چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
آذر یزدی, دوست خوب کتاب
روز پنجشنبه ۱۸ تیرماه ۱۳۸۸ مهدی آذر یزدی نویسنده صاحبنام ادبیات کودک و نوجوان در سن ۸۷ سالگی درگذشت و به قول خودش: «رفت آنجا که همه میروند.» درست به خاطر دارم وقتی کتاب همه میمیرند سیمون دوبوار را خواند، برایم در مورد آن چنین نوشت:
«... در این اواخر کتاب همه میمیرند کار سیمون دوبوار را خواندم و کلّی کیف کردم. به نظرم این زن از آن همسر غیرشرعیاش سارتر خیلی عمیقتر بوده، از آن دوره کتاب کتوکلفت چهارجلدی زندگینامهاش-خاطرات-گذشته، هرچه از راز و رمز زندگی فهمیده بوده، در این کتاب ریخته با اینکه یک اثر تخیّلی است، به خیلی از نکات رسیده که عقل جنّ هم به آن نمیرسیده. در محیطی که ما داریم، هیچکس نمیتوانست چنین اثری خلق کند، بعد از این هم به طریق اولی نمیتواند. میگویند: «زآب خرد ماهی خرد خیزد» و این کتاب یک نهنگ عظیمالجثه است که فقط در محیط پاریس میتوانست به وجود بیاید و پنبه همهچیز را بزند. یک بار چند سال پیشتر خوانده بودم و اینبار دوم بیشتر لذت بردم. اسم کتاب (همه میمیرند) قدری زننده است، ولی دل را زنده میکند. مثل آن کتاب درد جاودانگی ترجمه بهاءالدین خرمشاهی که خود آدم را به خودش میشناساند.»(از نامه مورخ ۳/۲/۷۶)
و اکنون او هم درگذشته و به جهانی پیوسته که «اسبابکشیهای چندین و چندباره و جابهجاییهای مکرر» ندارد. میتوانم او را در آن خانه خشتی و گلین کوچک محله «خرمشاه» یزد تصور کنم که تنها نشسته و در به روی اغیار بسته و با تنها عشق زندگیاش -کتاب- سرگرم است. خانه دیرسالی که پشت کتابهایش مار نیز لانه ساخته و «انسان و حیوان» به شکلی مسالمتآمیز با یکدیگر میزیند و مزاحم کار دیگری نمیشوند. خانهای که از فرط ناچیزیاش خجالت میکشیده مرا به آن دعوت کند.
«تا حال که از رسیدن شما به یزد میترسیدم، علتش این بود که در خانه خرمشاه، که خیلی مسخره بود، احساس شرم میکردم... » (نامه مورخ ۲۸/۶/۷۵)
اما داستان آشنایی ما به دورانی دیگر بازمیگردد. زمانی که در تهران در خانه دوستم ناصر اشرفالکتابی مدیر «انتشارات پژوهش» میزیست و بعد از ظهرها با هم به سراغ کتابفروشیهای دست دوم مثل اوستا و علیزاده میرفتیم و وقتی کتابی باب طبع مییافتیم، آن را چون گنجینهای به یکدیگر نشان میدادیم و ذوق میکردیم و این سرگرمی و تفریح و عشق واقعیمان بود و یادش به خیر باد و اکنون از آن روزها تنها خاطراتی مبهم و تیره برجای مانده است.
