یکشنبه, ۲۳ دی, ۱۴۰۳ / 12 January, 2025
صحنه سازی برای رمز نهانی داستانها
گاهی پی بردن به کنایههای ادبی و هنرمندانه، بسیار دشوار است و کشف میانجیها و تامل در آنها، خواننده را به فضای سخن باز میگرداند و احتمال دارد کوشش در کشف مقصود ناشناخته هنرمند نیز بینتیجه بماند:
بیا ساقی آن کیمیای فتوح
که با گنج قارون دهد عمر نوح
بده تا به رویت گشایند باز
در کامرانی و عمر دراز
بده تا بگویم به آواز نی
که جمشید کی بود و کاووس کی
دم از سیر این دیر دیرینه زن
صلایی به شاهان پیشینه زن
همان مرحلهاست این بیابان دور
که گم شد درو لشکر سلم و تور
همان منزل است این جهان خراب
که دیدهاست ایوان افراسیاب
کجا رای پیران لشکر کشش
کجا شیده آن ترک خنجر کشش
نه تنها شد ایوان قصرش به باد
که کس دخمه نیزش ندارد به یاد
( حافظ - ساقینامه)
بیآنکه بپذیریم همین ساقینامه بازمانده از مطلع داستانی است که حافظ سروده و یا میسروده:
بده تا بگویم به آواز نی
که جمشید کی بود و کاووس کی
این سئوال پیش میآید که ردیف کردن نام شاهان تورانی شاهنامه برای چیست؟
سلم و تور، افراسیاب، پیران و شیده...
و آنگاه به میان کشیدن اینکه از افراسیاب حتی دخمهای نمانده و یا اینکه ایوان و قصرش به باد شده است در عالم قیاس با شاهان ایران که دخمهها از ایشان برجای مانده و بیتردید حافظ شیرازی تخت جمشید را با آن همه عظمت و شگفتی فخرآفرین آن دیده است، میتوان گفت حافظ قصدی دارد و آن گاه ذهن به خودی خود به سوی ساقینامههای اسکندرنامه (شرفنامه) کشیده میشود و درست در جایی از شرفنامه باز میایستد که نظامی گنجهای نیز نام شاهان ایرانی را به رشته ابیات در کشیده و از قول دختر چینی با اسکندر سخن میگوید و او را با شاهان ایران باستان میسنجد:
سکندر چو پیروزی آرد به چنگ
نه زیبا بود آینه زیر زنگ
چو کیخسرو از می شود جامگیر
چرا جام خالی بود بر سریر
ملک گرز جمشید بالاتر است
رخ من زخورشید زیباترست
شه ار شد فریدون زرینه کفش
به فتحش منم کاویانی درفش
شه ار کیقباد بلند افسرست
مرا افسر از مشک و از عنبراست
شه ار هست کاووس فیروزه تاج
زم من بایدش خواستن تخت عاج؟!
شه ارچون سلیمان شود دیوبند
مرا در جهان هست دیوانه چند
شه ار زانکه عالم گرفت ای شگفت
من آن را گرفتم که عالم گرفت
و در همین ادعاست که یک یک اجزای بدن دختری بیگانه را در برابر ابزارهای جنگی یک فاتح جهانگیر مینهد:
اگر چه کمند جهانگیر شاه
فتاده است در گردن مهر و ماه
کمندی من از زلف برسازمش
نترسم به گردن دراندازمش
گر او را کمندی بود ماه گیر
مرا هم کمندی بود شاه گیر
گر او ناوک اندازد از زور دست
مرا غمزه ناوک انداز هست
گر او حربه دارد به خون ریختن
من از چهره خون دانم انگیختن...
( شرفنامه بند ۵۶)
قطعا نظامی در این برخورد نظری دارد و به عمد صحنهای ساخته است تا آنچه را که در دل خود نسبت به شاهنامه و فردوسی دارد، در این نقش بر زبان آورد؛ و هم این عقیده شخصی خود را بیان بکند که زنان، سازندگان جهان و سرنوشت جهان هستند و برتر از هر مقام و پادشاهی و در واقع پرورش دهندگان ایشان هستند و حال در این قیاس اگر اسکندر و امثال اسکندر را کمتر از زن میپندارد و میگوید "من آن را گرفتم که عالم گرفت"، خواننده خود به داوری مینشیند و ناچار یکبار دیگر شرفنامه را در برابر شاهنامه مینهد و متوجه میشود در این کتاب به طور مرموزی جنگها به سخره گرفته شده و جنگاوران را کرابندگانی میداند که برای پر کردن گنج شاهان جان برکف نهادهاند و اقتصاد را عامل اصلی جنگهای طبقاتی میداند:
گرسنه چو با سیر خاید کباب
به فربهترین زخمی آرد شتاب
و ازهمین جاست که بررسی و بازخوانی کتاب لازم و ضروری مینماید تا خواننده کتاب شرفنامه بفهمد نظامی در این کتاب چگونه صحنه آرایی میکند و هر آنچه را که دلش بخواهد به بهانه ای بر زبان میآورد بیآنکه جلب توجه کند:
نمانده درین ملک بخشایشی
نه در شهر و در شهری آسایشی
خراشیده از کینهها سینهها
شده عصمت از قفل گنجینهها
خرابی درآمد به هر پیشهای
بتر زین کجا باشد اندیشهای
که پیشهور از پیشه بگریختهاست
به کار دگر کس در آویختهاست
بیابانیان پهلوانی کنند
ملکزادگان دشتبانی کنند
کشاورز شغل سپهساز کرد
سپاهی کشاورزی آغاز کرد
جهان را نماند عمارت بسی
چو از شغل خود بگذرد هر کسی
(شرفنامه بند ۳۰)
البته خود نیز گاهگاهی به وجود رمزها و نکتهها و صحنه آراییها اشاره میکند و از خواننده ابیات میخواهد تا برای درک مطلب بیشتر بیندیشد:
وگر بایدت تا به حکم نوی
دگرگونه رمزی زمن بشنوی
برآر آن کهن پنبهها را ز گوش
که دیبای نو را کند ژندهپوش
( بند ۳۱)
احتمالا ساقینامههای حافظ نیز حاکی از برخورد فکری غزلسرای شیرازی با داستانسرای آذربایجانی است که جای تحقیق دارد.
صحنهسازی در غزل
این نحوه سخن و صحنهآرایی اختصاص به مثنویهای داستانی و نظامی گنجهای ندارد بلکه این شیوه و شگرد صحنهسازی در انواع نثر و نظم ادب فارسی قابل تحقیق است.
سخن دل نویسنده در داستانهای مربوط به جانوران در کتابهایی چون کلیله و دمنه و مرزبان نامه از زبان حیوانات بازگو میشود و در انواع شعر از غزل و قصیده و قطعه و حتی دو بیتیها برای گفتن حرف اصلی، صحنهسازی میشود؛ برای نمونه میتوان غزلی از حافظ را که هفت بیت بیش نیست، نقد و بررسی کرد:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذربنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آناست که در خرمن پروانه زدند
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
در همین بیت اخیر، شاعر میگوید: " از آن روزی که سخن را با قلم نوشتند و هنر مکتوب ایجاد شد، هیچ کس چون حافظ نتوانست اندیشه خود را بیان کند."
خواننده غزل از خود میپرسد چرا و چگونه این اندیشه از ذهن حافظ گذشته است؟
بی تردید اندیشهای داشته و در همین غزل با زیبایی و رسایی تمام نقاب از رخ آن برداشته و آنگاه خود شاعر از شیوه و سبک سخن خود لذت برده و خود زبان به تحسین خویش باز کرده میگوید:
کس چون حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
حال از خود میپرسیم " این اندیشه چیست؟" ناچار، غزل را یک بار دیگر میخوانیم؛
همان بیت اول جلب توجه میکند:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
بی هیچ تعارفی از خود میپرسیم: " حافظ چه دیده است؟"
" گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند" یعنی چه؟ هر معنایی که داشته باشد اولا باید با کلمهها و جمله و مشاهده حافظ مطابقت داشته باشد. ثانیا ما باید بفهمیم چه واقعهای رخ داده است. ناچار کلمههای بیت را از نظر معانی نهاده و نانهاده ( حقیقت و مجاز) زیر نظر میگیریم:
دیدم: دیدن به چشم، دیدن در خواب، دیدن در رویا و حالتی بین خواب و بیداری، شهود و مشاهده.
میخانه: معنی نهاده کلمه مشخص است و اما معنی مجازی آن ممکن است خانقاه و یا
دیرمغان باشد، در معنی رمزی نیز به معنی "عالم لاهوت" به کار رفته است.
سرشتن گل آدم- خمیر کردن خاک با آمیختن آب برآن؛
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آنجا طینت آدم مخمر میکنند
و این معنی در ارتباط با " پیمانه" مشخص میشود.
پیمانه- ظرف شراب، جام می.
آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر از باده مست
عجب میداشتم دیشب زحافظ جام و پیمانه
ولی منعش نمیکردم که صوفیوار میآورد
در معنی مجازی " شراب" نیز به کار رفته است:
چو آشامیدم این پیمانه را پاک
در افتادم زمستی بر سر خاک
( گلشن راز به نقل از فرهنگ معین)
پیمانه در معنی جام شراب، با دل نیز ارتباط دارد:
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم زمیخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
در اصطلاح، صوفیه عبارت است از چیزی که در وی مشاهده انوار غیبی کنند و ادراک معانی، یعنی دل عارف. (فرهنگ معین)
و در لغت به معنی ظرفی است که غله و جز آن را بدان پیمایند، مکیال. در این معنی میتواند معنی مجازی "قالب" و " کالبد" را نیز بپذیرد.
و حال همین معنی پیمانه از معانی مختلف آن، باید با معنی میخانه در مصراع اول و معنی " گل آدم بسرشتند" در مصراع دوم، به هم سنجیده بشود تا معنی مقصود به دست بیاید یا نیاید؟!
(الف) دیدم گل آدم را سرشتند، یعنی خاک را با آب آمیختند و به پیمانه و قالب آدمی زدند و آدم ساختند- پس چرا در میخانه؟ - اگر میخانه به معنی عالم لاهوت است، مقصود حافظ از این معنی چیست و میخواهد چه پیامی بدهد و حرفش چیست؟ این را که خداوند خود میفرماید:
انی خالق بشرا من طین ( من خود آفریدگار بشر از گل هستم) ص / ۷۲.
(ب) اگر غرض از پیمانه دل است آیا حافظ میخواهد بگوید در میخانه ( لاهوت، خانقاه، دیرمغان...) دیدم که فرشتگان گل و جوهر آدمی را سرشته در دل او قرار دادند؟
(ج) آیا نظر همان پیمانه در معنی ظرف شراب است و حافظ دیده است که آدمی پس از مرگ خاک میشود و حافظ در عالم خواب دیده است که از همان خاک او نیز فرشتگان جام شراب ساختهاند؟
در هر صورت خواننده بیت هر چه بیشتر تامل میکند بیشتر به سوی معانی مختلف کشیده میشود و نمیتواند از خود انکار بکند که صریح و آشکار نمیداند حافظ چه میگوید؟ و چه دیده است؟ و حافظ هم به همین خواننده بیت
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذربنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
یعنی" آنچه من دیدهام، ایشان ندیدهاند، هر کسی افسانهای میسازد و مینوازد و حق هم همین است"
حال از خود میپرسیم این چه روش سخن گفتن است که خواجه خود این بیان اندیشه را میپسندد و معتقد است در عالم هنر هیچ کس همچون حافظ نقاب از رخ اندیشه نگشاده است و همین جاست که حقیقت صحنهسازی خواجه خودنمایی میکند و آن اینکه احتمالا سالهای سال خواجه شیراز ناظر بحث بر سر " امانت" از سوی طلاب علوم عقلی و نقلی بوده است که " امانت" یعنی چه که خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا.
( احزاب / ۷۳)
ما بار امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم. همه از برداشتن آن بار خودداری کردند و از آن ترسیدند و اما انسان آن بار را برداشت زیرا ستمکار و نادان بود.
و این سئوال برای خواجه حافظ نیز همانند ما مطرح است که " آن امانت چه بود؟"
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذربنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
و اما حافظ هنرمند، با دوکلمه حرف، جملهای میسازد و پیش چشم ما میگذارد:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
و میگوید شما بفرمایید که من چه دیدم تا من بگویم آن امانت چه بود؟ و در همین جاست که میان
" من و او " یعنی حافظ و غیر حافظ صلح میافتد و همه قبول میکنند که بحث بر سر تفسیر در بسیاری جاها به جایی نمیرسد و باید مردانه گام پیش نهاد و عاشقانه رفت:
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
حوریان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که بر گریه او خندد شمع
آتش آن است که بر خرمن پروانه زدند
یعنی آتش آن سرشت عشق حقیقی است که در پروانه نهادهاند و با دیدن نور بیتابانه به سوی آن میشتابد و میسوزد، پس این راه را باید صمیمانه و با عشق رفت و جای بحث و جدل نیست:
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
دکتر بهروز ثروتیان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست