یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نگاهی ارسطو وار به زندگی


نگاهی ارسطو وار به زندگی

درباره تراژدی

تراژدی از نظر ارسطو عبارت است از: «محاکمات عملی جدی و دارای طول معین که خود به خود کامل باشد و در صحنه به صورت نمایشنامه عرضه گردد نه به صورت روایت و حوادث آن حس شفقت و ترس را برانگیزد تا تزکیه از چنین عواطفی را موجب شود.»

منشأ تأثیر تراژیک را باید در ساخت طرح تراژیک جستجو کرد؛ یعنی شکل و مسیر طرح داستان و نوع اشخاصی که عمل تراژیک را مؤثر و باورکردنی می سازند. اما «نور تروپ فرای»، عقیده دارد: «مبنای واقعی رابطه خدا با آدم، عین رابطه شاعر تراژدی نویس با قهرمان اثرش است».

تراژدی نویس می داند که قهرمان اثرش در اوضاع و احوال تراژیک قرار دارد، ولی تمام قدرت خود را به کار می گیرد تا مسؤولیت دستکاری کردن اوضاع و احوال تراژیک به نفع پیشبرد اثرش را از خود سلب کند.

وی قهرمان اثرش را به همان صورتی که خدا آدم را به فرشتگان عرضه داشت، به ما عرضه می دارد.

تراژدی از هر تعریفی که برخوردار باشد و منشأ تأثیر تراژیکش هر چه که باشد، آدم را در اوضاع و احوال انسانی و قهرمانی قرار می دهد.

تراژدی آدم در تجلی قانون طبیعی گرهگشایی می شود. او به دنیایی پا می گذارد که در آن نفس «بودن»، تراژیک است! قهرمان تراژدی نیز اوضاع و احوالی همسان با اوضاع و احوال آدم دارد.به این معنی که قهرمان تراژدی در نیمه راه جامعه انسانی و در ارتباط با قدرت ناشناخته و مبهمی در آسمان قرار دارد.

ارتباط او با این قدرت پنهان همان جنبه از جنبه های وجودی اوست که به آن «قهرمانی» می گویند و ما، یعنی انسانهای عادی از آن بی بهره ایم و این همان جنبه ای است که مایه وحشت در بیننده تراژدی می گردد.

جنبه دیگر، جنبه بسیار انسانی قهرمان تراژدی است که به سبب آن زمینی شده است. این جنبه که آن را هم انسانی یا با تمام وجود دارای صفات خوب انسانی بودن می خوانند، سبب ایجاد ترحم در بیننده تراژدی یا خواننده آن می شود.

اساس جهان بینی تراژیک، بودن در زمان است؛ یعنی مفهوم کیفیت یک بعدی زندگی. جایی که همه چیز به یک باره وقوع می یابد و هر عملی عواقب ناگزیر و محتومی دارد.

در جهان بینی تراژیک، مرگ، حادثه ای در زندگی یا پایان ناگزیر زندگی نیست، بلکه رویدادی ضروری است که به زندگی شکل و ساخت می دهد. مرگ چیزی است که فرد را تعریف و او را از تداوم زندگی که میان گذشته و آینده جاری است جدا می کند.

از آنجا که معرفت و خودشناسی مبنای تراژدی است، الزاماً مصیبت بار نیست. بلکه نهایت آن رسیدن به آگاهی است. گنجایش قهرمان تراژدی برای عاطفه و کنش و واکنش و رنج بس بالاتر از گنجایش انسان معمولی است.

تراژدی تأثیر نیروی قهرمانی را بر اوضاع و احوال انسانی نشان می دهد. هنگامی که قهرمان تراژدی به پایان خویش می رسد، لحظه ای دنیایی بزرگتر و عظیم تر، دنیایی سرشار از معنا و مفهوم، دنیایی که روح با عظمت قهرمان بر آن حایل بود، در پیش چشمانمان آشکار می شود، اما اسرار و غربت آن همچنان پابرجا می ماند و از همین روست که تراژدی هرگز تا نهایت ممکن رمزگشایی نمی گردد.

و از این رو درست همانند زندگی واقعی ما انسانهای معمولی، در روشنایی تاریکی محضی قرار می گیرد که یکسرش شناخت و قطعیت و سر دیگرش ناآگاهی و شک و نسبیت است.

تعریفی که ارسطو از تراژدی به دست می دهد. در حقیقت نه با تمرکز بر تراژدی و تحلیل دقیق آن که با شناخت زندگی و نظر کردن به جنبه های اصلی آن پدید آمده است.

«محاکات عملی جدی» که ارسطو از آن سخن می گوید، به دنیا آمدن و زیستن، خواستن و مبارزه است و «دارای طول معین که خود به خود کامل باشد» همانا مرگ است که طول «بودن» را مشخص می کند و در نهایت باحضور خویش این دور را کامل می نماید.

بی گمان اگر لحظه ای خود را بیرون از چرخه زندگیمان قرار دهیم و به آن به عنوان یک تماشاگر نگاه کنیم و این تولد و زیستن و خواستن و مبارزه و موانع و شکست و پیروزی و شناخت و درک و در نهایت مرگ را مرور کنیم، در می یابیم که تا چه حد این نمایش صحنه ای توانسته حس شفقت و ترس را در ما برانگیزد و سبب تزکیه ما از چنین عواطفی گردد.

بدین صورت، نهایی ترین عنصر تراژدی نیز شکل می گیرد و این همان چیزی است که از آن با عنوان نگاه ارسطووار به زندگی یاد می شود.

رضا خسرو زاد



همچنین مشاهده کنید