پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
بازنگری در مفهوم قدرت از دیدگاه فوکو
ناتان وایدر، استاد گروه علوم سیاسی دانشگاه ایکستر انگلستان میباشد وی در این مقاله، تفاسیری از این اندیشه فوکو که قدرت و مقاومت را نیروهای معارض هم برای تثبیت و از بین بردن یا ساختن و واساختن هویتهای اجتماعی میدانند مورد بررسی قرار داده است. نویسنده ادعا میکند که از نظر فوکو، قدرت فقط به صورت پراکندهای عمل میکند و مقاومت نیز به نوبه خود، نیروی مخالف قدرت نیست، بلکه بیشتر پیامدی از ماهیت گسسته روابط قدرت میباشد.
دو ایده ذیل بر بخش عمدهای از ادبیات فوکویی حاکم است: قدرت در راستای تثبیت و تحمیل هویت بر اتباع خود، عمل میکند و مقاومت که خود گونهای قدرت محسوب میشود در جهت تقابل با قدرت اولیه و از این رو زایل کردن و واساخت صورتبندیهای هویتی قدرت عمل میکند. ولی فوکو بلافاصله میگوید که مقاومتها، مخالفت در برابر آثار قدرت میباشند که با دانش، قابلیت و صلاحیت به هم مرتبط شدهاند و با این سخن، تقابل ظاهری قدرت و مقاومت را محدود میسازد ... و در اینجا سوال این است که دانش چگونه روابط خود با قدرت را به جریان انداخته و عملی میکند.
اهمیت این چرخش از قدرت به نظام قدرت / دانش زمانی آشکار میشود که فوکو، کارآمدی روابط قدرت را مورد آزمون قرار داده و انکار میکند که این روند، غایت یا اثر واقعی قدرت است: وی استدلال میکند که جامعه مدرن، انضباطی است - واقعیتی که مستلزم نظامی از دانش است که معیارهای بهنجاری و نابهنجاری را تعیین کند.
فوکو در تبارشناسی دانش قصد دارد تا صورتبندیهای گفتمانی که پیدایش عین و ذهن را ممکن میسازند و شرایطی که بر تولید دانش، حاکم است را ترسیم نماید. بدین منظور فوکو میگوید که ما باید خود را از دست تمامی تصورات که به فهم ما جهت میدهند، رها سازیم. واحدهای منفی همانند سنت، نویسنده، مجموعه آثار، کتاب، علم و ادبیات نه تنها از خارج خود را به گفتمان، تحمیل میکنند، بلکه انتزاعات عظیمی را پدید میآورند.
بنابراین، باید گفت که مجموعهای نه چندان خوش ساخت از عناصر، گفتمان خاصی را از آنچه که نیست، جدا می سازند. درون یک صورتبندی گفتمانی، اشیاء یا مفاهیم ناسازگار یا متناقضی میتواند وجود داشته باشد و در عین حال، درون گفتمانهای واقعی که از این صورتبندیها حاصل میشوند، قانون عدم تناقض میتواند مصداق داشته باشد.
یک صورتبندی گفتمانی، هیچ گاه با خود، اشکال یا صور کاملا با ثباتی ندارد که باناشی شدن از بازخورد مجموعهها یا جریانات متقارب، در طول زمان، تداوم داشته باشند. طبق نظر فوکو، احکام، چیزهایی هستند که امکان میدهند جملات و گزارهها با معنی شوند - البته باید در نظر داشت که از این رهگذر، گزاره ای نامنسجم یا یک جمله از نظر دستور زبان، نادرست نیز میتواند با معنی تلقی شود. احکام معمولا خود به احکام دیگری ارجاع میدهند، که معنای آنان نه با مجموعهای بیرونی از قواعد بلکه به واسطه چارچوب رابطهای که به آن تعلق دارند، تعیین میشود. یک حکم عموما به کلیتی از احکام دیگر، که رابطهای صرفا بیرونی با حکم اولیه نداشته و بلکه به طور درونی و فطری با آن آمیخته شدهاند، حوالت داده میشود. از این رو، عرصه احکام، شبکهای متفرق و پیچیده را پدید میآورد که بررسی احکام را با بررسی صورتبندی گفتمانی، مترادف میسازد. فوکو معتقد است که مطالعه یک صورتبندی گفتمانی، عبارت است از مطالعه کمیابی آن که مطالعه مذکور را تبدیل به بررسی قدرت و سیاست مینماید. روابط قدرت، واحدهای حقیقی به وجود نمیآورند، بلکه بر ظهور هویتهایی که مرزهایشان مبهم و نامشخص است، تاثیر میگذارند. روابط قدرت، عرصه خردی از حوادث را شکل میدهند که واکاوی قدرت را نه تاریخی و تحلیلی، بلکه بیشتر تبارشناختی میسازد.
فوکو در نظم گفتمان میگوید، در حالی که محدودیتهای بیرونی همچون ممنوعیت ورد بر گفتمان تحمیل میشود، محدودیت درونی دیگری به نام میل به حقیقت نیز بر گفتمان، حاکم است. میل به حقیقت، حقیقت را به عنوان گونه مشخصی از حقیقت نمیخواهد، بلکه در پی این است که جهان، با انگاره خاصی از حقیقت، سازگار شود. در وهله اول، این میل، به بخشبندیهای تصادفی بین حقیقت و کذب و ما بین قدرت و گفتمان حقیقی، منجر میشود.
بدین گونه میل به حقیقت، به یک محدودیت درونی، تبدیل میشود: گفتمان خود را وادار میسازد که مستقل از هرگونه تعلق به قدرت یا یک گوینده قدرتمند، حقیقت را بگوید. میل به حقیقت، در عمل، میزان زیادی از خود فریبی و غفلت را مجاز میسازد. از این رو، میل به حقیقت را باید به عنوان میل به علامتگذاری اشکال خاصی از گفتمان و دانش با نشان آمرانه حقانیت و علمی بودن، در نظر گرفت.
میل به حقیقت مدرن همان گونه که آثار تبارشناختی فوکو بیان میکند، در راستای معیارهای پلیسی بهتر هنجارمندی و وادار کردن افراد به پذیرش این قواعد و تقابل با هرگونه مقاومتی که بتواند این حرکت را متوقف کند، در صدد تعریف و ترسیم اشکال مختلف نابهنجاری و جرم، میباشد. به عبارت دیگر، این میل، قصد دارد تا در برابر هویتهایی که مخالف، شر یا بیمار پنداشته میشوند، از هویتی که خیر و سالم تلقی میگردد، محافظت کند و از این رهگذر، نظامی از دانش که افراد را به هویتشان پیوند میزند، پایهریزی میکند. میل به حقیقت نه تنها حقیقت را فارغ از قدرت میبیند، بلکه جهان آن را برحسب هویت و مخالفت، تصور میکند. میل به حقیقت، به گونهای عمل میکند تا گسستگی و تباینی را که بررسی تبارشناختی آشکار میکند برطرف کرده و آنها را برحسب تفاوتی که با واژههای درون و برون فهمیده میشود، توضیح دهد. ولی از آنجایی که میل به حقیقت، توسط قدرت، ایجاد شده، ضرورتا اهداف خود را نقض میکند: هرچقدر که این میل تلاش کند تا معیارهای بهنجاری و نا بهنجاری را شناسایی، محدود و ترسیم کند، عملکردهای پراکنده شدن و گسیختگی آن، از این هدف، بیشتر جلوگیری میکنند. دقیقا همین ناسازگاری بین اهداف و پیامدها، تشدید میل به حقیقت و گسترش آن به حوزههای جدید زندگی را موجب میشود.
فوکو معتقد است برای اینکه بتوان اشکال غیریت که ضرورتا دانستنی نبوده ولی با جامعه مدرن لیبرال و سرمایهداری سازگار هستند را تولید کرد، بایستی از آماج قدرت انضباطی و عادی سازنده که همانند تمامی قدرتها، تعمدی و غیر ذهنی است، اطلاع داشته باشیم. از نظر تاریخی، پیدایش استراتژیهای انضباطی و عادی سازنده قدرت، با نزول سیستمهای تمرکزگرا و سلسه مراتبی قدرت مطلقه و گسترش اقتصاد بازار و سرمایهداری و ظهور برداشتهای قرارداد اجتماعی از دولت، متناظر بوده است. برخلاف شیوههای گونه مطلقه قدرت، این استراتژیها از طریق پاداش و تنبیه، عمل میکنند. این استراتژیها به طور پراکنده در کل جامعه یافت میشوند و در حالی که به واسطه روابط سلطه و متابعت عمل مینمایند، ولی از سوی دیگر، مشارکت اتباع در انضباطمندی و انقیادشان نیز در این میان دخیل است.
یک افسر پلیس در خیابان، قاضی در دادگاه و معلم در مدرسه، همگی از قدرتی برخوردارند که میتوانند آن را بر دیگران اعمال کنند، ولی این امر فقط به لطف بافت معنایی و موقعیت ذهنی که بین آنان و زیر دستانشان، مشترک است و به سبب درک انضباطی که شالوده کل موقعیت را تشکیل میدهد، قابل انجام است. علاوه بر این، سلطه فرادستان، همواره ناپایدار است و اعمال زیردستان میتواند مشروعیت فرادستان را زیر سوال ببرد. در بعضی موارد، مقاومت شکل مخالفت با قدرت را به خود میگیرد - به عنوان مثال، در بعضی مواقع رفتار زندانبانها، با به وجود آوردن تنفر، نه به اصلاح بلکه به جنایت پیشگی منجر میگردد. بنابراین مقاومت، میتواند نقشهای متعددی همچون مخالفت، آماج، حامی یا دستاویز را در روابط قدرت ایفا کند. از سوی دیگر، قدرت گفتمانی نیز میتواند ماهیت گسستهای داشته و از تمامی طبقهبندیهای دانش فراتر رود و دگرگونی مبهمی ایجاد نماید که آن گفتمان را افراطی و خطرناک سازد. قدرتهای عادی ساز و انضباطی، شهروندان عادی یا منحرف به وجود نمیآورند،
بلکه افراد معماگونهای را ایجاد میکنند که برای تداوم ساختارهای انضباطی ضروری برای حکومت مداری مدرن، کافی میباشند.
قدرتهای عادی ساز و انضباطی ممکن است که در صدد طبقهبندی تفاوتها بر حسب معیارهای بهنجاری و انحراف باشند، ولی عملکرد آنان همواره چیز دیگری را تولید مینماید. با این همه قاعدهای تداوم پیدا میکند که به اقدامات انضباطی، معنا و جهت میدهد . این قاعده عبارت است از پیوندی که حوزههای نامتجانس میل و حقیقت را به همدیگر مرتبط ساخته و میل را منبع پنهان حقیقت درباره خویشتن قرار میدهد. روابط خویشتن با خویشتن، نمیتواند عرصه آزادی رها شده از قدرت باشد، چرا که استراتژیها و اقداماتی که برای آموزش در اختیار خویشتن قرار داده شده، فرآورده بازیهای حقیقت و معانی و اصولی هستند که آنها ایجاد نمودهاند. در عوض، این روابط، در عرصهای از سیاست خرد قرار دارند که خویشتنها به واسطه روابط قدرتی که آنها را به هم تنیده و خویشتنها در آن چارچوب، مشارکت میکنند، پدید آمدهاند.
به دلیل ماهیت منفصل قدرت و خویشتن و نیز به خاطر زیادهروی که همواره با اعمال سیاسی و اخلاقی توام است، گستره گفتگوی اخلاقی همیشه جاری میباشد. شاید تعجبآور نباشد که شارحان حامی و نیز منتقدین فوکو که با قدرت و مقاومت مخالفت میکنند، گرایش دارند که از موضوع مراقبت از خویشتن و سیاست خردی که به همراه آن میآید، بیزاری بجویند، چرا که این موضوعات، با فهم متعارف از سیاست به عنوان جایگاه قدرت و مقاومت، جور در نمیآیند، این گونه فهم از سیاست، هویت و سیاست را به طور مرتب به هم پیوند داده و تاکید دارد که تثبیت سوژه جمعی از طریق بسیج هویتی، پیششرط عمل سیاسی است.
فوکو، نوعی نگرش مثبت به قدرت، گفتمان و خویشتن را مفصلبندی میکند که بر نسبی بودن تاکید داشته و در عین حال آن را از دید منفی و مخالفت، به سوی تنوع درونی، حرکت میدهد. زمانی که گروهها و مجموعهها را به ایجاد گران دائمی فردیت زدایی، تبدیل کنیم، از نیاز به پایهریزی سیاست بر مبنای هویتها و ذهنیتهایی که تصویری محض هستند، دور میشویم. گرچه کارهای فوکو، همواره مرتبط با این مقولات هویتی است، ولی آموزههای وی راجع به آنان به ما میآموزد که این مقولات هویتی را چندان جدی نگیریم.
ناتان وایدر
ترجمه و تلخیص: یعقوب نعمتی وروجنیمنبع:
European Journal of Political Theory
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست