جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تصوف در افغانستان


تصوف در افغانستان

در جامعه سنتی افغانستان و در تقسیم بندی ساختار طبقاتی آن هنگامی كه به نام صوفی كه معمولا با عنوان پیر یاعارف خوانده می شود, برمی خوریم بر طبق باور عمومی مردم آن را از طبقه روحانی به شمار می آورند پیر یا عارف به آن علت به درجه تقدس نائل شده كه در پی دست یابی به تقرب به خداوند است و غالبا به یكی از فرق صوفیه تعلق دارد

اگر با دقت به نقشه آسیا بنگریم در قلب آن به نام سرزمینی بر می‌خوریم كه امروزه آن را افغانستان می‌نامند سرزمینی كهن و باستانی با سابقه‌ای كه به پیش از ظهور زردشت باز می‌گردد.

افغانستان قسمت اعظم خراسان بزرگ را شامل می‌شده چه اینكه با مرور نامهای شهرهای بزرگ خراسان قدیم مانند بلخ، هرات، كابل ، جوزجان، تخار، سمنگان و بدخشان پی می‌بریم این نامها اكنون در حوزه جغرافیایی افغانستان قراردارد.

متاسفانه در طول چند قرنی كه از تشكیل حوزه‌ی سیاسی _ جغرافیایی افغانستان می‌گذرد تاریخ پردرد و رنجی را پشت سرگذاشته است كه به طور محسوسی در صدد از بین بردن افتخار و سربلندی تاریخ این مرز و بوم بوده است، در این نوشتار سعی شده تا حد توانایی نویسنده به گوشه‌ای از تاریخ تصوف در افغانستان پرداخته شود.

با مراجعه به متون كهن تاریخی و تورق و دقت در آنها به این نكته مهم پی می‌بریم كه سرزمین فعلی افغانستان كه روزگاری جزء ایران بزرگ محسوب می‌شده است خاستگاه كسانی است كه در تصوف و عرفان نقش قابل ملاحظه‌ای داشته است كه می توان از آن جمله به نام بزرگانی چون مولانا جلال الدین بلخی، ابراهیم ادهم، سنایی غرنوی، شقیق بلخی، خواجه عبدالله انصاری، خواجه احمد چشتیه و... اشاره كرد.

● تصوف در افغانستان معاصر

در جامعه سنتی افغانستان و در تقسیم بندی ساختار طبقاتی آن هنگامی كه به نام صوفی كه معمولا با عنوان پیر یاعارف خوانده می‌شود، برمی‌خوریم بر طبق باور عمومی مردم آن را از طبقه روحانی به شمار می‌آورند. پیر یا عارف به آن علت به درجه تقدس نائل شده كه در پی دست‌یابی به تقرب به خداوند است و غالبا به یكی از فرق صوفیه تعلق دارد.

فرق صوفیه از جایگاه و نقش والایی در تاریخ افغانستان مخصوصا در نهضت مقاومت این كشور داراست. تصوف در این كشور در سه فرقه نقشبندیه، قادریه و چشتیه متجلی شده است كه در بین طبقات متوسط شهرها و اطراف شهرها نفوذ دارد كابل و هرات دو مركز بزرگ تصوفند اما تمام شمال كشور و ناحیه قندهار از این مكتب تاثیر پذیرفته‌اند؛ هر مریدی برای اینكه به شناخت حق نائل آید به انجام اعمال روحانی نیاز دارد كه بر حسب فرق مختلف متفاوت است. این اعمال عموما عبارتند از اورادی حاوی تكرار یكی از اسماء خدا (ذكر) و اعمالی از این قبیل.

صوفی‌های شناخته شده دارای یك زندگی شدیداً روحانی‌اند ولی تظاهر به آن نمی‌كنند آنها عموماً در گروه‌های كوچك و در مكانی دورتر از اغنیا (خانقاه) كه غالبا به یك مدرسه متصل است گرد هم می‌آیند و به رهبری پیر خود به ذكر می‌پردازند. از نمونه‌های بارز این عمل در عصر حاضر افغانسنان می‌توان به مجامع صوفیه هرات در كنار مدفن خواجه عبدالله انصاری اشاره كرد.

صوفی در زندگی روزمره خود را به یك نظم فكری مقید كرده است كه این نظم فكری بدون آن كه او را از دیگران جداسازد از دیگران متمایز ساخته است پیوند میان ادبیات فارسی و تصوف در افغانستان پیوندی بسیار قوی است و این به خصوص بعلت وجود نویسندگان محبوبی چون خواجه عبدالله انصاری، جامی و مولوی بلخی است.

در افغانستان دو نوع تصوف داریم، یكی تصوف سنت‌گرا یا همان رابطه مرید و پیر و نوع دوم متابعات جمعی یك قبیله از یك پیر كه معمولاً پیران طریقت را در این نوع بجای مرید، مخلص می‌نامند.

از نكات جالب توجه در افغانستان این است كه تصوف در میان قبایل پشتون تبلور سیاسی یافته است اما در سایر مناطق افغانستان تصوف تاییدی است بر پیروی دقیق از اسلام راستین كه این نوع تصوف سنت‌گرا، بی چون و چرا برای فقیه و شریعت اسلامی احترامی خاص قائل است و در این موارد بسیار اتفاق می‌افتد كه پیر یك عالم دینی نیز است. دیدگاهی وجود دارد كه تصوف سنت‌گرا در افغانستان از تبعات اصلاحات شیخ احمد سر هندی (مجدد الف ثانی) و شاه ولی الله دهلوی است.

● قادریه در افغانستان

موسس سلسله قادریه، عبدالقادر گیلانی (قرن ششم) است كه در بغداد مدفون شده. این فرقه در قرن شانزدهم میلادی در هند مستقر شد و از همانجا برخی از پشتونها را بسوی خود جذب نمود.

در میان قبایل پشتون كه در افغانستان از اكثریت برخوردارند فرقه‌ی قادریه پیروان بسیاری دارد كه رهبری آن به دست خاندان گیلانی است. حضرت نقیب صاحب پدر سید احمد گیلانی در دهه بیست قرن نوزدهم میلادی در حومه جلال آباد در شرق افغانستان رهبری این فرقه را بر عهده داشت كه پس از او به دست فرزندش (احمد گیلانی) افتاد كه او همراه با رهبری فرقه قادریه به كارهای سیاسی و تاسیس حزب محاذ ملی افغانستان پرداخت كه در كنار سایر تنظیم‌های جهادی در جنگ علیه روسها نقش فعالی داشت. خاندان گیلانی از اقوام سببی محمد ظاهر شاه می‌باشند.

● نقشبندیه در افغانستان

جدای از قبائل پشتون كه همانگونه كه گذشت اكثریت آن به فرقه قادریه متمسك هستند در میان اقلیتی از قبائل پشتون و دیگر مردمان افغانستان فرقه نقشبندیه از احترام و جایگاه خاصی برخوردار است.نقشبندیه طریقتی است منسوب به خواجه بهاء الدین محمد نقشبند بخارایی (۷۱۸-۷۹۱هه ) ولی بهاءالدین را نمی‌توان مؤسس طریقت شمرد زیرا سنگ بنای این طریقت توسط خواجگان نهاده شده طریقه و سلوكی كه خواجه یوسف همدانی (۴۴۰-۵۳۵) و خواجه عبدالخالق غجدوانی (متوفی ۵۵۰) بیان نهاده بودند خواجه بهاءالدین خود از شاگردان جانشینان خواجه عبدالخالق بوده كه محیی و مصلح طریقت خواجگان شدو طریقت نقشبندی در اندك مدتی در ماوراالنهر و خراسان رواج یافت.

تصوف نقشبندی سنتی معتدل ومیانه رو است كه اصول آن را می‌توان در پیروی از سنت و حفظ آداب شریعت و دوری از بدعت بیان كرد. كه در آن نه خلوت است نه عزلت و نه ذكر جهر و نه سماع همین آسانی و سادگی و اعتدال سلوك نقشبندی یكی از علل رواج آن شد آن چنان كه این طریقه به سرعت از ایالات مسلمان نشین غرب چین و هند تا مصر و شام و از بلخ تا بصره و بغداد انتشار یافت.

از مراكز مهم تجمع نقشبندیان در افغانستان كابل و هرات است كه سعدالدین كاشغری و عبدالرحمان جامی این طریقه را در هرات برای اولین بار رواج دادند.

▪ در افغانستان این فرقه شعب زیادی پیدا كرده است ول دو تمایل آن پررنگ تر است:

۱) شاخه‌ی غربی و شمالی كشور _ كه به خواجه احرار شهرت دارد_ و با مهد فرقه یعنی آسیای میانه ارتباط دارد.

۲) شعبه شرق و قندهار: این شعبه مستقیماً به خانواده مجددی‌ها وابسته‌اند.

مجددی‌ها خود را از اولاد شیخ احمد فاروق كابلی می‌دانند كه در قرن شانزدهم در جنوب كابل زاده شد و در زمان سلطنت اكبرشاه از سلسله‌ی مغولان هند به آن دیار مسافرت نمود و در طریقت صوفیه مشهور گشت. ایشان خود را منسوب به حضرت‌ها كه نسبشان به عمر خطاب می‌رسد می‌دانند. ضمنا گفته می‌شود شیخ احمد سر هندی (ملقب به مجدد الف ثانی) از همین خانواده است و كه خانواده مجددی نام خود را از لقب همین شخص گرفته‌ است. در قرن نوزدهم میلادی اعضایی از این خانواده به كابل بازگشتند و یك مدرسه و خانقاه در شوربازار تاسیس نمودند كه بعدها مركز تاثیرات مهم مذهبی و سیاسی در افغانستان شد.

● چشتیه در افغانستان

این فرقه منسوب به خواجه ابدال چشتی (متوفی ۳۵۵ هه) است و چشت قریه‌ای در هرات است. چشتیه در شبه قاره پیروان زیادی دارد. تجمع چشتیه در حومه هری رود است و در چشت شریف دارای مدرسه و كتابخانه‌ی خوبی هستند. این فرقه به طور واضحی از دخالت در امور سیاسی پرهیز می‌كند و از نظر سازماندهی داخلی از نظم خوبی برخوردارند.

‌● پراكندگی جغرافیایی تصوف

▪ هرات:

این شهر دارای پراكندگی و گوناگونی بسیار جالبی از فرق صوفیه است. و تعداد زیاد مقابر صوفیه و پیر ها (زیارت‌ها) در این شهر گویای این مطلب است

▪ شمال:

در نواحی اطراف میمنه در فاریاب و قندوز و مزار شریف گروه‌های بزرگ نقشبندیه حضور دارند.

▪ شرق: ایالات شرقی پشتون نشین افغانستان مخصوصا وردك، پكتبا، ننگرهار و اقوام كوچ نشین تحت تاثیر قادریه هستند.

▪ جنوب و جنوب غربی:

در این نواحی به مركزیت قندهار شاهد پراكندگی و تنوع فرق صوفیه هستیم ولی حضور نقشبندیه و قادریه در این نواحی در كنار فرق كوچكتر پررنگ‌تر است.

▪ مناطق مركزی (هزراه‌جات):

در این مناطق تصوف با سادات رابطه تنگاتنگی دارد هنگامی كه ما بخواهیم از اولین نشانه‏های ورود سادات به افغانستان را جستجو كنیم خواهیم یافت كه ایشان اغلب بعد از سركوب قیام سربداران در حد فاصل سالهای ۷۳۷ الی ۷۸۸هه از سبزوار به سوی دیگر مناطق مهاجرت نموده‏اند.خانواده‏های بزرگ سادات سبزوار در شهرهای بامیان، سنگلاخ، وردك و شمال قندهار اقامت اختیار نمودند. این سادات همچون سید قلندر، سید یخ سوز و دیگران اغلب وابسته به شاخه نعمت‌اللهیه از شاخه‌های شیعی تصوف می‌باشند.

آنچه گذشت مختصری از آشنایی با فرق صوفیه در افغانستان معاصر و گوشه‌ای از نقش آنها در بازیهای سیاسی این كشور بود. اكنون نیز كماكان این فرق به حیات خود ادامه می‌دهند و همان پایگاه‌های سابق را برای خود حفظ كرده‌اند ولی با گذشت زمان و دخالت عناصر و فاكتورهای جدید در وضعیت سیاسی افغانستان به نظر می‌آید از نفوذ ایشان كاسته شده است.

نكته قابل توجه و بی نظیر در افغانستان عدم خصومت علمای دینی و رهبران صوفیه با یكدیگر است_ بر خلاف تعامل تاریخی و معمول این دو جریان _ و حتی در بسیاری از موارد رابطه بسیار نزدیك و برادرانه‌ای با یكدیگر دارند.

مورد دیگر احترام شایان توجه مردم عادی به صوفی‌هاست كه ایشان را دارای كرامت و منشاء خیر و بركت می‌دانند و به همین لحاظ احترام و تكریم صوفی‌ها را بر خود واجب می‌دانند. به همین علت تصوف از قدرت فراوانی در میان مردم برخوردار است.

● طالبان و تصوف

شاید در نگاه اول به نظر آید كه بحث از طالبان و تصوف موضوعی بی‌جا و بی‌مورد می‌نماید ولی باید گفت جریان طالبان بعنوان یك جریان فكری مطرح در جامعه افغانستان ظهور كرد و حتی به مرحله اجرای حكومتی افكار خود نیز رسید و از آنجا كه از شاخصه‌های جریان‌های فكری مخصوصا با این خصوصیات و آن هم در جامعه‌ی سنتی افغانستان این است كه به سادگی طرد و محو نمی‌شوند و شواهد هم حاكی از آن است كه در افغانستان بعد از طالبان نیز تحت حزب خادمان قرآن جریان میانه‌روی طالبان قدم در عرصه‌ی سیاسی افغانستان گذاشته است. بجاست در ابتدا مختصری به پایگاه فكری و ایدئولوژیك طالبان پرداخته شود.

پایگاه ایدئولوژیك طالبان عبارت است از شكل افراطی جنبش دیوبندی، دیوبندیسم در افغانستان از سابقه‌ای طولانی برخوردار است.

فرقه دیوبندی نه بعنوان یك حركت ارتجاعی بلكه به مثابه‌ی یك جنبش پیشرو در هند سر برآورد و همانطور كه با حاكمیت غیر مسلمانان می‌جنگید؛ در اصلاح جامعه اسلامی و متحد كردن آن نیز می‌كوشید. نظریه پردازان اصلی آن مولانا قاسم نانوتوی (۱۸۳۳-۱۸۷۷م) و شیخ احمد گنگوهی (لكنهویی) بودند كه اولین مدرسه‌شان را با شاگردانی كمتر از بیست نفر در سال ۱۸۶۷م تاسیس نمودند. مدرسه‌ای كه بعدها نامی جهانی یافت. مؤسسان هدف اصلی تأسیس این مدرسه را تقویت مبانی اسلام بر اساس مذهب حنفی اعلام كردند.

نویسنده كتاب مسلك علماء دیوبند در این زمینه می‌نویسد:

بزرگان مدرسه دارالعلوم دیوبند، در اعتقادات، ماتریدی مذهب و در فقه حنفی مذهب‌اند و اگرچه تمام سلسله‌های صوفیه و طرق آن ها را قبول دارند، ولی طریقیه‌ی چشتیه را طریقه خود قرار داده‌اند و به طرق نقشبندیه، قادریه و سهروردیه ارادت دارند. آنان شاه ولی الله دهلوی را بزرگ طریقت خود می‌دانند و در اصول عقاید از شیخ محمد نانوتوی و در فروع از شیخ رشید احمد گنگوهی تقلید می‌كنند.

اما طالبان همانطور كه ذكر شد در آموزه‌های خود راه افراط را در پیش گرفته و بدنه طالبان كه اكثریت را در این گروه تشكیل می‌دادند بر انجام اعمال شریعت به صورت خشك و صوری بدون در نظر گرفتن لطافت‌ها و ظرایف تصوف تأكید داشتند. ولی به هر حال در دوران طالبان تصوف به حیات خود ادامه می‌داد ولی از میان فرقِ مختلفِ صوفیه، چشتیه بیشتر از دیگران مورد آزار طالبان قرار گرفتند چه اینكه مراسم ذكر و تشریفات صوفیانه ایشان همراه با موسیقی و آواز دستجمعی است كه طالبان به شدت با آن مخالف بودند علت آن هم این بود كه اصولاً موسیقی را حرام می‌دانستند به همین علت پیروان چشتیه در دوران طالبان در خفا و پنهانی مراسم خود را انجام می‌دادند.

اما دو فرقه عمده دیگر بدون مشكل خاصی به حیات خود ادامه می‌دادند حتی نظری وجود دارد كه می‌گوید خود ملا عمر رهبر مذهبی طالبان از اعضای فرقه نقشبندیه است.

یحیی حسینی ( دانشجوی ترم آخر کارشناسی ارشد تاریخ دانشگاه اهل بیت)