«... بنده هروقت به زندگی هفش [هفت هشت] سال اخیر فکر میکنم که جز ذکر و فکر کتاب مشغلهای نداشتم، همیشه اولین کسی که از عشّاق کتاب در نظرم شق و رق ایستاده امیرکاوس بالازاده است که چه عشقی داشت جستوجوی کتابهای عجیب و غریب در فروشگاههای عجیب و غریب از زیرزمینها تا بالاخانههای جورواجور و خوشحالشدن از دیدن کتابی که تا آن لحظه ندیده بودیم یا نداشتیم. به همین مناسبت از دیدن یادداشت شما مانند پیداکردن یک کتاب تازه و تحفه خوشحال شدم... .» (نامه مورخ ۲۴/۹/۷۴)
و در جای دیگر، چون من حسرت آن روزها را میخورد:
«خیلی دلم برای همهچیز تنگ شده، برای شما، برای تهران، برای کتابفروشیهای دست دوم، برای چیزهایی که سالها میخواستیم و یک روز ناگهان روی بساطها پیدا میکردیم و عرش را سیر میکردیم و حال حتی پشیمانیاش هم و خاطرهاش هم شیرین است. الان سی چهل کارتن تخممرغی پر از مجله دارم که از وقتی به یزد آمدهام، دیگر اندازهاش بههم خورده و ناقص مانده، ولی یادم است که دانهدانهاش را که میخریدم، چهقدر ذوق میکردم و شب توی آن بالاخانه [منزل ناصر اشرفالکتابی] چقدر خوشحال بودم که امروز فلان شماره مجله عهد بوق را توی زیرزمین ایرانزمین [چسبیده به انتشارات آگاه] یا بالاخانه اوستا [طبقه بالای انتشارات پیام سابق و انتشارات دانشگاه تهران فعلی] پیدا کردهام؛ یعنی آیا خوشیهای زندگی همین است؟» (نامه مورخ ۲۳/۳/۷۶)
سرانجام بیجایی و دربهدری او را از تهران کند و به امید آیندهای موهوم به سوی یزد کشاند. جایی که تقدیر به پیرانهسر میخواست او را به اسبابکشیهای متعدد وادارد تا بالاخره به همان خشت خرابه اجدادی -محله خرمشاه- با تلخکامی بسیار رضایت دهد.
اشاره کردم که او شیفته کتاب و مجله بود و خودش در فاصله سالهای ۲۵ و ۲۶ نشریهای در مورد کتاب به زیر چاپ برد. در این مورد میگوید:
«کتابخانه خاور نشریهای به نام کتاب درمیآورد که فکر میکردم میتوانم نشریهای بهتر از آن دربیاورم. اسم این نشریه را راهنمای کتاب گذاشتم که سه شماره از آن درآمد. در مورد انگیزه انتشار آن باید بگویم تازه به تهران رسیده بودم و میخواستم خدمتی به دستگاهی که ما را تر و خشک میکرد، بکنم. آقای علیاکبر علمی خوب پول میداد. این آدم میدانست که من با او مخالفم. جلو رویم تعظیم و تکریم میکرد.
او شخص پرکاری بود و قرارداد میبست و کتاب درسی درمیآورد. به هر حال، برای خدمت، این نشریه را درآوردم که شماره اول آن تبلیغات برای خانواده حاج محمدعلی علمی بود. شماره دوم، مجموعه خوب و سنجیدهای به نظر میآمد و در آن کتابها و مجلههای آن زمان را نقد کرده و اشعاری درباره کتاب به چاپ رسانده بودیم. این شماره با همکاری مرتضی کیوان انتشار یافت. او با علیاکبر کسمایی که کتابش را منتشر میکردیم، دوستی و رفتوآمد داشت و از طریق او پایش به این نشریه باز شد و مدتی با هم آشنا بودیم و بعد از یکدیگر جدا افتادیم و او به سراغ کارهای حزبی و سیاسی رفت. بنابراین، همکارم در شماره دوم فقط مرتضی کیوان بود و جز او همکاری نداشتم. شماره سوم هم خیلی مزخرف بود. برای این نشریه هیچ حقالزحمهای نمیپرداختند و همان حقوقم را، که فکر میکنم ماهی ۳۰۰ تومان بود، دریافت میکردم. البته بعد مُزدم را از علیاکبر علمی گرفتم. روی جلد این مجله مینوشتند: گردآوری: آذر یزدی.
در این فاصله فهرست کتابهای علیاکبر علمی و همینطور فهرست مجموعه «چه میدانم«را درآوردم که کار مشترک علیاکبر علمی و عبدالرحیم جعفری بود و متأسفانه ادامه پیدا نکرد؛ چون اگر ادامه مییافت، بسیار مفید و قابل استفاده بود. در ایران هیچ کاری ادامه پیدا نمیکند.» (از گفتوگوی نگارنده با مهدی آذر یزدی با عنوان «تا زندهام کتاب خواهم خواند» در نشریه کتاب هفته، ش ۴۷۸، ۱۱ آبان ۱۳۸۱).
