضو هیئت های موتلفه (ابوالفضل توکلی) درباره حذف فیزیکی سران رژیم دیکتاتوری شاه گفته بود: «اشکالی ندارد که شما وارد این فعالیت شوید.»(۸)

شاید اولین جرقه ایده اعدام انقلابی سران رژیم طاغوت در ذهن آن ها پس از شنیدن سخن استادشان مرحوم شیخ علی اصغر هرندی زده شد: «ای کاش کسی می توانست مغز سران حکومت سلطنتی را متلاشی کند.» رضا هرندی ابتدا به صورت انفرادی سلاحی قدیمی تهیه کرد ولی پس از توجه به عدم کیفیت سلاح و نیز مهیا نیافتن زمینه عملیات، دوستانش (بخارایی، نیک نژاد و اندرزگو» را با قصد خود همراه ساخت. آن گاه ایده آنان از طریق سیدعلی اندرزگو و حاج مهدی عراقی به مرکزیت هیئت های موتلفه اسلامی منتقل شد و کار تهیه سلاح توسط صادق امانی (رهبر تشکیلاتی هیئت های مؤتلفه اسلامی) انجام پذیرفت. امام خمینی ابتدا از پذیرش برنامه ترور سران رژیم شاه خودداری کردند، اما چندی بعد شاه را مستثنی ساختند.(۸) برخی از مجتهدان تهران مثل آیت الله شیخ جواد فومنی حائری در فضای خفقان آلود پس از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ چاره ای جز این اقدام قائل نبودند. وقتی حبیب الله عسکر اولادی از امام خمینی درباره این اقدام و نظر برخی از فقها، طلب فتوا یا حکم در تأیید یا رد آن کرد، امام وی را از دخالت در این موضوع (نظرات فقهای دیگر) برحذر داشتند. اعضای مؤتلفه امتناع امام از نفی نظرات فقهای دیگر را نشانه عدم ممانعت شرعی رهبر و مرجع تقلید خود از چنین اقدامی دانستند. پس از تبعید حضرت امام(ره) اعضای هیئت های مؤتلفه از استاد مرتضی مطهری شنیدند: «تا سه چهار نفر از سران این رژیم به زمین نیفتند این خفقان از بین نمی رود.»(۹) اما در طلب فتوا به نزد آیت الله العظمی سیدمحمد هادی میلانی رفتند. وقتی مرحوم سیدتقی خاموشی (پدر رئیس فعلی سازمان تبلیغات اسلامی) مفاسد و رفتارهای «حسنعلی منصور» را بدون ذکر نام وی برای این مرجع تقلید تشریح کرد و درباره معدوم ساختن چنین فردی سؤال کرد، آیت الله میلانی پاسخ داد:

«اگر کسی بتواند این کار را بکند جزء واجبات است و باید بکند.»(۱۰)

این جوازهای شرعی بود که خیال طراحان متشرع ایده حذف فیزیکی مجری اصلی طرح مصونیت اتباع مجرم آمریکایی در ایران (کاپیتولاسیون) و اجراکننده برنامه آمریکایی تبعید حضرت امام خمینی(ره) به ترکیه را در عملی کردن قصد خود راحت کرد. شب قبل از ترور نخست وزیر رژیم آمریکایی شاه، منزل صفار هرندی میزبان محمد بخارایی و مرتضی نیک نژاد بود تا با ضبط متنی، انگیزه این اقدام برای آیندگان مشخص شود. آنجا محمد بخارایی این متن را خواند: «بسم الله الرحمن الرحیم، ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص (صف-۴)، یعنی «خداوند کسانی را دوست می دارد که در راهش در صفوفی محکم جهاد می کنند.» ناله را هر چند می خواهم که پنهان برکشم، سینه می گوید که من تنگ آمدم، فریاد کن. ما با سینه ای سوزان آماده شهادتیم؛ دیدن انسان های برهنه، شکم های گرسنه، ناله های سوزناک و قدم های ناتوان که با تازیانه بر اندام آنان می کوبند و به پرستیدن خدایان پلیدی چون پیکر منحوس شاه، مظهر بدبختی های ملت مسلمان ایران، دعوتشان می کنند، ما و هر انسانی را رنج می دهد. ما اولین صدای دلنشین گلوله را به روی دشمنان شما، ملت ایران، طنین انداز می کنیم تا شما نیز تا روز فتح و پیروزی آن را دنبال کنید. تنها آرزوی ما از زندگی، شهادت در راه عقیده است، زیرا سرور آزادمردان، «حسین بن علی(ع)، فرمودند: «ان الحیاه عقیده و جهاد» آیا ملت ایران می داند چه لحظات حساسی از تاریخ زندگی اش را می گذراند؟ آیا می دانید که با کوچک ترین سستی شب های تیره تری را درپیش خواهد داشت؟ آیا ملت ایران حیات خود را جز در مجازات نابکاران احساس می کند؟ آیا دیگر می توان با مبارزات منفی، دشمن را به عقب راند و نابود کرد؟ بکوشید و بکوشیم که بر پایه های محکم عدالت اجتماعی اسلام حکومتی برپا کنیم و به این همه ننگ و ذلت خاتمه دهیم، نسل آینده را از سقوط نجات بخشیم و زندگی نیکو، درخور شأن یک انسان، پدید آوریم. ملت مسلمان ایران، روحانیان، دانشگاهیان، روشنفکران، ارتشیان، مبارزان جوان، ما از ماورای این جهان با شما سخن می گوییم، از وجدان شما استمداد می طلبیم، روح ما بر فراز این مرز و بوم منتظر و نگران اقدامات شماست. با قلبی مملو از ایمان جنبشی را آغاز کنید و این عاملین منفور استعمار، شاه و هیئت کثیف را به یکباره نابود سازید، خود را به کاروان شهیدان ملحق کنید و سعادت جاوید خود و ملت خود را تضمین نماید. آنچه خواست و محرک ما در شروع مبارزات مثبت می باشد، چنین است. باید باتمام قوا هر استعمارگری را به خارج از مرز ایران راند، باید حکومت فردی شاه، عامل منفور استعمارگران، محو گردد این هیئت کثیف حاکمه است که ننگ استعمار را به ملت مسلمان ایران تحمیل کرده است، نه آن که ملت خود پذیرفته باشد. باید برای پدید آوردن حکومتی مستقل و ملی بر پایه های عدالت اجتماعی اسلام و ایجاد یک حکومت ملی و اسلامی تا مرز خون به پیش رویم... انالله و اناالیه راجعون»(۱۱)

بهای این خواسته ها، آرزویی بود که آن ها در مناجات های شبانه شان برای تحقق آن دعا کرده بودند. سحرگاه ۲۶خرداد ۱۳۴۴ بر صفحه تاریخ ثبت شد که چگونه این جوانمردان با نشاطی غریب به سوی قربانگاه گام برمی داشتند. حبیب الله عسکراولادی خاطره آن لحظات نورانی را چنین به یاد می آورد:

«یکی از مأموران کلاه پلیسی اش را به زمین زد. به او گفتم چه شده است؟ پاسخ داد، نمی دانید این چهار نفر با ما چه کردند!

وقتی ما این چهار نفر را به محل تیرباران بردیم، افسر نگهبان نبود که اینها را از ما تحویل بگیرد در مسیر مأمورین حاضر، به اینها گفتند که ما باید شما را جدای از هم نگه داریم، این چهار نفر گفتند ما از امام و مولایمان حسین(ع) آموخته ایم در چنین شبی با نماز و قرآن وداع کنیم، ما برای ساعات شهادتمان اشتیاق داشته و داریم. اجازه خواستند و وضو گرفتند و نماز خواندند و ۴نفر دور هم به صحبت پرداختند. بعد سه نگهبان آمدند امانی و بخارایی گفتند اجازه بدهید ما با مأمورانمان خداحافظی کنیم. آمدند جلوی ما ایستادند و گفتند ما شما را دشمن خودمان نمی دانیم دشمن ما مشخص است که در کشور و جهان کیست.

گفتند: «رهبر و مرجع تقلید ما این قیام را برای نجات ما و شما انجام داده است شما در این مدت زندانی بودن ما، به جهت اینکه با ما حرف زدید بازداشت شدید، ما از شما عذرخواهی می کنیم.»

اغلب ما می خواستیم زمین دهان باز کند و ما را فروبرد. آمدند جلو و یک به یک با ما روبوسی کردند و گفتند که شما بدانید ما از شما چیزی به دل نداریم، شما دشمن ما نیستید.»(۱۲)

اما اکنون در سال ۱۳۹۱ شمسی آرمان بلند شهیدان ۲۶خرداد ۱۳۴۴ مرزهای ایران اسلامی را در نوردیده و به هدف جوانان حق طلب دنیای اسلام مبدل شده است. اینک جهان اسلام «حاکمیت عدالت اسلامی» را فریاد می زند و در جهت تحقق آن به پیش می رود.

مرتضی صفار هرندی

منابع در روزنامه موجود است.