یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

خانواده و راه کارهای مقابله با تهاجم فرهنگی


خانواده و راه کارهای مقابله با تهاجم فرهنگی

پس از انقلاب اسلامی و حرکت همگانی مردم برای تغییر بنیادین ارزش های نظام, دشمنان همواره از طریق برنامه های مختلف سعی در اختلال در نظام برنامه های کشورمان داشته اند

● مقدمه:

پس از انقلاب اسلامی و حرکت همگانی مردم برای تغییر بنیادین ارزش‌های نظام، دشمنان همواره از طریق برنامه‌های مختلف سعی در اختلال در نظام برنامه‌های کشورمان داشته‌اند. پس از آن‌که دشمنان از ادامه‌ی رابطه و مصالحه با رهبران نظام جمهوری اسلامی مأیوس شدند، به جنگ تحمیلی دامن زدند که خود می‌توانست تضعیف نظام تا نابودی کامل هویت دینی و ملی (ایرانی- اسلامی) را دربر داشته باشد. البته در این راه دشمن از هیچ حربه‌ای فرو نگداشت اما آن‌چه که مسلم بود، رشادت‌ها و ایثار جوانان و مردم ایران زمین به مدد عقیده و ارزش‌هایی که از انقلاب به دست آورده بودند، مانعی بزرگ بر سر راه اهداف آن‌ها شد و چیزی جز ناکامی و شکست در حوزه‌‌ی استراتژی‌های نظامی را برای آن‌ها در بر نداشت. بدین ترتیب دشمن زخم خورده‌ از شکست در حوزه‌های نظامی به فکر راه‌های پنهانی‌تر و البته کشنده‌تری برای نابودسازی نظام افتاد. در این دوره «استحاله از درون» و تهی‌سازی معانی ارزشی جامعه‌ مهم‌ترین هدف دشمن قرار گرفت. «تهاجم فرهنگی» و شبیخون فرهنگی درست از سال ۱۳۶۸ یعنی پایان جنگ تحمیلی ایران و عراق آغاز شد و از خلاء ایجاد شده از مسایل جنگ، استفاده‌ی لازم را برد.

گسترش روزافزون ماهواره‌ها، گسترش بی‌بندروباری و به وجود آمدن فساد فراگیر در جامعه و به انحطاط کشیده شدن برخی از جوانان و گسترش روزافزون مشروبات الکلی، ایجاد گروه‌های غربی مانند: هوی متال‌ها، رپ‌ها و شیطان‌پرست‌ها، تمایل به مُدگرایی و.... همه و همه نشان از هد‌ف‌مند بودن این تهاجم از طرف دشمن بود. این بار دشمن با استفاده از روش‌های نرم‌افزاری فکری و تبلیغی بر خلاف دوره‌ی قبل (که مردان را مورد حمله قرار داده بود)، قلب جامعه، یعنی زنان و جوانان را هدف گرفت.

«جامعه‌‌شناسان معتقدند که پایه‌های هر جامعه‌، ریشه در ارزش‌ها و نظام عقیدتی آن دارد.» بنابراین برای تضعیف هر جامعه، کافی است؛ تا فرهنگ آن‌ را تضعیف کرد. با این کار افراد جامعه از خود بیگانه شده و بر خلاف آن‌چه که حقیقت فرهنگی آ‌ن‌ها را تشکیل می‌دهد، رفتار می‌کنند. دشمن برای حملات فرهنگی، نیاز به ابزارها و وسایل کارآمد داشت. بنابراین همان‌طور که لازمه‌ی حملات نظامی ابزاروآلات جنگی است، لازمه‌ی تهاجم فرهنگی نیز وسایلی است تا گلوله‌های زهرآگین فرهنگی دشمن از ماهواره‌ها گرفته تا اینترنت، رادیو و توزیع کتاب‌های ضدفرهنگی و دگراندیشی به براندازی نظام‌های مخالف و تضعیف و آن‌ها مبادرت ورزید.

می‌توان گفت خانواده کانون توجه حملات ابزارهای مدرن تهاجم فرهنگی است با تضعیف آن بسیاری از اهداف تهاجم فرهنگی محقق می‌شود. با نگاه به کارکردهای خانواده بیشتر می‌توان به اهمیت آن توجه نمود؛ خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی پایه و اساسی در جامعه، معمولاً کارکردهای گوناگونی را بر عهده دارد. که البته چگونگی این کارکردها و شدت عملکرد آن‌‌ها در فرهنگ‌های گوناگون متفاوت است.

برخی از این کارکردها عبارتند از:

۱) تنظیم رفتار جنسی و زاد و ولد: در فرهنگ‌های مختلف بشری، خانواده، محلی امن برای برآوردن نیازهای زندگی جمعی بشر است. یکی از نیازهای بنیادین انسان میل به رابطه‌ی جنسی و تولید مثل است. تاریخ بشر نشان می‌دهد که هیچ مکانی برای ارضای نیازهای غریزی بشر، امن‌تر و آرام‌بخش‌تر از خانواده نبوده است.

۲) مراقبت و محافظت از کودکان، ناتوانان و سال‌خوردگان: از آ‌ن‌‌جا که این افراد، قادر به مراقبت از خود نیستند، بنابراین خانواده بهترین مکان برای حفظ و نگه‌داری از این افراد است. به علاوه این نهاد از جمله معدود نهادهای اجتماعی است که ابعاد معنوی و عاطفی بشر را رشد و تعالی می‌بخشد.

۳) اجتماعی کردن فرزندان: در تمام تاریخ بشر، خانواده به عنوان مهد گسترش و انتقال ارزش‌ها و هنجارهای نظام اجتماعی از نسلی به نسل دیگر بوده است. همواره رویکردها و آموخته‌های اولیه‌ی فرزندان، تأثیر زیادی در آموخته‌های بعدی آن‌ها دارد. بنابراین آن‌چه را که افراد در سال‌های نخست زندگی از خانواده فرا می‌گیرند، پایه‌های اندیشه‌های بعدی خود می‌سازند. در موارد بسیار زیادی الگوی زندگی و رفتارهای اجتماعی فرزندان، والدین آن‌ها هستند.

۴) تأمین اقتصادی: تقریباً در همه‌ی جوامع تاریخی، خانواده نقش اصلی تأمین مایحتاج اقتصادی و ضروریات مادی افراد را بر عهده داشته است. بنابراین در دوره‌های مختلف زندگی به ویژه سال‌های نخست و پایانی زندگی که فرد قادر به تولید اقتصادی نبوده است، تحت حمایت سازمان خانواده قرار می‌گرفت. مسلماً جوامع مختلف تشکیل شده ازواحدهای کوچک‌تری چون خانواده هستند. به همین دلیل مهم‌ترین هدف برای نابودسازی یک جامعه و فرهنگ آن نابودسازی افراد از طریق بر هم زدن آرامش روانی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن‌هاست، که‌ این هدف جایی نیست مگر خانواده.

چنان‌چه دیده می‌شود؛ سیستم برنامه‌ریزی‌های فرهنگی دشمن، اغلب با اثرگذاری بر خانواده نظام عقیدتی، سیاسی و فرهنگی فرد را دچار تزلزل می‌سازد. این نظام برنامه‌ریزی با انگشت گذاشتن بر ابعاد غریزی و لذت‌های آنی سعی دارد تا اقشار آسیب‌پذیر جامعه نظیر نوجوانان، جوانان، زنان و سایر گروه‌ها را مورد حمله قرار دهد. برخی از این حملات در قالب پیامدهای ذیل بر خانواده ظاهر می‌شود:

▪ اختلاف میان زن و شوهر: دشمنان فرهنگی، در قالب برنامه‌های تفریحی، کتاب‌ها، تصاویر و فیلم‌های تلویزیونی سعی در تغییر رویکردها و عقاید افراد دارند. همان‌طور که می‌دانیم عقاید و رویگردهای اولیه‌ی هر فردی بسته به محیط اجتماعی آن، شکل می‌گیرد. لذا افراد بهنجار و صالح هر جامعه بسته به معیارهای آن تعریف می‌شوند. طبیعی است که با غالب شدن معیارهای فرهنگی بیگانگان، افرادی که از آن معیارها تبعیت می‌‌کنند، دیگر افراد بهنجار جامعه‌ی خود و محیط اجتماعی که در آن زندگی می‌کنند، محسوب نمی‌شوند. بلکه در بهترین حالت، افراد بهنجار و نرمال جوامعی محسوب می‌شوند که با معیارهای آ‌ن‌ها رفتار می‌کنند.

به خوبی می‌توان ملاحظه کرد، که در صورت بروز چنین وضعیتی، فرد از سوی محیط طرد می‌شود. اینجا تضاد بین عالم رویاهای فرد با واقعیات بیرونی، موجب طرد فرد از جامعه و گسست نظام خانواده می‌گردد. برنامه‌های فرهنگی بیگانگان با تبلیغات و آموزش‌های مستقیم و غیرمستقیم خود در قالب؛ برنامه‌های تلویزیونی، عکس‌ها، رمان‌ها و.... سعی در تغییر بنیان‌های فکری افراد دارند که این امر در اغلب موارد به اختلافات ارزشی خانواده‌ها و عدم توانایی آن‌ها در پذیرش یکدیگر منجر می‌گردد. دامنه‌ی این مسئله از اختلافات خانوادگی تا طلاق گسترش می‌یابد.

▪ اختلافات میان خانواده و فرزندان: همان‌طور که گفته شد تغییر در بنیان‌های عقیدتی خانواده، زمینه‌ی بروز اختلاف عقاید و عدم پذیرش افراد را فراهم می‌سازد. این امر علاوه بر تضاد میان زن و شوهر، تضاد میان نسل‌ها را نیز فراهم می‌آورد که اصطلاحاً به آن «شکاف نسلی» گفته می‌شود. در چنین شرایطی علاوه بر تضاد میان نسل‌ها، حتی شاهد تضاد و تفاوت کامل فکری میان فرزندان و در نتیجه عدم پذیرش فرزندان نسبت به یکدیگر می‌باشیم.

● تهاجم فرهنگی و خانواده‌های نظامی:

بی‌تردید طراحان برنامه‌های مدرن تهاجم فرهنگی اطلاعات و خط‌مشی‌های اصلی خود را از سازمان‌ها و اطلاعاتی و جاسوسی کشورهایی می‌گیرند که قصد فرماندهی بر کل دنیا را دارند. تحقیقات نشان می‌دهد در سازمان سیا، شاخه‌ای تخصصی و متمرکز برای مطالعات و برنامه‌ریزی ضدفرهنگی بر علیه ایران با یک فکر ویژه تشکیل شده و بودجه‌ی مالی آن از ۰۰۰/۰۰۰/۲۵ (بیست‌وپنج‌میلیون) دلار در سال قبل به ۰۰۰/۰۰۰/۷۵ (هفتادوپنج‌میلیون) دلار در سال جاری افزایش یافته است؛ این یعنی افزایش تهاجم تا حد سه برابر. مهم‌ترین هدف مبارزه‌ی فکری و روانی دشمنان نظام، سرمایه‌های اصلی کشور یعنی جوانان است و در این بین جوانان برای آنان دارای اهمیت و برنامه‌ریزی ویژه است، چرا که:

- جوانی به واسطه‌ی ویژگی‌های نشاط، بالندگی، نوخواهی، سرکشی و ناپختگی فکری، محلی مستعد برای تاخت و تاز شبهات و اندیشه‌های جدید و پُر زرق و برق است.

- جوانان به واسطه‌ی زندگی در خانواده‌ها اهمیت ویژه‌ای دارند، زیرا تخریب و منحرف کردن یک جوان در یک خانواده‌، یعنی تخریب و کاهش قدرت آن خانواده. بررسی‌ها نشان می‌دهد مواد روان‌گردان و مخدر برای جوانان و نوجوانان به شیوه‌ای راحت و با قیمتی ارزان‌تر ارائه می‌شود! به نظر شما احاطه و تسلط فکری بر جوانان اهمیت بیشتری دارد یا بزرگ‌سالان و سال‌خوردگان؟ البته هر یک جایگاه ویژه‌ی خود را دارد. منحرف ساختن جوانان این خانواده‌ها زمینه‌ برای دغدغه‌های بزرگ خانواده و ایجاد عدم تمرکز فکری و روانی برای والدین نظامی می‌گردد.

نگاهی به ساختار پذیرش تهاجم در خانواده‌ها و انواع آن‌ها، در فهم بهتر مطالب، ما را یاری می‌ر‌ساند:

● خانواده‌های فعال:

در این خانواده‌ها، درونی کردن هنجارهای اجتماعی و دینی روال معمول و منطقی خود را داشته و والدین ضمن مشارکت در زندگی جمعی و پاسخ به مسائل فکری فرزندان، هم‌زمان به افزایش اطلاعات مورد نیاز و تعامل منطقی با فرزندان به ویژه جوانان خود می‌پردازند. استعمار فرهنگی برای ورود به این خانواده‌ها دچار مشکل جدی است، چرا که مأمن اسرار جوانان این خانواده‌ها، والدین هستند و محیط خانواده به شکلی است که آن‌ها برای طرح مسائل ذهنی و فکری و عقیدتی خود مشکل خاصی ندارند، بنابراین در حافظه‌ی آن‌ها نقاط مجهول وجود ندارد تا توسط ابزار تهاجم فرهنگی به نادرست معلوم گردد.

● خانواده‌های منفعل:

در این خانواده‌ها، به علت اشتباه گرفتن وظایف و کارکردهای اصلی خانواده و هدف نهایی کار و تلاش از تأمین پوشاک و خوراک به جای تأمین روحی روانی فرزندان، شکافی محسوس بین والدین و فرزندان به وجود می‌آید. عمدتاً در این خانواده‌ها فرصت مناسبی برای گفت و شنود خانوادگی پیدا نمی‌شود و ارتباط آن‌ها موزاییکی است. والدین به تصور برآوردن نیازهای اصلی فرزندان بیشتر به فکر لباس، غذا، تفریح (فردی) و تحصیلات آن‌ها هستند و کمتر به اصلی‌ترین وظیفه‌ی خود یعنی هم‌بستگی روانی با فرزندان و آموزش معنوی آن‌ها توجه دارند. چه بسا در این میان ابتدا والدین تحت تأثیر ابزارهای تهاجم فرهنگی قرار گرفته و سپس فرزندان مبتلا می‌شوند و در صورت ابتلای آن‌ها، راه حل منطقی و مناسبی برای برون رفت از بحران در پیش گرفته نمی‌شود. مشکلات اقتصادی و خواسته‌های پایان‌ناپذیر خانواده‌ها نیز، ناکجا‌آبادی را پیش روی این خانواده‌ها می‌سازد که با سرعت به سمت انتهای آن‌‌که یأس و نومیدی است سرازیر می‌شوند. در بسیاری از موارد این افراد احساس می‌کنند که هر مشکل و مسئله‌ی خاصی آن‌ها را تهدید نمی‌کند و در این امنیت کامل به سر می‌برند. بنابراین به فکر راه‌حل آن مشکل بر نمی‌آیند. لذا اولین راه‌حل برای مواجهه با مشکل، یافتن مسئله است. دقت کنیم؛ راه نهایی برای حل مسئله، پاک کردن صورت مسئله نیست.

با توجه به ساختار فرهنگی- مذهبی جامعه‌ی ما، نیاز به تقسیم‌بندی دیگری احساس می‌شود:

۱) خانواده‌ی سنتی: که تأکید ویژه‌ی آن بر سنت‌ها و رسوم غالب حاکم بر جامعه (اعم از دینی یا ملی) است. این دسته به دو گروه قابل تقسیم‌بندی است:

▪ متعصب: این خانواده‌ها به شرایط زمانی توجهی نداشته و آن چیزی که در گذشته آموخته‌اند و یا با جنبه‌های سنتی آن‌ها هم‌خوانی دارد را معیار اصلی انتخاب‌های بعدی خود و دیگران می‌دانند و در این راه انعطافی از خود نشان نمی‌دهند.

الف) سنتی:

▪ منعطف: این خانواده با وجود آن‌که وجه پیروی از سنت‌ها در آن‌ها بسیار قوی است اما تا حدودی سعی می‌کنند تا در برابر شرایط از خود انعطاف نشان دهند در نتیجه با فرزندان بسته به اقتضای زمانه هم‌گام می‌شوند.

● خانواده‌ی روشن‌فکر:

این دسته از خانواده بر خلاف دسته‌ی پیشین، تأکید عمده‌ی خود را بر عقل و معیار‌های عقلانی و منطقی نهاده و در برابر اغلب مسایل جدید سعی دارند تا از عقل و معیارهای آن بهره برند:

▪ ارزش‌مدار: این دسته علاوه بر آن‌که تأکید زیادی بر عقل و انتساب‌های عقلانی دارند، اما معیارهای عقلانی آن‌ها دارای پشتوانه‌ی ارزشی و اغلب دینی است. لذا تنها به اموری مبادرت می‌ورزند که با محک عقل و معیارهای ارزشی آن‌ها هم‌خوانی داشته باشد.

ب) روشن‌فکر:

▪ فارغ از ارزش: این دسته کسانی هستند که سعی دارند تا عقل مدار با تمام مسایل برخورد کنند. عقل ابزاری و معطوف به هدف سرلوحه‌ی تمام امور این افراد قرار می‌گیرد. برای این دسته که از معیارهای ارزشی روشنی پیروی نمی‌کنند و عقل آزاد را سرلوح‌ی امور خود قرار می‌دهند آن‌ها هدف مهم است و به اصطلاح هدف، وسیله را توجیه می‌کند. به عنوان مثال از نظر ما و حتی اندیشمندان اروپایی، آمریکاییان اغلب افرادی با عقل ابزاری و معطوف به هدف هستند و برای آن‌ها تنها هدف مهم است نه وسیله. کشتار جمعی، تعرض و تهاجم، وسایلی هستند که آن‌ها را به اهدافشان رهنمون می‌سازند، بنابراین این وسایل چون بهترین ابزار برای دست‌یابی به اهداف محسوب می‌شوند، مناسب و مقبول هستند. در حالی که در سنت ما و ارزش‌‌مداران تاریخ همواره‌ راه رسیدن به اهداف یکی از ملزومات اساسی است.

اگر بخواهیم این خانواده‌ها را در یک طیف نشان دهیم. در یک سر طیف خانواده‌های متعصب سنتی و در سر دیگر آن‌خانواده‌های روشن‌فکر فارغ از ارزش قرار می‌گیرند. این خانواده‌ها افرادی افراطی‌اند. خانواده‌های متعصب سنتی در برابر هر امر جدید و تازه‌ای مقاومت می‌کنند. از آن‌جا که این خانواده نمی‌تواند با شرایط زمان خود را تطبیق دهد. در بسیاری از موارد دچار مشکلات جدی شده و احتمال انحراف اعضای آن بسیار زیاد است.

دسته‌ی دوم؛ یعنی خانواده‌های روشن‌فکرمآب فارغ از ارزش، کسانی هستند که بر خلاف دسته‌ی اول تحت هیچ عنوان به ارزش‌ها و سنت‌های رایح تن در نمی‌دهند. این دسته اغلب افرادی غیراخلاقی و غیرقابل اعتماد هستند. از سویی دیگر امکان فروپاشی این خانواده‌ها و گسست انسجام و هم‌بستگی آن‌ها بسیار زیاد است. زیرا این دسته در برابر هر مُد جدیدی آ‌ماده‌ی پذیرش هستند و آن‌را با آغوش باز می‌پذیرند. تفاوت و تناقض ارزش‌های آنی و گذرا در این خانواده‌ها و از سوی دیگر عدم توجه به اخلاق، موجب فروپاشی و گسست این خانواده‌ها از هم می‌شود.

اما آن‌چه مدنظر ما می‌باشد و از نظر ما خانواده‌های پذیرفته شده‌تری محسوب می‌شوند «خانواده‌های سنتی منعطف» و «روشن‌فکر ارزش‌مدار» هستند. این دو دسته آمیزه‌ای از عقل و سنت‌های ارزشی (اعم از دینی و ملی) را سرلوحه‌ی عمل خود قرار می‌دهند. مسلماً این خانواده‌ها در برابر مسایل جدید و حوادث بزرگ زندگی کمتر آسیب‌پذیرند و این دسته با قدرت تحمل خود به حل مسایل می‌اندیشند و با قدرت ایمان، اخلاق و صبر، شیوه‌ی ارتباط منعطف با محیط را پیش‌ می‌گیرند.

● نتیجه‌گیری:

با بحث فوق قصد داشتیم به معرفی اجمالی تهاجم و هدف اصلی آن یعنی جوانان بپردازیم. بدون شک با توجه به انواع خانواده و روش‌های تربیتی و تصمیم‌گیری در آن‌ها مقابله با تهاجم فرهنگی نیز متفاوت می‌شود. بی‌تردید نمی‌توان در همه جای جامعه پلیس و نیروهای کنترل رسمی را قرار داد اما می‌توان با آموزش صحیح به خانواده‌ها، آن‌ها را در مقابل این تهدیدات بنیان برانداز، واکسینه نمود. خانواده‌ها با کنترل فرزندان خود کمک بسیار زیادی به سلامت خود و جامعه می‌کنند.

