چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
فیل و مورچه
بعد از برنامه «میزگرد» روز ١٢ ژوئن، که موضوع آن چاپ جدید کتابی بود که ١۵ سال پیش در بولیوی منتشر شد- و من اکنون پیشگفتاری بر آن نوشته ام- به نظر میرسد هیج موضوع قابل بحثی وجود نداشته باشد که بتواند حوصله خوانندگان صبور ما را سر ببرد. در آن برنامه، مقدمهای که اوو مورالس بعداً نوشته و پیامی نیز از نویسنده مشهور آرژانتینی «استلا کالونی» که در چاپ آینده کتاب منتشر خواهد شد، خوانده شد. من اطلاعات به کار گرفته شده در آن پیشگفتار را با دقت انتخاب کردم.
طی سالهای اول انقلاب، یک روحیه انترناسیونالیستی قدرتمندی رشد کرد که ریشههای آن در گردان بزرگ رزمندگان کوبایی قرار داشت که در مبارزه ضدفاشیستی مردم اسپانیا شرکت کردند و بهترین سنن جنبش کارگری جهانی را از آن خود کردند.
ما عادت به علنی کردن تلاشهای مشترک خود با خلقهای دیگر نداریم، اما در مواقعی مشکل بتوان مانع اشاره مطبوعات به آن شد. همکاری مشترک ما از احساسهای عمیقی ناشی میشود که کاری با تمایل برای تبلیغ آن ندارد.
برخیها از خود میپرسند چگونه برای یک کشور کوچک با منابع محدود امکانپذیر است که وظایف این چنین عظیمی را در عرصههای اساسی مانند آموزش و بهداشت، که جامعه معاصر بدون آنها قابل تصور نیست، انجام دهد.
بشریت کالاها و خدمات لازم برای حیات خود را از زمان تشکیل اولین جامعه خود تولید کرد، و بعداً طی هزاران سال تولید را از ابتداییترین اشکال به پیچیدهترین اشکال تغییر داد.
همانطور که همه میدانیم یا باید بدانیم، استثمار بشر به دست بشر از این تحول غیرقابل تفکیک بود.
شیوههای مختلف درک این واقعیت همیشه به جایگاهی که افراد در جامعه اشغال میکنند، وابسته بوده است. مدت زمان طولانی، به استثمار به عنوان چیزی طبیعی نگاه میشد و اکثریت عظیم هرگز نسبت به رابطه فوق آگاهی نداشت.
در اوج رشد سرمایهداری در انگلستان، که در کنار ایالات متحده و دیگر کشورهای اروپا، یک رهبر جهانی بود، در جهانی که تحت سلطه استعمار و توسعهطلبی بود، کارل مارکس، یک متفکر و دانشمند کبیر تاریخ و اقتصاد، بر اساس اندیشههای سرشناسترین فلاسفه و اقتصاددانان زمان- شامل هگل، آدام اسمیت و دیوید ریکاردو، که او با آنها موافق نبود- اندیشههای خود پیرامون روابط تولید و مبادله سرمایهداری را در سال ۱٨۵۹ در اثری به نام «نقد اقتصاد سیاسی» پروراند، نوشت و منتشر کرد.
او در سال ۱٨۶٧، با انتشار جلد اول سرمایه، مهمترین اثر خود، اثری که او را معروف کرد، به گسترش ایدههای خود ادامه داد. بخش عمده کتاب، براساس یادداشتها و توضیحات مارکس به دست انگلس ویراستاری شده بود، انگلس که ایدههای مارکس را داشت، مانند یک پیامبر، کار مارکس را بعد از مرگ او در سال ١۸۸٣ گسترش داد.
آنچه که مارکس منتشر کرد مهمترین تحلیلی است که تاکنون در باره جامعه طبقاتی و استثمار فرد به دست فرد نوشته شده است. در نتیجه، مارکسیسم به عنوان شالوده احزاب و جنبشهای انقلابی که سوسیالیسم را هدف خود تعیین کرده بودند، قرار گرفت- منجمله تمام احزب سوسیال دمکراتی که قبل از جنگ جهانی از شعار «کارگران جهان متحد شودید!»، که از طرف مارکس و انگلس برای اولین بار در سال ١٨۴٨ در «مانیفست کمونیست» اعلام شد، بریدند و به آن خیانت کردند.
یکی از حقایقی که این متفکر بزرگ به طور ساده بیان کرد این بود که «انسانها، در جریان حیات اقتصادیشان، روابط ضروری مشخصی را، مستقل از اراده خود برقرار میکنند، روابط تولیدی را که در ارتباط با مرحله معین رشد نیروهای مولده مادی آنها قرار دارد. این آگاهی بشر نیست که هستی او را تعیین میکند، بلکه بالعکس، این هستی اجتماعی اوست که آگاهی او را تعیین میکند. با رسیدن به یک مرحله مشخص رشد، نیروهای مولده مادی جامعه در تناقض با روابط تولیدی موجود قرار میگیرند... از شکلهای رشد نیروهای مولده، این روابط به موانعی در برابر دومی تبدیل میشوند و در نتیجه عصر انقلاب اجتماعی آغاز میشود... هیچ فرماسیون اجتماعی قبل از آنکه نیروهای مولده آن کاملاً رشد نکرده باشند، ناپدید نمیشود و هیچ روابط تولیدی نوین و پیشرفتهتری قیل از آنکه شرایط مادی برای وجود آن در درون جامعه کهن به بلوغ نرسیده باشد، ظهور نمیکند.»
من نمیتوانم کلمات بهتری، برای بیان روشنتر و دقیقتر این مفاهیمی که مارکس پرورانده است پیدا کنم، مفاهیمی که جوهر آنها را، با یک توصیح ابتدایی از طرف یک معلم، حتا به وسیله یکی از جوانان کوبایی که شنبه گذشته، ١۴ ژوئیه، به «اتحادیه جوانان کمونیست» پیوستند، میتوان درک کرد.
مارکس برای توضیخ مشخص رشد مبارزه طبقاتی، «مبارزه طبقاتی در فرانسه: ١٨۵۰- ١٨۴٨» و «هجدهم برومر لوئی بناپارت» را - دو تحلیل تاریخی عالی که هر خوانندهای را شادمان میکند- نوشت. او یک نابغه حقیقی بود.
لنین، یک ادامه دهنده ژرف اندیشه دیالکتیکی و پژوهشی مارکس، دو اثر کلیدی را نوشت: «دولت و انقلاب» و «امپریالیسم: بالاترین مرحله سرمایهداری». اندیشههای مارکس که به دست لنین در انقلاب اکتبر به اجرا درآمد، از طرف مائو تسه تونگ و دیگر رهبران انقلابی جهان سوم پیش برده شدند. بدون آنها، انقلاب کوبا نمیتوانست در حیاط خلوت ایالات متحده اتفاق بیافتد.
اگر مارکس خود را تنها با این ایده که «هیچ فرماسیون اجتماعی قبل از آنکه نیروهای مولده آن کاملاً رشد نکرده باشند، ناپدید نمیشود» محدود کرده بود، فرانسیس فوکویاما، تئوریسین سرمایهداری در اعلام اینکه سقوط اتحاد شوروی نشاندهندۀ پایان تاریخ و ایدئولوژیهاست و اینکه تمام مقاومتها در برابر نظام تولید سرمایهداری باید متوقف شود، میتوانست محق باشد.
زمانی که بنیانگذار سوسیالیسم علمی اندیشههای خود را منتشر کرد، نیروهای مولده جامعه از رشد کامل بسیار دور بودند. تکنولوژی هنوز سلاحهای کشتار جمعی مرگباری را که قادر به نابود کردن نوع بشر هستند، به دست نداده بود؛ هنوز نه حوزه فضا- مکان، و نه ضایع کردن نامحدود هیدروکربن و سوخت فسیلی غیرقابل تمدید وجود نداشت؛ در یک جهان طبیعی که پتانسیل آن به نظر بشریت نامحدود بود، نه هنوز به تغییر جوی پی برده شده بود، نه بحران جهانی خواربار در نتیجه نیروهای محرکۀ بیشمار و جمعیتی که شش برابر جمعیتی است که در سال تولد مارکس در جهان ساکن بود (آن موقع یک میلیارد نفر) خود را نشان نداده بودند.
تجربه سوسیالیستی کوبا در زمانی صورت میگیرد که سلطه امپریالیستی در سراسر جهان گسترش یافته است.
وقتی من از آگاهی صحبت میکنم منظورم یک اراده قادر به تغییر واقعیت نیست، بلکه بالعکس، شناخت از واقعیت عینی را در نظر دارم که میتواند راهی را که باید پیموده شود، نشان دهد.
دهها میلیون انسان در جنگی کشته شدند که در اواسط قرن بیستم از طرف فاشیسم شروع شد، از طرف ایدئولوژی که در آن زمان تازه بود و همانطور که لنین از پیش گفته بود در آغوش ضدمارکسیستی جهان سرمایهداری پیشرفته زاده شده بود.
در کوبا، همانند دیکر کشورهای جهان سوم، مبارزه برای رهایی ملی، تحت رهبری طبقات میانی و خرده بورزوازی، و مبارزه برای سوسیالیسم که طی سالها از طرف پیشروترین بخشهای طبقه کارگر و دهقانان در جریان بود، به هم پیوسته و یکدیگر را تقویت کردند. تضادهای ایدئولوژیک و طبقاتی نیز به اوج رسید. عوامل عینی و ذهنی به نحو چشمیگری از یک روند به روند دیگر متفاوت بودند.
سازمان ملل و دیگر سازمانهای بینالمللی، که بسیاری در آنها آغاز یک آگاهی جدید بینالمللی را میدیدند، از آخرین جنگ جهانی بیرون آمدند. به آن امیدها خیانت شد.
فاشیسم، که هیتلر ابزار آن را حزب ناسیونال سوسیالیست نام نهاده بود، قویتر و خطرناکتر از هر زمان دیگر، از نو زاده شد.
امپراتوری ناوهای هواپیمابر را در تمام دریاهای جهان برای آمادگی دایمی و برای مداخله نظامی مستقر کرده و نگه میدارد. برای رقابت با کوبا در نیمکره ما تصمیم به چه کاری گرفته است؟ استقرار یک کشتی عظیم که به یک بیمارستان شناور مبدل شده و هر ده روز در یک کشور کار میکند، و میتواند روزانه به شماری از مردم کمک کند، اما نمیتواند مشکلات یک کشور را حل کند. امپراتوری برای فرار مغزها خسارت نمیپردازد و نمیتواند متخصصان مورد نیاز برای ارایه خدمات درمانی در هر روز از سال را تربیت کند. تمام ناوهای هواپیمابری که امروزه به عنوان ابزار مداخله نظامی در سراسر اقیانوسهای جهان مستقر شده اند و به عنوان بیمارستان کار میکنند، قادر نیستند خدماتی را به میلیونها نفری ارایه کنند که به دست پزشکان کوبایی در گوشههای دورافتادۀ کرۀ زمین درمان میشوند، در جاهایی که زنان درد زایمان دارند، کودکان به دنیا میآیند و بیماران نیاز به مراقبت فوری دارند.
کشور ما نشان داده است که میتواند در مقابل تمام فشارها بایستد و به خلقهای دیگر کمک کند.
من به تلاشهای تعاونیمان، نه فقط در بولیوی، بلکه در هاییتی، در چندین کشور کاراییب در آمریکای مرکزی، در آمریکای جنوبی، آفریقا و حتا در اقیانوسیه دوردست که در فاصله بیست هزار کیلومتری ما واقع است، فکر میکردم. من همچنین مأموریت «بریگاد هنری ریوز» را به خاطر آوردم، که به فوریتهای جدی پاسخ میدهد و با هواپیماهای ما پرسنل و دیگر منابع را منتقل میکند.
ما از رقم یک میلیون در سال برای بیمارانی که به خاطر مشکلات بینایی، به طور رایگان تحت عمل جراحی قرار میگیرند، دور نیستیم. آیا ایالات متحده واقعاً با کوبا رقابت میکند؟
ما از کامپیوتر، نه برای ساختن سلاحهای کشتار جمعی و نابود کردن مردم، بلکه برای انتقال دانش به دیگر خلقها استفاده میکنیم. از نقطه نظر اقتصادی، رشد هوش و آگاهی شهروندان ما، که انقلاب آن را امکانپذیر ساخت، نه تنها به ما امکان میدهد به دیگرانی که محتاجند به طور رایگان کمک کنیم، بلکه خدمات تخصصی- شامل خدمات درمانی- را نیز به کشورهایی که منابع بیشتری از ما دارند، صادر کنیم. در این عرصه، ایالات متحده هر گز قادر به رقابت با کوبا نخواهد بود.
کشور کوچک ما همچنان جلو خواهد بود. به عبارتی: ثابت شده است که مورچه نیرومندتر از فیل است!
فیدل کاسترو روز
۱۸ ژوئن ٢۰۰٨
منبع: گرانما
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست