جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

راه سوم


راه سوم

مفهوم بیعت, لزوماً با انتخابات سیاسی امروز, یكسان نیست و در موارد متعددی كه بحث از نمایندگی و سیاست نیست نیز بیعت به كار می رود بیعت, تعهدی است كه به وسیله آن, با پیشنهاد مقام والایی و در مسئله معینی, از بیعت كنندگان, پیمان و وفاداری اخذ می شود

آیا ولایت و حكومت پیامبر اكرم صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله بر خواست و رأی مردم مبتنی بود و اصولاً مردم و آرای آنان، چه جایگاهی در دولت پیامبر داشتند؟

یكی از شبهاتی كه برخی از نویسندگان معاصر، پیرامون منشأ مشروعیت حكومت اسلامی مطرح می‏كنند، این است كه »ولایت و حكومت پیامبر اكرم برخواست و اراده مردم مبتنی بوده است؛ نه بر اراده و تفویض الهی و به بیان دیگر، مشروعیت ولایت و حكومت پیامبر اكرم صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله، برخاسته از پذیرش، قبول و انتخاب مردم بوده است و نه انتصاب و تفویض خداوند«.۱ مهم‏ترین دلیل این ادعا، این است كه در چند واقعه تاریخی، برخی از مسلمانان با پیامبر اكرم بیعت كرده، بدان وسیله، مردم به پیامبر، ولایت و حق حكومت داده‏اند.

ارزیابی و نقد این شبهه، نیازمند شناخت و بررسی سه موضوع مهم، یعنی »منشأ مشروعیت حكومت پیامبر«، »محتوا و ماهیت بیعت‏های پیامبر« و »جایگاه خواست مردم در حكومت اسلامی« می‏باشد كه تبیین آنها به شرح زیر است.

● منشأ مشروعیت حكومت پیامبر

از دیدگاه اسلام، منبع ذاتی مشروعیت و حقانیت، اعتبار خداوند متعال است و هیچ شخصی، حق حاكمیت بر دیگری ندارد؛ مگر این كه از جانب حق تعالی به این منصب نایل آید. بررسی آیات متعدد قرآن، بیان‏گر این است كه قرآن كریم، وضع قانون و حكمرانی را از اوصاف اختصاصی خداوند متعال می‏داند. در آیاتی از قرآن، چنین آمده است:

۱) حكم، جز به دست خدا نیست كه حق را بیان می‏كند و او بهترین داوران است.۲

۲) در این [سرای] نخستین و در آخرت، ستایش از آن اوست و حكم و فرمان، از آن اوست و به سوی او، باز گردانیده می‏شود.۳

۳) حكم، جز برای خدا نیست؛ دستور داده كه جز او را نپرستید. این است دین درست؛ ولی بیشتر مردم نمی‏دانند.۴

۴) و غیر از او، والی و حمایت‏گری برای آنان نخواهد بود.۵

خداوند در این آیات، حق حكمرانی را به خود اختصاص داده، آن را از غیر خود نفی كرده است؛ حكمی كه لازمه‏اش قرار گرفتن قانون‏گذاری و حكومت‏داری در قلمرو دین و شریعت الهی است و هر قانون و نظام حكومتی بیگانه با خدا را فاقد مشروعیت می‏داند.

در آیات دیگری نیز علاوه بر الزام به حكمرانی بر اساس دین الهی، از متخلفان، با عناوین »كافر«، »ظالم« و »فاسق«، یاد شده است كه برخی عبارتند از:

۱) »و كسانی كه به موجب آن چه خدا نازل كرده، داوری نكرده‏اند، آنان خود كافرانند«.۶

۲) »و كسانی كه به آن چه خدا نازل كرده، حكم نكنند، آنان خود ستم‏گرانند«.۷

۳) »و كسانی كه به آن چه خدا نازل كرده، حكم نكنند، خود فاسقانند«.۸

بنابراین، دو ركن مهم و اساسی حكومت، یعنی »قانون« و »حاكم«، از اموری هستند كه قرآن، تعیین هر دو را از شئون خداوند دانسته است. بر این اساس، منشأ مشروعیت حكومت را تنها اعتبار خداوند متعال می‏داند. حال پرسش مهم در اندیشه سیاسی، این است كه آیا خداوند سبحان، این حق را به دیگران واگذار كرده است یا خیر؟ بر اساس دلایل عقلی و نقلی متعدد،۹ خداوند، این اجازه و حق را به پیامبر اسلام داده است و ضمن واگذاری مسئولیت‏ها و شئون اجتماعی و سیاسی متعدد به او، چنین دستور داده است: »و میان آنان به موجب آن چه خدا نازل كرده، داوری كن«۱۰ و »پس میان مردم، به حق داوری كن و هرگز از هوای نفس، پیروی نكن«.۱۱

آیات یاد شده و آیات متعدد دیگر، به طور صریح، خطاب به پیامبر، آن حضرت را مسئول و ناظر مستقیم حكومت معرفی می‏كنند و به دنبال آن، مبنای رفتاری و قانونی حكومت را مشخص می‏سازند؛ مبنایی كه اطاعت از حكومت و دستورات پیامبر را بر مردم واجب می‏داند: »خدا را فرمان برید و پیامبر و صاحبان امر را اطاعت كنید«.۱۲ بنابراین، از نظر قرآن، منشأ مشروعیت حكومت پیامبر، نصب و تفویض الهی است؛ نه بیعت و انتخاب مردم.