به همین دلیل وقتی در نامههایش از نشریه جهان کتاب یاد میکند، از یک دوست و لطفهایش میگوید. حتی وقتی که از زندگی در یزد ناراضی است: «... آقای مرتضی رهبانی، عموی این مجید رهبانی جهان کتاب، نوشتهاند بیا در لواسان ما، اینجا میتوانی مطابق میلت بمانی. ولی از محبتها گذشته، یک آدم پیر تنها را هر چند افتاده نباشد، مردم نمیتوانند تحمل کنند و بعد از چندی ناهماهنگی ظهور میکند و من دیگر تا آخر باید با این انباری کاهگلی بسازم و به خودم تلقین میکنم که: «بسا کار کز کار مشکلتر است / تن آسان کسی کو قویدلتر است« قویدلتر، یعنی پوست کلفتتر و سازگارتر.» (نامه مورخ ۱۲/۱۱/۷۴)
و در جایی دیگر مینویسد: «نوشته بنده در جهان کتاب کاری بود که آقای مرتضی رهبانی از دوستان دکتر اسلامی ندوشن به گردنم گذاشت و گفت: ۵۰ سال توی کتابفروشی بودی، هرچه را که یادت مانده بنویس و اول با آن ضمیمه همشهری شروع کردم.
آقای مجید رهبانی هم هی مطالبه کرد و به قول معروف «به کولی گفتند: خوش اومد، توبرهاش کشید پیش اومد» وگرنه بنده هرگز در هیچ نشریهای چیزی ننوشته بودم، چونکه بلد نبودم و نیستم. منتهی خاطرات خودش را هر کسی میتواند یکجوری تعریف کند. بعضی هم گفتند: خوب است. آنها هم که نپسندیدند، البته به روی خود نیاوردند و تا وقتی جهان کتاب یکیش را کنار نگذاشته و ذوق حاجیت را کور نکرده، میتواند ادامه یابد.» (نامه مورخ ۷/۷/۷۵)
با اینکه آذر یزدی را بیشتر بهعنوان قصهنویس کودکان میشناسند و در این راه به حق با قلمی شیوا و نثری متین ره سپرده است و با اینکه دستمایه آثارش بیشتر متون ادبی کهن فارسی است، اما ذوق و دید نویسنده و درونمایه ذهنیاش در این آثار بازتاب یافته، ولی تصحیح مثنوی چاپ پژوهش او نیز از دانش و بینش مصحح حکایت میکند.
مردی که درس مدرسی نخواند و مدرک علمی معتبر نداشت، اما «مکتبنرفته مسئلهآموز صد مدرس» شد. نگارنده به عینه مشاهده کرده که هنگام کار بر روی مثنوی معنوی (چاپ نیکلسن) با چه دقت و وسواسی کلیه آثار و منابع معتبر را گردآورده و آنها را بررسیده و در اثرش به چه نکات تازهای دستیافته است.
با این حال در نامههایش خود را «شبیه العلما» میخواند، در حالی که روش و شیوه پژوهشش با استادان صاحب نام تفاوتی ندارد و این را در بحث و جدلهایش با دکتر استعلامی و دکتر جلال متینی -که به زودی توسط نگارنده به چاپ میرسد- میتوان دید و دریافت.
و این پیر فرزانه که فروتنانه خود را «شبیه العلما» وامینماید، چقدر با برخی از استادان ما متفاوت است که با خواندن چند کتاب -در مقابل اقیانوس بیپهنه دانش بشری- به کمتر از اعلی علیین رضایت نمیدهند و اگر پایینتر از پروفسور به آنها بگویند، جبین پرآژنگ میسازند و دیگر همکاران خود را بیسواد و ابله میشمارند.
آذر یزدی ساده و صمیمی بود، فروتن و بیپیرایه زیست و در عزلت و غربت چشم از جهان فروبست، لیکن دریای زلال چشمهایش و احساسات پاک و صمیمیاش همواره در یاد دوستانش باقی خواهد ماند. بیگمان نوجوانان این مرزوبوم در مرگ او از ما سوگوارترند.
نویسنده : امیر کاوس بالازاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست