یکشنبه, ۱۷ تیر, ۱۴۰۳ / 7 July, 2024
مجله ویستا

پرورش هوش اخلاقی در كودكان


پرورش هوش اخلاقی در كودكان

ما چگونه به كودكانمان درست و غلط را آموزش می دهیم آنها چگونه و از كجا دلسوزی ,مهربانی و دیگر ارزش های اخلاقی مهم را یاد می گیرند آیا روش های علمی وجود دارد تا والدین جهت شكل دهی ویژگیهای كودكانشان ,از آنها بهره گیرند

ما چگونه به كودكانمان درست و غلط را آموزش می دهیم ؟آنها چگونه و از كجا دلسوزی ،مهربانی و دیگر ارزش های اخلاقی مهم را یاد می گیرند؟آیا روش های علمی وجود دارد تا والدین جهت شكل دهی ویژگیهای كودكانشان ،از آنها بهره گیرند؟ اینها برخی از سوالاتی هستند كه معمولا به ذهن والدین و دست اندركاران پرورش و تربیت كودكان می رسد، به همین جهت ابتدا به اختصار نظرات برخی از مولفان و نظریه پردازان را مرور كرده و در پایان به ارائه چند راهكار ساده خواهیم پرداخت .

یكی از ابعاد رشد و تحول ، كه از دوران كودكی تا سال های بزرگسالی ،در كنار دیگر ابعاد رشد شكل می گیرد،رشد اخلاقی كودكان است .وقتی مردم درباره رشد اخلاقی صحبت می كنند، آنها به رفتار و نگرش های خودشان نسبت به سایر مردم در جامعه اشاره دارند،به عبارتی آنها به پیروی ما از هنجارهای اجتماعی ،مقررات و قوانین ،عرف و آداب و رسوم توجه می كنند .البته به زبان ساده و در مورد كودكان ،ما توانایی آنها را در تمایز درست از غلط توصیف می كنیم .دو نظریه پرداز و روانشناس معروف ، ژان پیاژه و لارنس گلبرگ ، رشد اخلاقی كودكان را مطالعه كردند. پیاژه مشاهده كرد كه چگونه استدلال اخلاقی در كودكان شكل می گیرد.او دریافت در كودكان خردسال ،در مقایسه با كودكان بزرگتر ،ادراك ابتدای تری از رفتار درست -غلط دارند.پیاژه با طرح این پرسش اساسی كه كدام رفتار بدتر است ؟ ، مشاهده كرد كه كودكان خردسال رفتار بد را به وسیله میزان صدمه ای كه به خاطر رفتار شخص ایجاد شده قضاوت می كنند، او داستانهایی را در قالب معما یا مساله اخلاقی بود برای آنها تعریف می كرد و از آنها می خواست بگویند " چه كسی رفتارش بدتر است ؟" به عنوان مثال ،یكی از داستان ها به این شرح بود : پسری كه بطور اتفاقی ۱۵ فنجان را می شكند كار بدتری كرده است یا پسری كه از روی لجبازی و عصبانیت ،هنگامی كه مادرش در آن اطراف نیست ، یك فنجان را می شكند؟ پیاژه مشاهده كرد كودكان خردسال ، رفتار بد را به پسری كه فنجان بیشتری شكسته است نسبت دادند و این امر صرف نظر از نیت كودك دوم بود . پیاژه این استدلال اخلاقی را ، اخلاق عینی یا واقع گرایی اخلاقی نامیده ،در حالی كه كودكان بزرگتر رفتار بد را به پسری كه فقط یك فنجان شكسته بود نسبت دادند.،زیرا انگیزه او بد بود.مسلما این نوع استدلال پیشرفته تر از استدلال اخلاق عینی است .از نظر پیاژه به نظر نمی رسد كودكان بتوانند این مرحله از رشد اخلاقی را كاملا قبل از سنین ۱۲ یا ۱۳ سالگی كسب كنند.

نظریه پرداز و مولفی دیگر ، یعنی لارنس گلبرگ كار پیاژه را تا سنین جوانی و بزرگسالی ادامه داد.گلبرگ سطح اول را پیش عرفی نامید.در این سطح كودكان با اجتناب از تنبیه و برآوردن نیازها ی خود رفتار صحیح را نشان می دهند .(در این سطح مرحله اول مساوی تنبیه -اطاعت و مرحله دوم با فرد گرایی توصیف می شود ). این سطح و مرحله هایش كارهای كودكان خردسال تا ۱۰ سالگی را توجه می كند .سطح دوم ،عرفی خوانده می شود ، در این سطح كودكان بیشتر با زندگی بر اساس انتظارات دیگران و انجام كار صحیح به دلیل اینكه برای گروه مناسب است ،رفتار می كند.(مرحله سوم با انطباق بین افراد و مرحله چهارم با نظام اجتماعی و تبعیت از قانون مرتبط است ).این سطح و مرحله هایش با ویژگی های كودكان بالای ۱۰ سال تا دوران بزرگسالی مطابقت دارد.سطح سوم ،پس عرفی نامیده می شود .در طی این سطح افراد رفتارشان را به وسیله ارزش ها و اعتقادات گروهی و به عبارتی معیارهای جهانی ارزیابی می كنند و رفتارها را با جامعه ای كه با آنها زندگی می كنند فكنترل می نمایند.به این ترتیب رفتار صحیح بر اساس یك قرار داد اجتماعی با دیگران و مطابق با اصول اخلاق جهانی كه ممكن است بر مبنای قوانین جوامع بشری پایه ریزی شده باشد.(در این سطح مرحله پنجم با قرار دادهای اجتماعی و حقوق فردی ،مرحله ششم با علم اخلاق و نوعدوستی مطابقت دارد.) با آن كه دیدگاه های دیگری نیز از سوی مولفان دیگر ارائه شده و افراد متعددی با مراحل رشد اخلاقی پیاژه و گلبرگ اتفاق نظر نداشته و از آنها انتقاد می كنند، اما همچنان این پرسش اصلی برای والدین باقی است كه ما چگونه رفتار اخلاقی را به كودكان آموزش می دهیم؟

یكی دیگر از مسائل اساسی كه همواره در اكثر مسائل (مانند رشد هوش ،شكل گیری شخصیت و...) انسانی مطرح است ، تعیین میزان سهم "طبیعت-تربیت " است .متعادل ترین نظر در این بین آن است كه رشد اخلاقی حاصل تعامل بین طبیعت و تربیت است .اخلاق در نتیجه تعامل عواملی مانند نظرات والدین ، روش های انضباطی و همچنین انتخاب ها و اختیارات خود كودكان شكل می گیرد.كودك از تجارب اولیه خود برای تشخیص درست از غلط بهره می گیرد .در عین حال هنگامی كه نیاز به تربیت و پرورش دارند ،والدین به طور متعادل نیازهایشان را برآورده می سازند ،بدین ترتیب یاد می گیرند در زندگی مقررات را بپذیرند و یاس ها را تحمل كنند.دوست داشتن افراطی و برآوردن نیازها صرف نظر از خواسته ها و نیازهای كودك، او را لوس می كند.این سبب می شود كودكان در اولین مراحل رشد اخلاقی بر اساس فردگرایی خودخواهانه مغرور شوند. این مساله برای كودكان دو ساله خوب است ،برای شش ساله ها قابل تحمل و در ۱۲ ساله ها و یا سنسن بالاتر مضر است . محدودیت زیاد موجب می گردد كودك احساس كم ارزشی و فقدان خویشتن داری كند.این روش ها موجب بهم ریختن سلامت روانی كودك می شوند ، او فردی بسیار سركش یا بسیار مطیع ،لیكن به شكلی بیمارگونه و ناسالم ،خواهد شد. با اندكی تامل می توان دریافت رسیدن به تعادل مشكل است .با برقراری انضباط ما فقط رفتار غلط را تنبیه نمی كنیم یا باعث ایجاد محدودیت نمی شویم بلكه چگونگی تشخیص درست از غلط را آموزش می دهیم. حتی به رغم مقررات و نظام های اجتماعی ، كودكان در سنین بالاتر می توانند تصمیم بگیرند و انتخاب كنند كه از قوانین و مقررات جامعه پیروی نمایند یا نه . در نهایت والدین در درك رشد اخلاقی باید این واقعیت را بپذیرند كه باید كودكانشان را ارزیابی كنند تا اهداف بهتری را برای رشد فردی آنها برگزینند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.