● ماهیت بیعت‏های پیامبر

بیعت‏هایی كه در زمان پیامبر اكرم انجام شده، زمینه‏ها و علت‏های مختلفی داشته كه برخی عبارتند از:

۱) بیعت »عقبه اول«، در موسم حج، بین پیامبر و دوازده نفر از انصار به وقوع پیوست. »عبادهٔبن صامت«، از بیعت یاد شده، چنین گزارش می‏كند: »ما با پیامبر اكرم پیش از آن‏كه بر ما جنگ و نبرد واجب شود، بیعت عقبه را به جای آوردیم. مفاد آن بیعت، این بود كه به خدا شرك نورزیم؛ دزدی و زنا نكنیم؛ فرزندان خود را نكشیم؛ بهتان و افترا نبندیم؛ خدا و پیامبر را در امور معروف، نافرمانی نكنیم و...«. چنان كه ملاحظه می‏شود، بیعت در این‏جا، به معنای ایمان به اسلام و اطاعت از احكام اسلامی است.

۲) بیعت »عقبه دوم«، بین پیامبر و ۷۳ مرد و دو زن به وقوع پیوست. در جریان این بیعت، پیامبر فرمود: »از شما بیعت می‏گیرم بر این‏كه از هر چه اهل و عیال خویش را محافظت می‏كنید، از من نیز صیانت و محافظت كنید«. در این‏جا، بیعت، نوعی اخذ تعهّد و پیمان دفاعی است.

۳) بیعت »رضوان«، سومین بیعت پیامبر است كه در سال هفتم هجری با جمع كثیری از مردم، در حدیبیه، بسته شد و بیعت بر جهاد و نبرد و نیز تجدید بیعت دوم بود. ابن عمر می‏گوید: »ما با پیامبر بر اطاعت و پیروی، بیعت كردیم و پیامبر به دنبال آن فرمود: آن قدر كه توانایی دارید«.

۴) بیعت دیگری كه قرآن به آن تصریح كرده، موارد مذكور در آن را نیز ذكر كرده است، »بیعهٔ النساء« است. این بیعت، در هنگام فتح مكه (سال هشتم هجرت) صورت پذیرفته است. پس از فتح مكه، مردم آمدند تا با پیامبر اكرم، بیعت كرده، اعلام وفاداری نمایند و پس از مردان، نوبت به زنان رسید كه آیه ۱۳ سوره ممتحنه نازل گردید. اموری كه در این بیعت آمده است، با آن چه در بیعت عقبه اول ذكر شد، مشابهت دارد.

از امور فوق و بیعت‏های انفرادی دیگری كه افراد تازه مسلمان، با پیامبر گرامی اسلام می‏بستند، نتایج زیر به دست می‏آید:

۱) مفهوم بیعت، لزوماً با انتخابات سیاسی امروز، یكسان نیست و در موارد متعددی كه بحث از نمایندگی و سیاست نیست نیز بیعت به كار می‏رود. بیعت، تعهدی است كه به وسیله آن، با پیشنهاد مقام والایی و در مسئله معینی، از بیعت‏كنندگان، پیمان و وفاداری اخذ می‏شود.

۲) برای این كه بیعت، بر نظریه »وكالت از سوی شهروندان« و مقولاتی نظیر مردم‏سالاری و قرارداد اجتماعی، قابل انطباق باشد، به ناچار باید یك طرف این پیمان، عموم شهروندان و یا اكثریت آنان و طرف دیگرش، زمامدار جامعه باشد؛ ولی چنین پیمان مشروعیت دهنده‏ای، در حكومت نبوی، تحقق نداشته است؛ زیرا حتی اگر بیعت رضوان و دیگر بیعت‏های انفرادی را هم مربوط به حكومت و زمامداری بدانیم، فقط بیعت گروهی از شهروندان جزیرهٔ العرب، یعنی مسلمانان، اثبات می‏شود و شهروندان دیگر، مانند اهل كتاب و مشركان كه اكثریت جامعه را تشكیل می‏دادند، در این بیعت، حضور نداشتند؛ پس چگونه رسول خدا صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله اهل كتاب را به قبول اسلام یا پرداخت جزیه، ملزم می‏كرد؟

۳) گرچه بیعت، عقد است و دارای دو طرف است و همچنان كه مردم پیمان می‏بندند كه بر شریعت استوار بوده، از اطاعت سر باز نزنند، پیامبر یا دیگر كسانی كه در طرف دیگر بیعت قرار می‏گرفتند نیز قول می‏دادند كه در مقابل، از انجام مسئولیت و یا از وعده‏های اخروی كه داده‏اند، تخلف نكنند؛ اما با این همه، در بیعت، جلوه اطاعت و قبول الزامی از طرف مردم، قوی‏تر است.۱۳

۴) این قبیل بیعت‏ها، به معنای انتخاب و توكیل زعامت و رهبری سیاسی نیست و هرگز نمی‏توان آنها را مبنای مشروعیت دانست. مرحوم آیهٔاللَّه معرفت در این باره می‏نویسد: »بیعت در دوران حضور (عهد رسالت و حضور امامان معصوم)، تنها نقش یك وظیفه و تكلیف شرعی، درباره فراهم ساختن امكانات لازم برای اولیای امور را ایفا می‏كرد و مقام »ولایت و زعامت« سیاسی پیامبر و امامان معصوم‏علیهم‏السلام، از مقام نبوت و امامت آنان، نشئت گرفته بود و بر مردم واجب بود تا امكانات لازم را برای آنان فراهم سازند تا آنان بتوانند با نیروی مردمی، مسئولیت اجرای عدالت را به بهترین شكل، به انجام رسانند و اگر مردم از این وظیفه سر باز می‏زدند، هیچ‏گونه كاستی در مقام امامت و زعامت سیاسی آنان وارد نمی‏ساخت و در آن صورت، مردم تمرّد كرده، از اطاعت اولی‏الامر خویش، تخلف ورزیده بودند«.۱۴

● جایگاه خواست و نظر مردم در حكومت پیامبر

گرچه مشروعیت ولایت و حق حاكمیت پیامبر اكرم صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله الهی است و خواست و پذیرش مردم، هیچ تأثیری در آن ندارد، اما این بدان معنا نیست كه روی آوردن و روی برگردان، پذیرش و عدم پذیرش و همكاری و عدم همكاری مردم، هیچ تأثیری در تحقق عینی حاكمیت و حكومت الهی پیامبر نداشته است؛ بلكه علاوه بر این‏كه مهم‏ترین هدف حكومت اسلامی، خدمت به مردم در جهت هدایت، كرامت و شكوفایی استعدادهای آنان و تكامل مادی و معنوی انسان است، بررسی‏های تاریخی، بیان‏گر این واقعیت است كه شكل‏گیری و تحقق عینی قدرت سیاسی پیامبر اكرم‏صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله، همواره با رضایت عمومی مسلمانان و نیز اكثر شهروندان و استقبال قبایل آن روزگار، همراه بوده است. سیره آن حضرت، گواه است كه او به نظر اصحاب خود، ارج فراوان می‏نهاد و همیشه آنان را در اجرای امور و نظارت بر كارها، دخالت می‏داد و حتی در بسیاری اوقات، نظر اكثریت را مقدم می‏داشت؛۱۵ به طوری كه گاهی به خاطر اظهارات آنها، از اعمال نظر خود، صرف نظر می‏كرد. در جنگ احد، با این كه نظر پیامبر و چند تن دیگر این بود كه از مدینه بیرون نروند، ولی چون اكثریت آرایِ صحابه بر این بود كه از مدینه خارج شوند، حضرت با آنها موافقت كرد؛ هر چند بعد روشن شد كه نظر حضرت، كاملاً مطابق با واقع بوده است. همچنین وی در جنگ احزاب، با اكثریت آرایِ صحابه، مبنی عدم پذیرش مصالحه با قریش، موافقت كرد.

پیامبر اعظم صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله، با این‏كه در رأس هرم قدرت سیاسی قرار داشت و اختیاراتش را مستقیماً از خدا می‏گرفت و با تعیین خاص الهی و بدون دخالت مردم و آرائشان، دارای اختیارات حكومتی بود، اما در عین حال، در حوزه‏های اجرایی، به رأی مردم توجه داشت؛ چنان‏كه برای جمع بین نظام قبیلگی و وحدت سیاسی مدینه، پیامبراكرم از آنان درخواست كرد تا دوازده نقیب برگزینند كه واسطه بین پیامبر و آنان و راهبر قوم خود باشند.۱۶ این گروه، توسط خود مردم، انتخاب شدند و سپس پیامبر با آنان بیعت كرد.۱۷

همچنین رسول اكرم صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله، در سال ششم هجری، در هر قبیله، افرادی را به عنوان »عریف« تعیین كرد كه مسئولیت گردآوری اطلاعات و آگاهی از وضع مردم را در جهت ارائه به حاكم، بر عهده داشتند و بدین طریق، پیامبر اكرم صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله برای نظرخواهی از مردم، به عریف هر قوم، مراجعه می‏كرد و در مواردی كه تصمیم‏گیری یا اجرایِ یك تصمیم، به هماهنگی با مردم و حضور آنان نیاز داشت، این هماهنگی، توسط عریف انجام می‏گرفت؛ چنان‏كه در جنگ حنین، بعد از نظرسنجی عریف‏ها از مسلمانان و كسب رضایت آنان، دستور آزادی‏بخشی اسرا را صادر كرد.

در دولت پیامبر، علاوه بر مشورت۱۸ جهت اجرای بهتر امور مختلف سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی، برای اقتدار مردمیِ نظام اسلامی، از بیعت نیز استفاده می‏شد. در سیره معصومان‏علیهم‏السلام چنین آمده است: »رسول خدا صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله، این‏گونه بود كه با اصحاب خود مشورت می‏كرد؛ سپس تصمیم به انجام آن چه خدا اراده كرده بود، می‏گرفت«.

رسول خدا صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله در موضوعاتی كه به وسیله وحی و متن قرآن، حكم آن معیّن شده بود، برای خود و دیگران، حق دخالت قائل نبود و این دسته از احكام را بدون چون و چرا، به اجرا در می‏آورد ؛ زیرا تخلّف از آن احكام، كفر به خداست: »و كسانی كه به آن چه خدا فرو فرستاده، داوری نكرده‏اند، آنان خود كفر پیشه‏گانند«؛۱۹ امّا در موضوعات مربوط به كار و زندگی، اگر جنبه فردی داشت و در عین حال، یك امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأی و آزادی عمل داشتند و كسی حق دخالت در كارهای خصوصی دیگری را نداشت و هرگاه مربوط به جامعه بود، حق اظهار رأی را برای همه، محفوظ می‏دانست و با این كه فكر بلند و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور، بر همگان برتری داشت، هرگز به تحكم و استبدادِ رأی، رفتار نمی‏كرد و به افكار مردم، بی‏اعتنایی نمی‏نمود. بنابراین، نظام اسلامی، نه مانند حكومت‏های دیكتاتور و جبار است كه هیچ ارزشی برای خواست مردم قائل نباشد و نه مانند حكومت‏های به ظاهر مردم‏سالار است كه ادعای تابعیت بی‏چون و چرا از خواست و اراده مردم را دارند؛ ادعایی كه هرگز محقق نشده است. حكومت اسلامی، راه سومی است كه در آن، خواست مردم، در طول احكام و اراده الهی - كه تضمین كننده خیر و سعادت دنیا و آخرت بشر است - مورد توجه و احترام است. بر این اساس، می‏توان دو نقش و كاركرد مهم زیر را برای مقبولیت و رضایت مردمی در حكومت اسلامی، برشمرد:

۱) مشاركت در ایجاد حكومت دینی و زمینه‏سازی جهت انتقال قدرت به ولی منصوب از سوی خداوند.

۲) مشاركت در جهت كارآمدسازی، حفظ و حمایت حكومت دینی.۲۰

۱. ر.ك: محسن كدیور، نظریه‏های دولت در فقه شیعه، نشر نی، تهران: ۱۳۷۷، ص ۱۷۵ - ۱۸۶ ؛ محمد مهدی آصفی، بیعت از منظر فقه تطبیقی، كیهان اندیشه، شماره۶۲، ص ۷۷.

۲. انعام، آیه ۵۷.

۳. قصص، آیه ۷۰.

۴. یوسف، آیه ۴۰.

۵. رعد، آیه ۱۱.

۶. مائده، آیه ۴۴.

۷. همان، آیه ۴۵.

۸. همان، آیه ۴۷.

۹. ر.ك : محمد سروش، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ص ۴۲۲.

۱۰. مائده، آیه ۴۸.

۱۱. ص، آیه ۲۶.

۱۲. نساء، آیه ۵۹.

۱۳. كاظم قاضی زاده، منشأ مشروعیت ولایت معصومین، فصلنامه حكومت اسلامی، مهر ۱۳۷۵، ص ۹۶ - ۱۳۴.

۱۴. محمدهادی معرفت، ولایت فقیه، ص ۹۱.

۱۵. ر.ك : سید محمد ثقفی، ساختار اجتماعی و سیاسی نخستین حكومت اسلامی در مدینه، ص ۱۵۹.

۱۶. سید محمد مرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس، ج۴، ص۲۹۷.

۱۷. مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۱۳ و ۲۶.

۱۸. شوری، آیه ۳۹-۳۸؛ آل‏عمران، آیه ۱۵۹.

۱۹. مائده، آیه ۴۴.

۲۰. حمیدرضا شاكرین، حكومت دینی، ص ۱۰۶.