شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
اشاراتی دیگر بر «نشانهای آن بی نشان»
الف) سهولت و امتناع:
بزرگترین ویژگی میرشكاك «انتخاب درست و به موقع شخصیت جدید برای هر موقعیت جدید» است. در رویارویی با هر موقعیت شاعرانه كه بسته به نوع ادبی، قالب شعر، موضوع شعر و ... تعیین می شود، این شاعر است كه باید یك طرح ذهنی از شخصیت خود در شعر بدمد. طرح ذهنی از شخصیت شاعر است كه به معنای شعر كالبدی می بخشد و مخاطب تنها در این صورت است كه با یك تشخص در شعر روبه رو می شود و امكان تعیین موضع در برابر شعر را پیدا می كند. میرشكاك در مواجهه با قالب ها و فضاهای مختلف شعری ، هربار توانسته است شخصیت جدیدی برای خود تعریف كند. در غزل، میرشكاك یك هندی سراست، در تركیب بند یك خراسانی تمام عیار است، در چهارپاره ها یك شاعر حماسی با بافت زبانی منوچهر آتشی ( بلكه از آن كاملتر) است . این تنها جنبه زبانی شخصیت شاعرانه او در هریك از این موقعیت هاست ، در شعر آزاد او بیش از همه قالب ها به شخصیت روشنفكرانه خود نزدیك می شود و آن درنگ های خاص روشنفكرانه در احوال جهان و به خصوص نوعی از نیست انگاری را بیشتر در شعرهای آزاد او باید جست وجو كرد. اما در تركیب بندها و قصیده ها، یك شخصیت كاملاً سنتی برای خود برگزیده است. در چهارپاره ها، میرشكاك ترین میرشكاك را می بینیم، شخصیت یك ایلیاتی غربت زده در شهر كه با خاطره های حماسی زندگی ایلی، یا مرثیه سر می دهد یا انسان شهری را هجو می كند و به نظر من، برخی از چهارپاره های میرشكاك، در زمره قوی ترین چهارپاره های سروده شده در چند دهه اخیر و حتی به كارهای امثال توللی و نادرپور هم پهلو می زند. (مانند كمانچه، دفتر نیستان، ص۸۰ یا تفنگ، ماه و كتان، ص ۱۱۵)او حتی در غزل هم شخصیت دیگری برای خود تعریف می كند ،شخصیت حسرت زده ای كه به شدت متأثر از دنیای بیدل دهلوی چه ذهن و چه زبان او می نماید.اما هر چه به این اواخر نزدیك می شویم غزل های او به رمانتیسم صریح تری متمایل می شود و سایه زبان بیدل (و البته نه ذهنیت او) بر غزل هایش كمرنگ تر می شود.چیزی كه در همه این شخصیت های شاعرانه متفاوت حس می كنیم، روحی شوریده، بی پناه از یك سو و ستیهنده و نیست انگار از سویی دیگر و حاكم بر همه اینها ذهنی تأویل گراست و به نظر می رسد مهم ترین جنبه شخصیت او كه این همه اجازه جولان در ساحات مختلف را به او بخشیده است، همین «قدرت تأویل» او باشد.در این دفتر جدید و به خصوص در رباعی ها، میرشكاك را در نقاب یك صوفی آن هم از نوع قلندر و ملامتی آن می بینیم:
ولله كه من ار جز به علی پردازم
نقد خرد خویش به شیطان بازم
رو رو ز نماز دم مزن ای زاهد
من دوزخی ام با غم او دمسازم
یا این رباعی:
مستی دین است مست حیدر خوش تر
كفر آینه است، گبر كافر خوش تر
در معرض ذوالفقار بی سر خوش تر
سرگردان چون شاه قلندر خوش تر
افزون بر این دو، گویی او یك قوال است. شعرهای این دفتر به شدت بوی شعرهای قوالان را می دهد. او در زدن این نقاب كاملاً به این نكته توجه داشته است كه صوفی شعر صوفیانه را در صریح ترین و برهنه ترین شكل خود می سراید و به همین جهت آگاهانه بسیاری از «زمینه» های تجربه شده شعر صوفیانه و قوالانه را تكرار كرده است و همین تكرار ملاحتی از باب خلق دوباره یك فضای آركائیك به آن بخشیده است. مثلاً مقایسه كنیم این رباعی معروف خواجه معین الدین چشتی را با رباعی میرشكاك:
شاه است حسین پادشاه است حسین
دین است حسین و دین پناه است حسین
سر دادند نداد دست در دست یزید
حقا كه بنای لااله است حسین
خواجه معین الدین چشتی
عشق است علی خدای عشق است علی
درمانگر مبتلای عشق است علی
سودایی یاری است كه من می دانم
یاری است كه آشنای عشق است علی
نشان های آن بی نشان (ص ۲۱)
یا مخمس او را با مطلع:
بمیر ای دل بمیر ای دل اگر دلدار می خواهی
ممان در پشت این دیوار اگر آن یار می خواهی
و به ویژه این بند آن را كه:
دلی دارم كه روز و شب به گرد یار می گردد
نهان از من به كوی آن بت عیار می گردد
یا این غزل مولوی كه می فرماید:
نه من بیهوده گرد كوچه و بازار می گردم
مذاق عاشقی دارم پی دیدار می گردم
ملاحظه می شود كه در همان «زمینه» ها بنای كار خود را افكنده است و جالب است كه هر دو كار یعنی هم كار خواجه چشتی و هم غزل مولوی از قطعات جاودانه بزرگ قوالان معاصر، مرحوم نصرت فاتح علی خان بوده است.
از رهگذر این نقاب شاعرانه، رباعی های این دفتر به خصوص و دیگر قالب های آن مثل دوبیتی ها و مخمس ها اكثراًَ كارهایی فوق العاده سهل و ممتنع از كار درآمده اند.
ب) در جست وجوی پدر:
میرشكاك شاعری حماسه سرا بوده است. حماسه بر محور پدر سالاری می گردد و در صورت لزوم پسر را فدای پدر می كند حتی اگر پسر لایق تر باشد چنان كه سیاوش برخی خودسری های كاووس می شود اما هیچ گاه و هرگز در برابر او قد علم نمی كند حتی اگر پسر قرینه پدر باشد مثل سهراب كه حتی اسبش هم كره رخش بود.
اما ازهمه این ها كلیدی تر ارتباط زال و رستم در شاهنامه است. زال حتی پس از رستم هم زنده می ماند. اما او زود به پیری می رسد و به سرعت خود را از سپه سالاری ایران كنار می كشد و جای به فرزندش می سپارد. این پیری زودرس دقیقاً به خاطر آن است كه او «زال» است. او مظهر «خرد متصل» در شاهنامه است و «پیری» او به خاطر «كهن بودن» اسراری است كه سیمرغ به او سپرده است. بی خود نیست كه از ابتدا به شكل «پیران» زاده می شود. از آن پس زال همواره در كنار رستم است، بلكه اگر دستی در شاهنامه داشته باشی، با من تأیید می كنی كه سایه او بالای سر رستم است. چنان كه مهمترین نمود آن را در داستان رستم و اسفندیار می بینیم. در سایه این روح حماسی یكی از كلیدهای ورود به «مرثیه» های میرشكاك «جست جوی پدر» است، مرثیه هایی كه نه تنها درخشان ترین كارهای میرشكاك بلكه در زمره قویترین مرثیه های سروده در چند دهه اخیرند. مثلاً مخمس شگفت انگیزی كه او پس از شهادت سیدمرتضی آوینی سرود با مطلع:
كیستم من بنده ای از بندگان مرتضی
قطره ای از بحر ناپیدا كران مرتضی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست