شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

بهبودی محیط زیست و دیالکتیک طبیعت


بهبودی محیط زیست و دیالکتیک طبیعت

مسئله تخریب محیط زیست را می شود جدا از موارد اقتصادی, اجتماعی, فرهنگی و دیگر موارد انسانی دانست ولی این تجزیه راه حل اساسی را از بین می برد

مسئله تخریب محیط زیست را می‌شود جدا از موارد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و دیگر موارد انسانی دانست ولی این تجزیه راه حل اساسی را از بین می‌برد.

روحیه فرمانداری- فرمانبرداری در سراسر نقاط جهان باعث جنگ‌های بی‌شمار، ناهنجاری‌های اجتماعی و وضعیت کنونی محیط‌زیست شده است. نمونه بارز آن، گرمایش جهانی است.

گرچه برخی آن را انکار می‌کنند، اما این معضلی جدی است که جهان را تهدید می‌کند. آنچه در پی می‌آید مقاله‌ای است درباب ریشه‌یابی علل و منشأ تخریب‌های محیط زیست‌ و راهکارهایی که می‌تواند مانع از آن شود.

با وجود تمام معضلاتی که اینک محیط‌زیست با آن دست به گریبان است، انسان قادر است این روند را به سوی بهبودی زیست بومش و سلامت اجتماعی خود تغییر دهد، نخستین گام برای دستیابی به این هدف ریشه‌یابی این تخریب‌هاست، به عبارت دیگر پیش از هر اقدامی باید علت این تخریب‌ها را در ذهن خود جست‌وجو کند و تصویری شفاف از منشا آن به دست آورد.

این تصویر به او کمک می‌کند در حد توانایی خود برای پیشگیری از تخریب بیشتر محیط زیست گام بردارد، چرا که آنچه باعث تخریب محیط‌زیست شده در واقع فعالیت‌های نابخردانه بشر است. برای نمونه، درمحلی که اکنون پارک ملی توران نام دارد حدود ۳هزار سال پیش معادن مس کشف شد.

در آن روزگاران، این منطقه پوشیده از درختان تاق بود، پوشش متراکمی که حتی عبور از آن دشوار بود، هیزم تاق یکی از بهترین هیزم‌هایی است که حرارتی بالا و دیرپا دارد، به همین دلیل جنگل‌های تاق منطقه که اینک به آن پارک ملی توران اطلاق می‌شود تماما قربانی ذوب فلز مس شدند و در نتیجه این ناحیه نیمه‌بیابانی تبدیل به بیابان شد، به‌طوری که امروزه به ندرت درخت تاق در این منطقه دیده می‌شود. با این همه، هنوز هم برخی حاشیه‌نشینان کویر از این درخت برای گرم کردن و پخت و پز به وی‍‍ژه پخت نان استفاده می‌کنند.

تخریب محیط زیست همواره وجود داشته و متأسفانه این روند همچنان ادامه دارد. از بین‌رفتن قسمتی از جنگل‌های خزر که از کهن‌ترین جنگل‌های جهان محسوب می‌شود نیز از بین رفتن نسل شیر ایرانی در طبیعت ایران ۲ نمونه از تخریب‌های ۳۰ساله اخیر است.

در عرصه بین‌المللی هم نمونه‌های بی‌شماری از تخریب محیط زیست را می‌توان نام برد؛ ازجمله اخطار جیمز هنسن، رئیس سابق هواشناسی ناسا مبنی براینکه «گرمایش جهانی منشا انسانی دارد.» این اخطاری است که اولین بار ۲۰‌سال پیش و برای بار دوم در سال

میلادی جاری آن را درمجلس آمریکا مطرح کرد.

● چه باید کرد؟

آیا باید منتظر شویم و ببینیم غرب برای بهبودی محیط‌زیست چه خواهد کرد؟ مولانا می‌فرماید:«مفروش خویش ارزان، که تو بس گرانبهایی» . هر کشوری، هر شهری و هر روستایی درون خود این دانش و توانایی را دارد که راه‌حلی برای بهبودی محیط زیست پیدا کند. اما وقتی می‌توان به این راه حل دست یافت که خواهان بهبودی محیط‌زیست باشیم.

نکته‌ای که وجود دارد اینکه نباید گمان کرد مسئول تخریب‌های ۳۰ سال گذشته طبیعت ایران، یک یا دو دولت بوده‌اند بلکه این تخریب‌ها ریشه در همان روندی دارد که ۳هزار سال پیش باعث نابودی درختان تاق شد؛ شاید هم آغاز این تخریب‌ها به ده‌هاهزار سال پیش باز گردد، یک سر چشمه و هزاران سال فاصله زمانی. اما تفاوتی که وجود دارد این است که ۳هزار سال پیش سرعت تخریب نسبت به زمان حال بسیار کمتر بوده و همین شتابناکی روند تخریب سبب شده که زمان باقی مانده برای تغییر جهت به سوی جلوگیری از فاجعه ناشی از گرمایش جهانی بسیار اندک باشد.

● منشأ تخریب‌ها

ریشه تخریب محیط زیست درفرآیند تکامل طبیعی از کجا، چگونه و کی شروع شده و از کجا تغذیه می‌شود؟ زمانی بشر با شیوه و فرهنگ کشاورزی و دامداری آشنایی نداشت. او غذای خود را آزادانه و با بهره‌گیری از گیاهان و درختان میوه در طبیعت گردآوری می‌کرد. سپس یاد گرفت که می‌تواند با شکار کردن هم غذای خود را تهیه کند. ما در مدرسه آموختیم که پدید آمدن عصر کشاورزی و دامداری در واقع گامی به سوی متمدن شدن بود، اما امروزه بر این باورم که این متمدن شدن با تخریب‌های متعدد زیست‌محیطی و اجتماعی همراه بوده است. ولی چرا و چگونه این روند عوض شد و اجداد طبیعت‌نشین ما شهرنشین شدند؟ چرا در روندی هستیم که بشریت طبیعت را به سوی تخریب کشانده و می‌کشاند؟ آیا می‌توان مسیر تکامل طبیعی را به سوی تکاملی هشیارانه جهت داد به‌طوری که مانع این تخریب‌ها شد؟ و بالاخره آن جهت هشیارانه چیست؟

خلاصه و چکیده فرضیه در آغاز مطلب باز گفته شد و آن اینکه، پدیده فرمانداری- فرمانبرداری یا قدرت طلبی و زورگویی یک شخص بر شخص دیگر باعث تخریب طبیعت شده است. قدرت طلبی و زورگویی هر دو از یک منبع سر چشمه می‌گیرند ولی آن منبع چگونه و کی به‌وجود آمده است؟

داشتن قدرت و قدرت طلبی تفاوت زیادی با هم دارند. برای مثال، داشتن قدرت بیان نه‌تنها تخریب‌کننده نیست بلکه کمک به خلاقیت مثبت می‌کند. اما اگر فردی با قدرت بیان، افرادی را تحت کنترل خود درآورد چه؟ این همان پدیده قدرت طلبی است که باعث به‌وجود آمدن فرهنگ فرمانداری- فرمانبرداری شده است؛ فرهنگی که سبب تمام تخریب‌های اجتماعی، محیط‌زیستی و... شده است.

شاید این سؤال برای مخاطب مطرح شود که چگونه به این نتیجه رسیدم؟ اول اینکه از فرماندهان دوران نوجوانی و جوانی نه تنها خاطرات خوبی ندارم بلکه باعث عذاب و ناراحتی‌ام می‌شدند. با اینکه فرمانبرداری می‌کردم ولی از این پدیده فرمانداری- فرمانبرداری دل خوشی نداشتم و هنوز هم ندارم. در طول زندگی روش‌های دیگری را نیز تجربه کردم که باورم را محکمتر کرد.

دیگر اینکه با فلسفه و فرضیه « موری بوکچن» آشنا شدم که برایم قابل درک و ارزشمند بود؛ فلسفه دیالکتیک طبیعت.پرداختن به این فرضیه به مجالی فراتر از این مقاله نیاز دارد ولی به اختصار می‌توان گفت انسان اولیه روحیه فرمانداری- فرمانبرداری در خود نداشت و به تدریج با این روحیه آشنا شد. بعضی از قدرت فرماندهی لذت بردند و بعد به آن عادت کردند. احتمالاً این روند در خانواده‌ای یا قبیله‌ای در یکی از نقاط کره‌زمین شروع شد و به مرور به دیگر نقاط سرایت کرد و یا در چند نقطه پراکنده دور از هم و در یک زمان شروع شد، حتی قبل از اینکه مرزی بین کشورها وجود داشته باشد و یا تصوری به نام کشور وجود داشته باشد.

بشر به‌طوری با این روحیه خوگرفت که انگار دستور دادن و اطاعت کردن با سرشت او عجین بوده است. به تدریج اسیر کردن یک قبیله برای او کافی نبود و با زیرکی و قدرت‌طلبی بر چند قبیله تسلط پیدا کرد، پرچمی بر افراشت و قلمرویی برای خود تعیین کرد. این روند در اروپای غربی با رواج بی‌سابقه برده‌داری و کشف سرزمین‌های نو به‌ویژه کشف آمریکا و استثمار بومیان این قاره به اوج رسید.

تاثیر فرمانداری و فرمانبرداری بر رابطه انسان با طبیعتفرمانداری- فرمانبرداری چه اثری بر رابطه انسان با طبیعت گذاشته است؟ این بحثی است ادامه‌دار و قابل تبادل نظر. بحثی دائم در حال پیشرفت و تکامل که تمایلی برای به کمال رسیدن هم ندارد ولی در عین‌حال طالب شکوفایی است.

اقدام در پاک کردن محیط‌زیست – ازکوچه و محل تا خلیج فارس- و بهبودی اوضاع اجتماعی - از روابط داخل یک خانواده تا روابط بین‌المللی- را می‌شود جدا از هم پیش گرفت. ولی چگونه می‌توان برای رسیدن به این هدف به روند و عملکردی دست‌یافت که در آن تک تازی نژادگرایی، غرب یا شرق‌گرایی و قدرت طلبی نیست.

بدیهی است در روند مورد نظر، فرمانداری- فرمانبرداری نقشی ندارد. اما باید اعتراف کنم با آنکه سال‌هاست به فرضیه ذکرشده عقیده دارم و درباره رها شدن از ذهنیت فرمانداری- فرمانبرداری اقدام کرده‌ام و می‌کنم ولی هنوز نتوانسته‌ام روحیه فرمانداری و فرمانبرداری را از ذهن و اندیشه خودم دور کنم. حتی عقلم بر جسمم و حتی ترسم بر عقلم می‌خواهد فرمانداری کند. شاید این شعر مولانا بیانگر حالتی است که من دارم:

نه آن شیرم که با دشمن برآیم

مرا این بس که من با من برآیم

افراد و گروه‌هایی هستند که شیوه‌ای نو را در ساختار اجتماعی و تصمیم‌گیری در گروه‌شان ارائه داده‌اند. آنها قدمی فراتر از دمکراسی که بر حسب رای اکثریت است قدم برداشته‌اند و تصمیم‌گیری به‌صورت هم آرایی را انتخاب کرده‌اند. این کار آسانی نیست و ابتدا زمان بسیاری می‌برد ولی به مرور در این روش تجربه کسب کرده‌اند و بعد از گذراندن پستی و بلندی‌ها به مقطعی رسیدند که تصمیم‌گیری سریع انجام می‌شود.رهایی از تسلط افکار فرمانداری- فرمانبرداری کار آسانی نیست. در دنیایی زندگی می‌کنیم که نمی‌شود با کشورهای جنگ طلب با شیوه‌های ساده مقابله کرد ولی می‌توان زیست بومی پاک و سالم داشت، با فرهنگی فروتنانه، بدون فقروگرسنگی و بیکاری و اجتماعی که نو آفرینی و شکوفایی در آن به روندی روزانه تبدیل شده باشد.

میشل فوکو در مصاحبه‌ای که به نام «ایران: روح یک جهان بی‌روح» چاپ شده چنین برداشتی از ایرانیان داشت. «من ایرانی‌هایی را در پاریس می‌شناختم و آنچه در بسیاری از آنان مرا شگفت زده می‌کرد ترس بود. ترس از اینکه معلوم شود با چپ‌ها رفت‌وآمد دارند. ترس از اینکه مأموران ساواک باخبر شوند که آنان فلان کتاب را می‌خوانند و... وقتی پس از کشتار ماه سپتامبر (۱۷ شهریور۱۳۵۷) به ایران وارد شدم به‌خودم گفتم که با یک شهر وحشت زده روبه‌رو خواهم شد، چون در آنجا ۴هزار نفر کشته شده بودند.

نمی‌توانم که بگویم که در آنجا مردمانی شاد و مسرور دیدم، اما از ترس خبری نبود، به عبارت دقیق‌تر، مردم وقتی خطر را بی‌آنکه رفع شده باشد، پشت‌سر می‌گذارند شجاعتشان بیشتر می‌شود.» خطری که ما را تهدید می‌کند دیگر یک رژیم یا یک فرد نیست بلکه یک طرز فکر و ذهنیت است. به امید شناخت بهتر این دشمن درونی و هوشیار شدن در مقابل اعمال او.

فرخ موبدشاهی