شما خانواده‌های گرامی و خوانندگان گران‌مایه‌ی این نوشتار، با رفتار مشفقانه و محبت‌آمیز می‌توانید به کمک اصلاح جامعه آمده و ضمن کنترل درونی خانواده‌ها به کنترل بیرونی و در نهایت ایمن‌سازی جامعه با مشارکت و همکاری دل‌سوزانه کمک نمایید. فراموش نکنیم همیشه یک فرزند خوب در یک خانواده‌ی آرام و منطقی پرورش می‌یابد و یک جامعه‌ی خوب متشکل از خانواده‌های خوب است. خانواده‌ها پلی هستند برای سوق جامعه به سمت اهداف متعالی و بلند.

شما والدین گرامی با اهمیت به حضور بیشتر و مؤثر در خانواده با اهمیت دادن به روح و الزامات روانی فرزندانتان می‌توانید به کارکردهای صحیح تربیتی خانواده جامه‌ی عمل بپوشانید. فراموش نکنیم که فرزندان و افراد خانواده‌ی ما بیش از نیازهای جمسانی به آرامش‌ روانی و درک متقابل نیازمندند و ارتباط مناسب و مشفقانه‌ی پدر در منزل با همسر و فرزندان ضامن بقا و سلامتی کانون گرم خانواده است. گو این‌که برای همین هدف مهم و غایی، هر صبح را به امید تقرب به خداوند متعال به شب می‌رسانیم.

اغلب افراد گمان می‌‌کنند که از آسیب‌های اجتماعی در امان‌اند و این مسایل تنها گریبان‌گیر دیگران است. بسیاری از والدین از مشاهده مدهای مو و لباس در فرزندان و یا مشاهده‌ی کج‌روی‌‌هایی نظیر اعتیاد به مواد مخدر، انحرافات جنسی و رفتارهای ضداخلاقی از سوی جوانان خود عبرت نمی‌گیرند و در اکثر موارد موضوعات مذکور را ناچیز جلوه می‌دهند. باید توجه داشت که راه‌حل نهایی برای حل مسئله، پاک کردن صورت مسئله نیست. بلکه آگاهانه باید ابتدا مسایل را شناسایی نموده و برای حل آن اقدام نمود. دقت کنیم؛ همان‌طور که ویروس‌های بیماری‌زا می‌توانند بدن ما را در خطر نابودی قرار دهند، ویروس‌های ضدفرهنگی نیز می‌توانند به نحو بسیار کشنده‌تری جامعه را دچار بحران‌های هویت؛ نسلی، جنسی، عقیدتی و حتی سیاسی و اقتصادی نمایند. بنابراین همان‌طور که به مراقبت اعضای خانواده در برابر بیماری‌های جسمی می‌پردازیم، باید آن‌ها را در برابر بیماری‌های بسیار خطرناک فرهنگی نیز ایمن کنیم.

● چند راه‌حل برای مواجهه با بحران:

- باور کنیم ما نیز می‌توانیم همانند دیگران در معرض آسیب‌ها قرار بگیریم.

- نسبت به خطراتی که ما و خانواده‌هایمان را تهدید می‌کنند، آگاهی یابیم.

- نیازهای فرزندان خود را بشناسیم و برای حل آن بکوشیم.

- می‌توان برای شناسایی نیازهای خانواده، از خود آن‌ها مشورت گرفت، اما باید توجه داشت که به همان نسبت که کمبود امکانات می‌تواند موجب آسیب خانواده گردد، رفاه دایمی و برآوردن نیازهای کاذب نیز خطرناک است.

- از طریق افزایش آگاهی خود، خانواده را به سمت وفاق بیشتر هدایت کنیم.

- کنترل غیرمستقیم اعضاء، به ویژه نوجوانان و جوانان ضروری است. توجه داشته باشیم که معاشرت با دوستان بد از یک سو و تنها نهادن فرزندان از سوی دیگر به یک اندازه می‌توانند خطرساز باشند.

- سعی کنیم بهترین دوست فرزندان خود باشیم.

- گه‌گاه مسایل خانواده را با فرزندان در میان بگذاریم و از آن‌ها در ارائه‌ی را‌ه‌حل یاری بجوییم. این امر موجب بلوغ فکری و احساس تعلق فرزندان نسبت به خانواده می‌شود.

- میان عطوفت و سخت‌گیری بر کردار فرزندانمان اعتدال برقرار نماییم.

- و در نهایت، بهترین تصمیم‌ها را در بدترین شرایط بگیریم./ف

داود میرزایی‌مقدم و رضوان قصابیان