چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

جمهوریت ناتوان گرجستان


جمهوریت ناتوان گرجستان

از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی, جمهوری تازه استقلال یافته گرجستان هنوز ملتهب است و سرنوشت و قوام نهایی خود را بازنیافته است سالیانی پس از اتحاد شوروی این جمهوری کنار دریای سیاه از سوی اردوارد شوارد نادزه عضو سابق کمیته مرکزی حزب کمونیسم شوروی اداره می شد

از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جمهوری تازه استقلال یافته گرجستان هنوز ملتهب است و سرنوشت و قوام نهایی خود را بازنیافته است. سالیانی پس از اتحاد شوروی این جمهوری کنار دریای سیاه از سوی اردوارد شوارد نادزه عضو سابق کمیته مرکزی حزب کمونیسم شوروی اداره می شد. انقلاب مخملی سال ۲۰۰۳ با فاصله گرفتن از اردوگاه شرق میخائیل ساکاشویلی طرفدار غرب را به قدرت رساند. طی دو هفته گذشته بسیاری از هواداران او با قیام علیه ساکاشویلی خواستار تجدیدنظر در نظام ریاست جمهوری شدند. چندی پیش نیز اسقف اعظم این کشور پیشنهاد احیای نظام سلطنتی را مطرح کرد. نارضایتی عمومی از جمهوری خواهی، رشد سریع تمایلات مذهبی و گرایشات فرهنگی مردم همگی حاکی از آن است که بحث احیای سلطنت در گرجستان ممکن است به موضوع داغی در این کشور بسیار بسیار زیبا تبدیل شود. باید منتظر تحولات آتی گرجستان نشست.

طرح تاسیس سلطنت مشروطه در سخنان روز ۷ اکتبر ایلیای دوم، اسقف اعظم کلیسای ارتدوکس، نقطه عطفی بعد از دو هفته بحران سیاسی جدی در گرجستان به حساب می آید. بیشتر گروه های مخالف که در مبارزه یی تن به تن با دولت به سر می برند با ورود به صحنه، برکناری رژیم و ایجاد سیستم پارلمانی را خواستار شده اند. ساکاشویلی با طعنه به این طرح واکنش نشان داده است، لیکن سخنان اسقف اعظم به شدت جدی تلقی می شود. به ویژه هنگامی که هیچ یک از حامیان برجسته رئیس جمهور نیز این موضوع را رد نکرده اند. این در حالی است که میخائیل ساکاشویلی در جریان ملاقات ایلیای دوم با اسقف اعظم کنستانتینوپل (استامبول) مجدداً کلیسای ارتدوکس را مورد تمجید قرار داده است. با این حساب به نظر می رسد کلیسا بیش از هر زمان دیگری به شکل عاملی به شدت تاثیرگذار در صحنه سیاسی گرجستان در آمده باشد.

از نفاق سیاسی، جنگ داخلی و انقلاب زمان کمی گذشته اما آیا نشانه های فزاینده یک سیستم قضایی مستبد و آغاز رئیس جمهورگرایی در دولت دلایل موجهی برای بازتاسیس سلطنتی است که حدوداً دو قرن از انقراض آن می گذرد؛ حتی اگر نمادی از اتحاد تقریباً هزار ساله کشور باشد. یا اینکه این عقیده نشان دهنده موفقیت نهضت احیای ملی- مذهبی است که از زمان انقلاب گل رز در گرجستان آغاز شده است؟

بیانیه اسقف اعظم در اوج یکی از حادترین شرایط سیاسی داخل کشور مطرح شد. در پایان سپتامبر، تنش های بین دولت ملی و اپوزیسیون دور جدیدی به خود گرفت، وزیر کشور اسبق، ایراکلی اکرواشویلی، که در نوامبر ۲۰۰۶ از کار برکنار شده بود با بیانیه یی جنجال برانگیز خطاب به رئیس جمهور به صحنه سیاسی بازگشت. او بعد از سه روز حضور دربرنامه های تلویزیونی مملو از تقبیح دولت، دستگیر و در ۲۷ سپتامبر به اتهام فساد مالی و سوء استفاده از قدرت در زمان تصدی پست زندانی شد. بلافاصله ائتلافی از احزاب مخالف که اکرواشویلی دشمن قسم خورده آنها بود علیه دستگیری شتابزده و اجرای حکم او به مخالفت برخاست.

به نظر می رسد دستگیری اکرواشویلی که با دستگیری تنی چند از همکاران سابق او همراه بود دور جدیدی از پاکسازی های تیم رئیس جمهوری (از جمله وزیر کشور وانو مرابیشویلی و گییا بوکریا ) و «نهاد آزادی» باشد که در حال خنثی سازی یکی از متحدان سابق خود هستند. بنا به اتهامات وارده از سوی اپوزیسیون این حرکت گام دیگری به سوی رئیس جمهورگرایی در درون حکومت است.

تحولات بعدی چند روز بعد نمایان شد؛ اکرواشویلی سخنان خود را با ندامت فراوان پس گرفت و در جریان آن مدعی شد سهواً و به تحریک بادری پاتاراکاتسیشویلی صاحب رسانه و میلیونر معروف رئیس جمهور را مورد افترا قرار داده است. اکرواشویلی با قرار وثیقه ۱۰ میلیون دلاری در ۱۱ اکتبر آزاد شد و سه هفته بعد از تاسیس حزبش اعلام کرد که از صحنه سیاست بیرون خواهد رفت.

با این اتفاقات ابهام دیگری بر فضای داخلی حکومت گرجستان سایه افکند. بازگشت پاتارا کاتسیشویلی از لندن که روز بعد از دستگیری اکرواشویلی به آنجا فرار کرده بود، ورود رسمی او به سیاست بنا به ضروریات اوضاع و لفاظی های تند رسانه یی که بین او و دولت جریان دارد ضامن فضای وخیم سیاسی تا انتخابات ریاست جمهوری (در پایان سال ۲۰۰۸ ) است. در روز ۱۵ اکتبر ساکاشویلی طی سخنان تندی پاتاراکاتسیشویلی را نمونه تاریخی یک «گرجی خائن» معرفی کرد و بدین ترتیب نبردی را بین تیم حاکم و اولیگارشی موجود اعلام کرد که تنها بی ثباتی را برای ساختار فعلی گرجستان به جا می گذارد. بعد از کسب استقلال در سال ۱۹۹۱ تشکیل نهادهای باثبات دموکراتیک مشکلی بسیار بزرگ بود. بعد از جنگ داخلی مدت زمان زیادی طول کشید تا اجماعی حاصل شود که به دلیل مناقشات ارضی در آبخازیا و اوستیای جنوبی تا امروز هم صورت کاملی به خود نگرفته است.

رژیم سیاسی شواردنادزه برای تثبیت کشور نامناسب و ضعیف بود. با این وجود در نیمه دوم دهه ۹۰ برخی قوانین مطابق با الگو های غربی به تصویب رسید. در اولین سال های هزاره دوم راه برای پارلمانی به مراتب مستقل تر هموار شد. لیکن روند این استقلال با فساد مالی و تقلب انتخاباتی رژیم شواردنادزه کند و تنها بعد از انقلاب گل رز در سال ۲۰۰۳ این آزاد سازی محقق شد. رژیم جدید به تغییرات در نهادهای ملی سرعت بیشتری بخشید و با اعمال اصلاحاتی در قانون اساسی مصوب ۱۹۹۵ در سال ۲۰۰۴ تا حد زیادی از نقش پارلمان کاست و بر نقش رئیس جمهور در سیستم حکومتی افزود. بدین ترتیب، قانون اساسی مصوب سال ۱۹۹۵، که همچنان اعتبار دارد، جنبه مشروط به خود گرفت و برخی مسائل آن همچنان حل نشده باقی ماند. از جمله قانون انتخابات که در آستانه هر انتخابات مورد بحث مجدد قرار گرفته است و مساله عمده یی به حساب می آید. اسقف اعظم طی سخنانی در دفاع از پادشاهی بیان داشت؛ «بحث هایی در جریان است تا ببینیم بهتر است چه گرجستانی داشته باشیم». سیستم کنونی نیمه رئیس جمهوری است لیکن برخی کارشناسان آن را بیش از حد رئیس جمهور مدار می دانند. حامیان ساکاشویلی گسترش قدرت رئیس جمهور را مرحله یی از گذر به سیستم اروپایی تلقی می کنند و آن را برای پایه های لرزان دولت گرجستان که احتیاج مبرمی به بازسازی سریع دارد ضروری می شمارند. نینو بورجانادزه رئیس مجلس و متحد عمده ساکاشویلی در روز ۱۱ اکتبر یادآور شد که «سیستم رئیس جمهوری و به ویژه یک رئیس جمهور مقتدر در این برهه برای گرجستان بسیار ضروری است.» تاکید مدام بر جنبه انتقالی و دوران گذار، بهانه یی به دست گروه های مخالف می دهد تا قدرت زیاد رئیس جمهور را «بی مورد» و «ناموجه» بخوانند. علاوه بر این، این مساله تمام طرح های سیستماتیک کشور را قابل درک می سازد. اگر دقیق بنگریم، بن بست بین جنبش ملی و ائتلاف گروه های مخالف چندگانه، بن بست بین انگیزه های مبهم رئیس جمهور و گرایش به سیستم پارلمانی و درخواست ایلیای دوم برای تاسیس یک مشروطه سلطنتی که اقتباسی از بریتانیا است، می تواند به عنوان اراده یی برای جلوگیری از تمرکز بیش از حد قدرت در دست های رئیس جمهور و تضعیف دولت که موجب تشکیل یک سیستم پارلمانی می شود به حساب آید و پیش از هر چیز، درخواستی برای ایجاد اتحاد و همبستگی ملی است.

انقلاب گل رز نقطه آغازی برای اعتلای کلیسای ارتدوکس گرجی بود. با موافقتی که در سال ۲۰۰۲ با دولت حاصل شده (موقعیت ممتازی که دیگر ارگان های مذهبی کشور فاقد آن هستند) کلیسای ارتدوکس در طرف قدرت حاکمه قرارگرفته است، از آن زمان دولت هم حمایت خود را از کلیسا نشان داده است. با وجودی که مذهب ارتدوکس موقعیت مذهب رسمی دولت را ندارد ایلیای دوم در کنار دیگر مقامات رسمی در مهمترین مراسم نشانده می شود و پرچم فعلی که در سال ۲۰۰۴ رسمیت یافته برخلاف پرچم قبلی، دارای نقش صلیب است. با این حال دولت تنها نهادی نیست که ادعای حمایت از کلیسا را دارد.

در این میان، گروه های مخالف دولت را به بی احترامی به دین متهم می کنند، از جمله اکرواشویلی، ساکاشویلی را به «نفرت درونی» از دین متهم می سازد. با وجود این از سال ۲۰۰۳ جایگاه نهادهای مذهبی چنان در افکار عمومی قوت گرفته که سیاستمداران نمی دانند که چه موضعی در برابر آن اتخاذ کنند.

نشانه های بیرونی شکوفایی ارتدوکس گرایی را به سادگی می توان مشاهده کرد؛ پروژه های عظیم کلیسایی مانند ساخت کلیسای یادبود تثلیث (سامبا) در تفلیس یا احداث صومعه بزرگی در داریال در چند کیلومتری مرز روسیه و مجسمه سنت جرج (گئورگی قدیس) که تاج بر سر، بالای میدان آزادی تفلیس، نماد ملی مذهب و پیروزی است، نمونه هایی از این دست هستند. در دیدار روز ۱۴ اکتبر ساکاشویلی در سخنان خود کلیسای ارتدوکس را سکاندار و نیروی پیش برنده احیا و اتحاد دوباره گرجستان نامید. این در حالی است که ظهور رژیم جدید به هویت نوظهور ملی هم مربوط می شود. رئیس جمهور ابایی از تشبیه خود به داوید سازنده، پادشاه قرون وسطایی ندارد. به عنوان نشانه یی از وحدت ملت و مذهب به عنوان منبعی برای مشروعیت ، بخشی از مراسم تحلیف ساکاشویلی در صومعه گلاتی محل دفن شاه داوید برگزار شد. حکومت بی وقفه به گزینش برخی وقایع تاریخی همانند نبرد پیروزمندانه دیدگوری می پردازد و مراسم فولکلور ملی را در تمامی تجمعات سیاسی از دیدار جرج بوش گرفته تا جشن های انقلاب به نمایش می گذارد. نمایش قدرت ناشی از بازیابی هویت گرجی و مشروعیت سیاسی حاصل از آن، مدیون اعتقاد تاریخی راسخ به مذهب ارتدوکس است. سخنان ایلیای دوم تا حدودی از این منطق پیروی می کند که اگر بنا به ادعاهای دولت، انقلاب مترادف است با باز پس گیری اراضی، دین و هویت در آن صورت احیای پادشاهی گرجی هم نتیجه یی قابل تصور برای آن خواهد بود.

بنا به گفته اسقف اعظم «از زمان پایان حکومت باگراتیونی ها که با الحاق به روسیه در سال ۱۸۰۱ اتفاق افتاد احیای سلسله سلطنتی همواره مورد نظر ملت گرجی بوده است.» پیشنهاد او از دو منبع نشأت می گیرد؛ یکی جنبش فرهنگی یی که از آغاز انقلاب به سرعت رشد کرده و دیگری از موضع جنبش ملی که دومین رکن آن پس از غرور ملی، دموکراسی است. احیای پادشاهی بر اساس مدل بریتانیا اصول حکومت بعد از انقلاب را نقض نمی کند. این در حالی است که گروه های مخالف نیز ایده پادشاهی را پذیرفته اند و بلافاصله مباحثات پارلمانی را در ۲۵ اکتبر آغاز کرده اند. در ۸ اکتبر، رئیس حزب محافظه کار، زویاد دزیدزیگوری چنین گفت؛ «ما اکثریت احزاب مخالف فکر می کنیم که باید شکلی از حکومت پارلمانی داشته باشیم و شکل کامل آن مشروطه سلطنتی است.» شخصیت های دیگر اپوزیسیون مانند سالومه زورابیشویلی و کنستانتینه گامساخوردیا بسیار علاقه مند به نظر می رسند. جالب اینجاست که ساکاشویلی خود بعد از شش روز به اظهارات اسقف اعظم واکنش نشان داد و با طعنه اظهار داشت «مادربزرگ من هم باگراتیونی بود، بدین صورت بهتر هم می شود، این مساله احتیاج به رای گیری را هم منتفی می کند و همه چیز بر اساس سنت های خانوادگی تعیین می شود.» بنا به اظهارات اکثریت مقامات دولتی، مشروطه سلطنتی در این مرحله برای گرجستان نامناسب است، لیکن برخی از نمایندگان گفته اند. «این مساله بعد از احیای وحدت ارضی کشور قابل تصور خواهد بود.» مطابق با این منطق، حکومت باید به طور موقت جمهوری باشد تا به تدریج کشور را به سمت بازپس گیری اراضی «از دست رفته» پیش برد، پس از آن است که ساختار اساسی کشور تعیین خواهدشد. بدین ترتیب آیا این راهکاری از سوی کلیسای ارتدوکس برای جلوگیری از رویارویی مستقیم بین دولت و گروه های مخالف است و یا اینکه یک طرح ملی است که بنا به گفته ایلیای دوم تحقق آن ممکن است سال ها به طول بینجامد؟

به هر حال، طرح احیای محتمل سلطنت در گرجستان نشان دهنده گام جدیدی در موازنه بین نزاع های سیاسی داخلی و تغییرات ایدئولوژیک در گرجستان بعد از انقلاب است. برای بسیاری از گرجی ها این ایده تنها ضامن مقابله با پراکندگی داخلی به نظر می رسد. بی شک این مساله اسباب تعجب بازماندگان بلافصل آخرین پادشاه گرجستان، جرج (گئورگی) هفتم باگراتیونی را فراهم می آورد. اگر قرار باشد این نقشه عملی شود، دوره بحث های مربوط به وارثان تاج و تخت فرا خواهد رسید. این مساله می تواند مورد ادعای اعضای متعدد خانواده سلطنتی قرار گیرد که امروزه در اسپانیا، ایتالیا و گرجستان زندگی می کنند.

نیکولاس لاندرو / ترجمه؛ فرزین قبادی



همچنین مشاهده کنید